در عراق غلام همیشه دست به سینه آخوندها دیگر در راس قدرت نیست. بسیار بعید به نظر می رسد که نخست وزیر جایگزین، حتی اگر هم بخواهد، بتواند همانند مالکی ریش و قیچی را به دست آخوندها بسپارد. این در حالیست که رژیم روی عراق بعنوان یکی از سنگرهای استراتژیک خود حساب ویژه باز کرده بود. پاسدار جنایتکار قاسم سلیمانی را بعنوان فرماندار و رئیس مستقیم مالکی به آنجا فرستاده بود و ظاهرا همه چیز تحت کنترل بود اما ناگهان ورق برگشت و تا اینجای کار به جرات می توان گفت که سرپنجه های رژیم در عراق قطع شده اند. بنابراین از دست دادن یک سنگر مهم استراتژیکی معنایی جز دریافت یک ضربه استراتژیکی جبران ناپذیر نخواهد داشت.
در سوریه اما حکومت این کشور از زمره معدود کشورهای عربی است که حتی در زمان جنگ هشت ساله نیز از شرکای استراتژیک حکومت آخوندی به شمار می رفت. سوریه در واقع پلی است بین رژیم و حزب الله لبنان. رژیم ولایت فقیه طی سالیان طولانی دست به سرمایه گذاریهای هنگفتی از جیب ملت ایران، در این کشور زده است. از دست رفتن سوریه در کنار وضعیتی که در کشور همسایه یعنی عراق به وجود آمده است به معنای هر چه تنگتر شدن حلقه محاصره برای حکومت آخوندیست. اگر امضای اخیر پیمان امنیتی کابل با واشنگتن و ناتو را هم از قلم نیندازیم آنگاه به خوبی متوجه خواهیم شد که ترس و وحشت حاکمیّت جهل و جنون، کاملا به جا و جدی است.
بیرون نگاه داشتن حکومت ترور از لیست ائتلاف بر علیه داعش که اخیرا از سوی وزارت خارجه دولت امریکا انتشار یافته است و شامل پنجاه و چهار کشور جهان می شود، به خوبی انزوای رژیم و کنار گذاشته شدنش از جریانات و اتفاقاتی که در منطقه در شرف وقوع است را به نمایش می گذارد. حال و احوال حکومتی که خود را یک قدرت منطقه ای می داند اما اجازه دخالت در امور منطقه را از او سلب کرده اند به حیوان درنده ای می ماند که به حکم قفل و زنجیر قدم از قدم نمی تواند بردارد.
در خصوص مذاکرات اتمی نیز حال و روز رژیم اگر بدتر از این نباشد، بهتر هم نیست. هفتمین دور مذاکرات اخیرا بدون نتیجه ملموس در نیویورک به پایان رسید. طبق توافق های انجام شده آخرین مهلت مذاکرات تا سوم آذر ماه (بیست و چهار نوامبر) تعیین شده است. بر اساس خبرهای منتشر شده اختلافات بسیار عمیقی بین طرفهای مذاکره کننده وجود دارد و بعید به نظر می رسد که تا موعد تعیین شده، بتوان به توافقی جامع دست یافت.
در مجموع همه چیز حکایت از آن دارد که پروژه اتمیزه شدن رژیم ارتجاع که پایه هایش بر اساس «قاتق نان» ریخته شده بود، حالا دارد به طناب دار و «قاتل جان» خود آخوندها تبدیل می شود. آنها دو راه بیشتر پیش روی ندارند که از قضا هر دو به درّه های سقوط و نیستی و نابودی راه خواهند برد. اگر میز مذاکرات را بر هم بزنند، عملا و علنا رو در روی جامعه جهانی قرار خواهند گرفت و این نمی تواند برای رژیمی که دستش از عراق کوتاه شده، در سوریه نظاره گر غرش هواپیماهای ائتلاف بدون هیچگونه مزاحمتی است و در افغانستان همسایه شرقی اش پیمان امنیتی ده ساله با غرب امضاء کرده است، اتقاق خوب و خوشایندی باشد. تشدید تحریمها و بایکوت نفتی رژیم هم در این شرایط حتما «قوز بالا قوز» خواهند شد.
اگر ناچار دستها را بالا ببرد و جام زهر هسته ای را تا ته بالا بکشد، آنگاه باید در انتظار عواقب و پیامدهای زهر در داخل حاکمیت خود بنشیند. تا اینجای کاربزرگترین دستاورد مذاکرات اتمی برای رژیم، تشدید درگیریهای باندهای درونی و متعاقبا برملا شدن بیش از پیش فساد و دزدی های نجومی آنهاست و این در شرایطی است که ولایت فقیه با وجود ضربه هایی که تا همین لحظه بر سر میز مذاکرات دریافت کرده است، هنوز دستمال سفید تسلیم را وسط رینگ پرتاب نکرده است.
آخوندها و اعوان و انصارشان به خوبی می دانند که عقب نشینی از تمامی شکرخوردنهای اتمی، پایان کار نخواهد بود. موشکهای دور برد و سلاحهای شیمیایی و کشتار جمعی در مرحله بعدی در دستور کار قرار خواهند گرفت و عقب نشینیهای «استراتژیک» آنها را به ماری تبدیل خواهد کرد که نیشش را کشیده باشند. یک مار بی خطر که تفاوتش با کرم باغچه فقط در هیکل و جثّه خواهد بود.
از آنسو آنچه که به مردم ایران بر می گردد این است که میلیاردها دلار از سرمایه های ملی و مردمی بر باد رفته است. لشکری از گرسنگان و بیکاران قربانی زیاده طلبی ها و فسادهای مقامات حکومتی شده اند. فقر بر این اساس تبدیل به امّ الخبائث و امّ الفساد گردیده است. خفقان و سرکوب مستمر، ناهنجاریهای شدید اجتماعی را در ایران رقم زده است. مصرف مخدرهای فوق العاده مضر و روانگردانهای اعتیادآور، که سرنخ تولید و پخش آنها در دست مقامات همین رژیم است، بنا به گزارشات رسانه های دولتی، باعث قتل های کم نظیر و بعضا بی سابقه گردیده است. قتل هایی که به شکل اسف بار و شوک دهنده ای خانوادگی اند و روزانه به طور گسترده در سطح جامعه، اتفاق می افتند. رژیم به خوبی می داند که خصوصا تحت چنین شرایطی، مردم ایران و بویژه جوانان، مترصد فرصتند تا کار نیمه تمام قیام در سال هشتاد و هشت را به پایان برسانند و دود و دودمانش را به باد فنا بدهند.
مضحک و خنده دار اینجاست که آخوندها با این اوضاع و احوال و با اینکه خوب می دانند رژیمشان مثل آن حیوان زبان بسته در گل گیر کرده است، باز هم عربده می کشند و «هل من مبارز» می طلبند. آنها از قول سپاه منفور و سرداران قاچاقچی اش تحلیلی از قول اداره ای که آنرا«اداره سیاسی سپاه پاسداران» می نامند، منتشر کرده اند. در قسمتی از این تحلیل آمده است که «...... جمهوری اسلامی نظاره گر آتش افروزی ها نخواهد بود و بر اساس منافع خود وارد عمل خواهد شد»!.
معلوم نیست رژیمی که حتی در تامین آّب مصرفی مردم نیز خوار و ذلیل و زبون است و تمامی بود و نبودش را با پروژه درهم شکسته اتمی اش گره زده است و رهبرش آنقدر در پیش ملت ایران منفور است که برای نمایش کمدی محبوبیّت خویش در بین اقشار جامعه و برانگیختن حس ترحم، به «دیپلماسی پروستات» متوسل می شود و موجبات خنده و «تفریح» مردم را فراهم می نماید، چگونه می تواند بر اساس آنچه که «منافع خود» می نامد، وارد عمل شود؟!.
ایزوپ از نویسندگان اسلاوتبار یونان مَثَلی دارد که به بهترین نحو بیانگر حال و احوال امروز حکومت آخوندی و عربده های آنهاست. او می گوید: خری پوست شیری روی خود انداخت و به جنگل رفت و با بلندترین آواز ممکن شروع به عرض اندام کرد. همه حیوانات با دیدن پوست شیر ترسیدند اما روباه به آرامی کنار خر آمد و با طعنه گفت: اگر سکوت می کردی و صدای عرعرت را نمی شناختم، منهم می ترسیدم. تو حتی در پوست شیر هم، خری و خر خواهی ماند.
5 اکتبر سال 2014 (13 مهر 1393)