به شهادت تاریخ معاصر واقعیت این است که جریاناتی مانند داعش، بوکو حرام، حزب الشیطان، القاعده و طالبان، یا بخشا از تولیدات حاکمیت قرون وسطایی آخوندی بوده و یا بطریق اولی از سوی متولیان حاکمیت ولایت فقیه مورد حمایت سیاسی و ابزاری قراردارند. حاکمیتی که به لحاظ تاریخی به آخوند های مرتجعی چون شیخ فضل الله نوری از مخالفان سرسخت مشروطه در ایران بر میگردد. برای نمونه شیخ فضل الله ، پدر معنوی خمینی در سخنانی پس از به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف گفته بود: «این ها چه حرف است مشروطه ، آزادی شش هزار سال است که خداوند عالم پادشاه واجب الاطاعه به ما عطا فرموده و در همه کتب اجرای احکام سلاطین بر همه مسلمانان واجب شمرده است. این سلطان اسلام پناه الحق چقدر حلم و بردباری و رعیت پروری فرمود و تمام این مراتب را دید و باز صبر فرمود ولی به تائید ولی الامر مسلمین آن کفرخانه( مجلس شورای ملی ) را خراب کرد. حالا کو آن اشخاصی که می گفتند تعلیم اجباری اطفال در مدارس جدید؟ کو آن افرادی که می گفتند آزادی؟» تاریخ مشروطه ، احمد کسروی
خمینی نیز پس از دزیدن انقلاب سلطنتی و از روز بروی کار آمدن در ایران بر همین سیاق رفتار کرد. وی و رژیم قرن وسطایی آخوندی در کلیت اش، با اعلان جنگ علیه مدنیت، آزادی، حقوق دمکراتیک و تمامی ارزش های نوین انسانی، در یک پروسه بسیار کوتاه سیلاب خون از زنان و مردان میهن ما براه انداخت و و درنهایت در سایه جنگ ضد میهنی با بیش از یک میلون کشته و مجروح علیه کشور همسایه، سرکوب خونین نیروهای انقلابی و دمکرات را آغاز کرد و بدین سان آن انقلاب و آن همه امید و آرزو را به شکست کشانید. خامنه ای نیز پس از وی با استفاده از اهرم سپاه و دستگاه های مخوف پلیسی و اطلاعاتی ولایت فقیه را به ” حکومت مطلقه فقیه “ تبدیل کرد.
بدین سان بود که حذف خونین مجاهدین و دگر اندیشان در دستور کار هر دو رهبر رژیم آخوندی قرار گرفت. ماشین کشتارهای بی وقفه زندانیان سیاسی در سال 60 و بعد از آن و همچنین اعدام های پس از قیام سال 88، به آمار منتشره از سوی مقاومت ایران که سخن از قتل عام خونین 120 هزار تن از فرزندان این میهن را دارند، راه برده است که تنها بخش کوچکی از جنایات حکومت داعش بر ایران است.
این خمینی و خامنه ای بودند که ” حجاب اجباری “ را بر زنان میهنمان تحمیل کرد و بروی زنان و دختران میهنمان ”اسید “ پاشیدند. باز این خمینی و خامنه ای بودند که بنام ” مبارزه با امپریالسم “ فرمان تصفیه دانشگاه ها و دانشجویان و اساتید مبارز و مجاهد را صادر نمود .
در این راستا بسیاری از آنان دستگیر و به زیر شکنجه برده شدند و در نهایت در تصفیه های خونین سال های 60 و 67 قتل عام گردیدند. دانشجویان و اساتید را ” ستاره دار “ و از تحصیل محروم نمودند. براساس فتاوی خمینی بود که ” جان و مال و زن و مرد مجاهدین “ برای شکنجه گران و آمران و عاملان تیرباران ها ” حلال “ اعلام گردید و باز به فرمان او بود که زندان های کشور در سال 67 از تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی طی یک کشتار سبعانه و قتل عام گسترده ، پاکسازی شدند.
در تابستان سال 67 خمینی فتوایی برای کشتار زندان سیاسی صادر کرد بر اساس آن: «کسانی که در زندان های کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده می کنند ، محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجت الاسلام نیری( قاضی شرع ) جناب آقای اشراقی( دادستان تهران ) و نماینده وزارت اطلاعات می باشد. همین طور در زندان های مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می باشد. رحم بر محاربین ساده اندیشی است».
آخوند موسوی اردبیلی قاضی القضات رژیم نیز در روز 15 مرداد 1367 در یک اعتراف تکان دهنده در مورد قتل عام زندانیان سیاسی گفت: «قوه قضائیه در فشار سخت است که چرا اینها اعدام نمی شوند. باید از دم اعدام بشوند. دیگر از محاکمه و آوردن و بردن پرونده محکومین خبری نخواهد بود».
باری این رژیم ولایت فقیه خمینی وخامنه ای بود که دستور ” تجاوز به زندانیان سیاسی زن” را صادر کرد و اعدام آنان را ” مجاز “ دانست. منتظری که بعد ها از حکومت طرد شد ، در نامه ای به خمینی در این رابطه با اشاره به ابعاد تجاوز به زندانیان سیاسی نوشت: « آیا میدانید در بعضی زندان های جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا می دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ ». براین روال نیز به فرمان جانشین وی خامنه ای ، بسیاری از زندانیان سیاسی که در پروسه قیام 88 دستگیر شده بودند ، در زندان کهریزک مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. به گزارش سازمان های مدافع حقوق بشرع آمار اعدام ها طی یک سال از بروی کار آمدن آخوند روحانی اکنون از مرز 1000 نیز گذشته است.
این پدر خوانده داعش در ایران بود که بدستور حاکم شرع حکومت در زندان تبریز ” سر“ زندانیان سیاسی را برید. دژخیمان حکومتی علی اکبر چوپانی، مجاهد قهرمان را در سال 60 در مقابل چشمان حیرت زده زندانیان در یک انتقام کشی ، سر بریدند. براستی کدام رژیم در طول تاریخ معاصر بود که با پرتاب نارنجک به میان زندانیان سیاسی دست به کشتار جمعی آنان زد؟ استخر اوین مملو از خون زندانیان مقاوم هنوز در حافظه تاریخی ما ایرانیان است. و باز کدامین رژیم مرتجع بود که در پشت فرودگاه سنندج ” اعدام صحرایی “ بپا کرد و کردستان و ترکمن صحرا را به خاک و خون کشید؟ تصاویر و اسناد بخشی از این جنایات علیه بشریت هنوز در صفحات مختلف اینترنت به وفور یافت می شوند.
ابعاد جنایت علیه بشریت بقدری گسترده بود که صدای نزدیک ترین یاران حکومت را نیز بلند کرده بود. در این رابطه منتظری در نامه ای خطاب به خمینی نوشت : «پس از عرض سلام و تحیت ، به عرض می رسانم به دستور اخیر حضرتعالی مبنی بر اعدام منافقین(مجاهدین) موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخیر را ملت و جامعه پذیرا است و ظاهرا سویی ندارد، ولی اعدام موجودین از سابق در زندان آنها، در شرایط فعلی حمل بر کینه توزی و انتقام جویی می شود».
آری این رهبر داعش ایران، خامنه ای است که با نقض حقوق بشر، اعمال شکنجه، اعدام، تجاوز به زندانیان سیاسی، سرکوب اقلیت های مذهبی، سرکوب زنان، شلاق و اعدام های خیابانی ، قطع دست و پا ، حذف آزادی های مدنی و اجتماعی ، سرکوب دانشجویان و دگر اندیشان، صدور تروریسم ، سر بریدن، اعدام در ملاء عام ، سلاخی کردن دگراندیشان در داخل و خارج از کشور، پروژه های اتمی و صدور انقلاب زمینه های رشد بربریت معاصری را براه انداخته است که امروز بسیاری به اشتباه فقط آن را در چهره ی نیرویی بنیادگرایی بنام ” داعش “ می بینند.
در حالیکه بواقع پایه گذار این بدعت خونین همان حکومت بی رحم و خشن آخوندی با مطامع بلند صدور انقلاب به کشورهای اسلامی است که اکنون در تهران حکومت می کند. حکومتی که با دیدگاه قرون وسطایی در تلاش برای برپایی ” ولایت مطلقه فقیه “ با حذف تمامی ارزش های نوین بشری است.
جا دارد تا در اینجا به اجمال به آن روی سکه این بنیادگرایی نیز اشاره شود و آن وجود آنتی تز این جریان ارتجاعی و قرون وسطایی در ایران است. همان نیرویی که پرچمدار اسلام ” بردبار ، دمکراتیک ، صلح جو و بشر دوست “ است. با نگاهی به تاریخ معاصر مینهمان ، در می یابیم که مجاهدین خلق تنها چند هفته پس از سرنگونی نظام سلطنتی به درستی بر تضاد اصلی در جامعه ایران انگشت گذاشتند. دراین راستا و در قدم نخست فراخوان مجاهدین به “ تشکیل جبهه مبارزه با ارتجاع “ بود. یکی از اهداف مهم مسعود رجوی در این رابطه سازماندهی نیروهای ” مترقی و آزادیخواه “ در مقابل ارتجاع هار و افسار گسیخته خمینی بود. خاطرمان هست که برخلاف شعارهای پر طمطراق بسیاری از احزاب و سازمان ها و بویژه شخص خمینی، این مجاهدین بودند که با تاکید بر “ ارتجاع “ که همان نام امروزی بنیادگرایی مذهبی است ، بدرستی سمت و سوی بزرگترین تضاد تاریخ معاصر میهنمان و در نهایت در منطقه خاورمیانه را هدف گرفتند. در عمل نیز اکنون با گذشت قریب 35 سال جهان به عینه به درستی این دیدگاه اصولی پی برده است. دیدگاهی برآمده از عمق تاریخ و جامعه ایران برپایه واقعیت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی.
همچنین خاطرمان هست که خانم رجوی بعنوان زنی مسلمان و آزادیخواه قدم در این میدان مملو از مین گذاشت و در سال 72 ، یعنی قریب 21 سال پیش بدرستی بر ” بنیاد گرایی مذهبی “ و خطر ناشی از آن تاکید کرد. از آن دوران هم و غم مقاومت ایران در یک کلام بر محور مبارزه با این جریان ارتجاعی در ایران، عراق ، سوریه ، لبنان ، یمن و فلسطین و جای جای کشورهای منطقه خاورمیانه قرار گرفته است و تشکیل یک ” جبهه واحد ضد بنیادگرایی “ در این منطقه حساس از جمله اهداف مرحله ای آن می باشد. بقول مریم رجوی: « در جهان امروز مقاومت ایران پیشتاز افشای سیاست صدور تروریسم و بنیاد گرایی رژیم حاکم برایران است و از این راه توانسته مانع ریختن خونهای هرچه بیشتری از پیکر ملت های مسلمان شود. مقاومت ایران در دهه 1990 به طور گسترده یی روشن کرد که ” بنیادگرایی اسلامی “ تهدید جدید جهانی است. متاسفانه هشدارهای آن زمان به ندرت مورد توجه قرارگرفت. قلب بنیادگرایی و تروریسم تحت نام اسلام در تهران می تپد». گفتگوی الاهرام العربیه با مریم رجوی
سخن کوتاه، حال با توجه به داده های فوق و با توجه به تاریخ خونبار میهنمان در حاکمیت آخوندی طی 35 سال گذشته آیا بحق می توان در یک کلام گفت: « داعش یعنی ” ولایت فقیه خمینی و خامنه ای “ و ” ولایت فقیه “ یعنی داعش ».
12 مهر 1393