صورت چروکیده، پیکر تکیده و فریاد از اعماق برخاسته مادر ستار بهشتی، شمارا تکان میدهد.همزمان یاد هزاران هزار مادری می افتی که دردهه شصت، حتی اجازه فریاد زدن بر سر اجساد سوراخ سوراخ شده و مطهر فرزندانشان را هم نداشتند. مشاهده کودکان کار در خیابانهای شهرها، زنان کارتن خواب، معتادان منتظر مرگ و ...در لحظه توا به دره ناامیدی و استصیال پرتاب می کنند. آرزوی مرگ میکنی و از نفس کشیدنت بیزار میشوی...
به خودت می آیی وبه خویشتن خویش نهیب میزنی که چشم دل بگشا و آن روی سکه دورانت را نظاره کن. در برابر این شب تیره وتار آخوند ساخته، آنسوترک، هستند کسانی که درخلق سپیده دمانند. کسانی هستند که شب را برنمی تابند. اصالت را به تیرگی و تباهی نمیدهند. با فدای بیکران جان و تن خویش، آتش سرکش مقاومت و امید به زندگی را شعله ور ساخته و به بودن خویش و دیگران معنی میدهند. راستی در وانفسای فرو ریزی ارزشها، چه چیزی میتوانست و میتواند انسان را به تعادل برساند؟!
سخنرانی اخیر آقای مسعود رجوی، در آستانه فروغ جاویدان حسینی را چند بار به دقت گوش کردم. صحبتهای جان جانان و آن یار سفرکرده مثل همیشه دلنشین و راهگشاست. قاطعیت، صمیمیت، حقانیت و مهربانی را میشود از تک تک کلمات وجملاتش بوضوح دید، لمس کرد و چشید!
بیش از سه دهه است که افتخار آشنانی با نام خجسته "مسعود" نصیبم شده است.
هنگام شنیدن صحبتهای "مسعود " و فریادهایش درلعن و نفرین به خمینی وخمینی صفتان، بارها و بارها به یاد رهبران مبارز وتاریخی مردم ایران افتادم که فدایی شدند، با نثار جانشان راهگشایی ها کردند و تاریخساز شدند. ستارخان ستار ملی با بیست مجاهد اشرفی دورانش، بیدقهای سفید سرافکندگی را از روی پشت بامهای تبریز بزیز کشید. ایران به یمن رنج و شکنج مجاهدان و آزادیخواهان آزاد شد.
دیری نپایید که ارتجاع و استعمار دست دردست هم مشروطه را از محتوا تهی و ستار را نخست زخمی، سپس منزوی و زجرکشش کردند.
ای کاش ستار سازمانی داشت و حزبی وجماعتی ازجنس سازمان ما. راستی اگرسازمانی بود و تشکیلاتی سراسری، ایران وایرانی هم اکنون درکجای تاریخ قرارداشتند؟!
جنگ جهانی اول و پا درمیانی انگلیس و روسیه تزاری در آن و ناتوانی شدید حکومت مرکزی باعث پیدایش و رشد قیامهای مردمی شد. جنبش جنگل در شهریور 1293 شمسی به رهبری میرزا کوچک خان شکل گرفت و در مدتی کوتاه نه تنها در گیلان بلکه در اکثر نقاط ایران با استقبال مردم روبرو شد. ارتجاع و استعمار کمافی السابق، انقلاب را برنتافتند. دستور قتل عام مجاهدان و مبارزان جنگل صادر و حمله و هجوم آغاز شد.
میرزا و همرزم وفادارش، گاوک- هوشنگ- در مسیر عقب نشینی به سوی خلخال در گردنه گیلان یخ زد. جنبش جنگل پس از هفت سال مبارزه بی امان با انگلیس و دربار سرانجام خسته جان و خونین پیکر از پای درآمد.
راستی اگر سردار دلاور جنگل، صدها و هزاران هوشنگ داشت و سازمان وتشکیلاتی خالی از خالو قربانهای مزدور ، دشمن خلق به سهولت میتوانست جنبش وهبری آنرا از پای درآورد؟!
قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز از پیروزی تا سقوط، 18 فروردین تا 22 شهریور 1299، 5 ماه و چند روز به درازا کشید. خیابانی براین باور بود که قیام دائمی است و ما هرگز خسته نخواهیم شد.
در نطقهای خیابانی بارها به آزادی به مثابه اساسی ترین خواست قیام تاکید می شد.
او معتقد بود قیام تبریز برای یک حکومت دموکراتیک و آزادی است.
در 21 شهریور 1299 ،قوای قزاق با 200 نفر! در تبانی با مخبرالسطنه والی آذربایجان به پایگاه جنبش یورش بردند. حکومت ملی سقوط می کند ورهبران جنبش دستگیرمیشوند. فردای سقوط حکومت، اسماعیل قزاق ، خیابانی را در زیر زمین شیخ حسینعلی میانجی با چند تیر به شهادت میرساند. راستی اگر "شیخ محمد خیابانی" برخوردار از تشکیلات و سازماندهی کافی بود، مزدوران ارتجاع واستعمار به راحتی توان درهم کوبیدن جنبش را میداشتند؟!
پس از جنگ جهانی دوم وفرصتهای بدست آمده درجامعه، انجمنها، سازمانها و احزاب سیاسی چندی شکل گرفت. پیشوای نهضت آزادی مردم ایران محمد مصدق دراین میان بسیار خوش درخشید. جنبش ملی شدن نفت به رهبری پیر دیراحمد آباد به پیروزی رسید. جوهر مجموعه فعالیتهای دیپلوماتیک رهبر نهضت استقلال طلبانه ایران دکتر محمد مصدق، بهره گیری اصولی از تضادهای آمریکا- انگلیس در مراتب بعدی است. همان "مبارزه منفی" که سرخط سیاست خارجی را تعیین میکرد.
دربار، ارتجاع و استعمار پیروزی مصدق ومردم ایران را برنتافتند.
روز 4 تیر1332 در جلسه ای در دفتر جان فاستردالس، وزیرخارجه آمریکا، هندرسون سفیرآمریکا، آلن دالس رییس سیا و چارلز ویلسون وزیر دفاع آمریکا حضور داشتند و تصمیم نهایی برای سرنگونی مصدق گرفته شد.
حکومت ملی دکترمصدق در 28 مرداد 1332 توسط کودتای ارتجاعی استعماری سرنگون شد. مصدق پیشوای آزادی مردم ایران در دهکده احمد آباد در انزوای مطلق دق کرد و رفت.
راستی اگر مصدق صدها رزمنده جان برکف همچون دکتر حسین فاطمی داشت. اگر سازمان و تشکیلاتی منسجم، سراسری و ... داشت ، اوباشی مانند شعبان بی مخ ها با مشتی چماقدار میتوانستند هیزم بیار آتش کودتای ضد مردمی بیست و هشت مرداد بشوند؟!
انقلاب ضد سلطنتی 22 بهمن 1357 را همه بیاد داریم. سیاست حقوق بشری کارتر شاه ایران را مجبور کرد تا برای جلوگیری از رادیکالیسم، فضای سیاسی باز ایجاد کند. قبل ازاین، شاه به دستور ارباب، ضربات زیادی به سازمانهای انقلابی وارد کرده بود. کودتای خائنانه اپورتونیستهای چپ نما علیه سازمان مجاهدین باعث رشد زودرس ارتجاع شده بود. برغم همه این کم و کاستی ها، آتش فشان انباشته شده خشم خلق سرباز می کند. خونهای پاک مجاهدان و فداییان دررگهای خلق بپاخاسته، دودمان دیکتاتوری را به زباله دانی تاریخ روانه می کند.
خمینی این سارق بزرگ قرن، سوار برموج احساسات مردم و با همدستی پیدا و پنهان از ما بهتران از راه میرسد. انقلاب مردم ایران ملا خور می شود.
راستی اگر خیانت اپورتونیستهای چپ نما بوقوع نمی پیوست و اگر سازمانی متشکل و آلترناتیو قدرتمندی وجود داشت، خمینی و خمینی صفتان میتوانستند انقلاب مردم ایران را به بیراهه بکشانند و آن کنند که شاهدش هستیم؟!
با تکیه بر نمونه های تاریخی فوق و بسیاری دیگر در منطقه و جهان، ما را لاجرم به این اصل خدشه ناپذیر و قانونمند میرساند که بدون رهبری ذیصلاح، بدون تشکیلاتی منسجم و بدون مبارزان تمام عیار پیروزی نمیتواند درچشم انداز قرار بگیرد. مهمتر اینکه درصورت پیروزی مردمی بپاخاسته در فرصتهای طلایی تاریخی، حفظ و نگهداری انقلاب و دستآوردهایش امکان پذیر نخواهند بود. خوشبتخانه امروز مردم ایران گنجینه ای ارزشمند بنام سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران و متحدینش در شورای ملی مقاومت را دارند و داریم. گوهرهای بی بدلیلی همچون اشرفیان لیبرتی با شورای مرکزی متشکل از هزار زن قهرمان را دارند و داریم. تشکیلاتی منضبط و امتحان پس داده در کوران مبارزاتی سخت را دارند و داریم. بالای همه این دارایی های ذیقیمت، رهبری هوشیار، مصمم، پاکباز و فداکار را دارند و داریم.
با وصف حقایق مذکور، مردم ایران و تاریخ خون بارشان برما نخواهند بخشید اگر قدر و منزلت رهبری این مقاومت را پاس نداریم. با آروزوی اینکه فریاد هل من ناصرینصرنی اش را بشنویم و در حد توان به وظیفه خود قیام کنیم.
دسامبر2014