عبدالعلی معصومی: سردار جنگل و رفیقان نیمه راه

   93 سال پیش در روز 11اذر1300شمسی، میرزا کوچک خان، سردار جنگل، با تنها همرزم وفادارش ـ گاوک (هوشنگ) آلمانی، پس از هفت سال مبارزه سخت و توان فرسا، در راه عقب نشینی از جنگلهای گیلان به سوی خلخال، در گردنه گیلوان از برف و توفان و سرما جان باخت و جنبش جنگل که نور امید به رهایی را در دل مردم به جان آمده ایران دمیده بود، ازپای درآمد.

     در شهریور 1293 (اوت1914)، همزمان با آغاز جنگ جهانی اوّل جنبش گیلان پاگرفت و در مدتی کوتاه نه تنها در گیلان، بلکه در اکثر نقاط ایران با استقبال گرم مردم روبه روشد و در پناه حمایتهای مردمی، روز به روز، بیشتر تناورشد و به خطری جدّی در راه گسترش سیاست استعماری انگلیس در منطقه تبدیل شد.
       از دهها سال پیش از پیروزی انقلاب مشروطه، شمال ایران، ازجمله تهران، تختگاه قاجاریان، حوزه نفوذ استعماری روسیه تزاری و جنوب ایران عرصه دست اندازیهای کمپانی هند شرقی انگلستان بود.
   سه سال پس از آغاز جنبش جنگل، با انقلاب اکتبر1917 در شوروی، سلطه روسیه تزاری بر شمال ایران از میان رفت و «دولت فخیمه» انگلیس برای چیرگی بر سراسر ایران به تکاپوافتاد.
در همین راستا، در مرداد1298 (اوت 1919)، پنهانی، قراردادی را با وثوق الدوله، نخست وزیر وقت ایران، امضاکرد. جدّی ترین راهبند و مانع اجرای این قرارداد تجاوزطلبانه، وجود جنبش جنگل در گیلان بود که از 5سال پیش، برای رهایی مردم ستمدیده ایران از چنگال روس و انگلیس و رژیم دست نشانده آنها چنگ در چنگ بود.
      در آستانه بسته شدن قرارداد1919، تلاشهای وثوق الدّوله برای ایجاد دودستگی در صفوف جنگل, باعث شد مجاهدین کَسما و فرمانده آنها, حاج احمد کسمایی, به نیروهای دولتی بپیوندند. یورشهای بی وقفه 20هزار قزّاق ایرانی با پشتیبانی هواپیماهای انگلیسی به پایگاههای مجاهدین مستقر در جنگلهای گیلان، که از روز 13 فروردین 1298 (2آوریل1919) آغاز شده بود، ماهها به طول انجامید. در این مدّت نیروهای مستقر در جنگل, در اثر کمبود آذوقه, جنگ و گریزهای طولانی و نداشتن تسلیحات کافی, در موقعیّت دشواری قرار گرفته بودند.
     همزمان با بسته شدن قرارداد 1919, فرماندهی نیروهای قزّاق در فومنات, شَفت و دیگر حوزه های استقراری جنبش جنگل، حکومت نظامی اعلام کرد و برای ایجاد ترس در مردم و جلوگیری از کمکهایشان به جنبش, در اعلامیه یی اخطار کرد: «هر خانه یی که در آن جنگلیها منزل کنند, سوزانده می شود و صاحبش تنبیه خواهد شد. افرادی که برای جنگلیها آذوقه تهیّه کنند و یا کمکی به آنها بنمایند, فوراً, اعدام و داراییشان ضبط خواهد شد» (سردار جنگل, ابراهیم فخرایی, تهران 1344, صفحه184).
         پس از بسته شدن قرارداد1919, هجوم نیروهای دولتی شدّت بیشتری گرفت و در نتیجه, موج تسلیمشدنها و امان نامه گرفتنها نیز بیشتر شد. تنها میرزا کوچک خان و یاران پایدار همرزمش هم چنان، جانانه، مقاومت می کردند و به ننگ تسلیم تن نمی دادند.
     در یکی از دشوارترین روزهای نبرد, در ناحیه گاوبن, میرزا کوچک خان برای مجاهدین همراهش سخن گفت و در حالی که بر عشق بزرگشان برای رهایی میهن تاٌکید می کرد, آنها را برای ادامه نبرد نابرابر فراخواند:
   «این روزها بهترین اوقات آزمایش است. هرچند وضعمان بد است, همه خسته و فرسوده ایم, بی پول و بی آذوقه و مواجه با انواع مشکلات و در معرض تندباد حوادثیم, ولی, از شما می پرسم آیا برای عاشقان میهن… این گونه سختیها دارای اهمیت است؟ آن روز که ما تفنگ به دوشگرفته برای استقلال ایران قیام کردیم و جنگل گردی و بیابان نوردی را پیشه ساختیم صدها بار وضعمان از این بدتر بود. چه چیز در مقابل آن همه سوانح و مخاطرات ما را حفظ کرد؟ آیا جز ثبات و  استقامت علّت دیگری داشت؟ امروز وثوق الدّوله در ایران گرد و خاک می کند و برای بردن کشور زیر یوغ استعمار انگلیس به محو وطنپرستان همت گماشته است… وثوق الدّوله و کارگردانانش از اعمال هیچ قسم آزار و شکنجه, حتّی, اعدام درباره اَحرار دریغ ندارند و ارتکاب هر نوع جنایت را مجاز می شمارند, چرا که جنگل نقطه اتّکای آزادمردان و بزرگترین سدّ پیشرفت مقاصد وطن فروشان است, به این جهت است که دواسبه به ما می تازند تا هرچه زودتر ما را ازبین ببرند. اکنون به شما برادران عزیز خطاب می کنم آنها که خواهان ترقی و تعالی وطنند مانند گذشته نباید از هیچ چیز پرواکنند… کوه نوردی, بیابانگردی, گرسنگی و بیخوابی, هریک سلاح درخشنده یی است که ما را به وصول به هدف باید سخت تر و آبدیده تر نماید»(سردارجنگل،ص178).
   در چنین شرایطی بود که ناوگان ارتش سرخ برای دستگیری دنیکین, که علیه حکومت نوپای شوروی می جنگید, در روز 28اردیبهشت1299 (18مه 1920),  وارد بندر انزلی شد. دنیکین بعد از شکست در پطروفسک (اوکراین), در استحکامات انگلیسیها در غازیان پناه گرفته بود. انگلیسیها بعد از چند ساعت مقاومت دربرابر نیروهای ارتش سرخ، غازیان را رهاکرده به رودبار منجیل عقب نشستند.
    در همان ابتدای ورود ارتش سرخ به انزلی, به درخواست راسکولنیکُف, فرمانده ناوگان شوروی در دریای خزر, میرزا کوچک خان برای مذاکره با سران قوای اعزامی شوروی وارد انزلی شد.
     روز اول، مذاکره به جایی نرسید و توافقی حاصل نشد. اعضای «حزب عدالت» باکو, که در مذاکره حضور داشتند, «تبلیغات مرامی, مصادره اموال و لغو مالکیّت بر زمین و مبارزه با مذهب» را اصلی ترین وظیفه جنبش می دانستند, درحالی که میرزاکوچک خان،  با توجّه به افکار عامه، معتقد بود «تا مدّتی بایستی از تبلیغات مسلکی صرفنظر شود… چون ایرانیها متعصّبند و به دین و شعائر اسلامی علاقه دارند, قطع این پیوند باعث می شود که به انقلاب به نظر نامساعد بنگرند»(سردار جنگل، ص243).
     روز دوّم «ارجو نیکیدزه», از انقلابیهای قفقازی و از چهرههای برجستة انقلاب اکتبر 1917 شوروی، که در جنبش مشروطه در گیلان و تهران شرکت داشت, از باکو رسید و در مذاکرات شرکت کرد. او, باتوجّه به شناختی که از میرزا کوچک خان و شرایط اجتماعی ایران داشت, سیاست میرزا کوچک خان را درست دانست و آن را تاٌیید کرد و همین سیاست موردتأیید حاضران قرارگرفت.


     در این نشست درمورد «عدم اجرای کمونیسم از حیث مصادره اموال و الغای مالکیّت و ممنوع بودن تبلیغات مسلکی, تاٌسیس حکومت جمهوری انقلابی موقّت, سپردن مقدّرات انقلاب به دست آن و عدم دخالت شورویها و عدم ورود نیروی نظامی جدید از شوروی, مگر به تصویب حکومت انقلابی ایران» توافق حاصل شد و  این توافق به اطّلاع مقامهای دولتی و حزبی مسکو نیز رسید.
    پس از این توافق, فرماندار گیلان به نمایندگی از طرف مردم رشت, میرزا کوچک خان را برای به دست گرفتن زمام امور گیلان به رشت دعوت کرد.
     روز ورود میرزا به رشت ـ 14 خرداد1299ش ـ جمعیّت انبوهی از آتشگاه (5کیلومتری رشت) تا شهر رشت در دو طرف جاده صف کشیدند و مَقدم مجاهدین جنگل را با فریادهای شورانگیز «زنده باد» و نثار گل گرامی داشتند. میرزا, پس از شش سال دوری از رشت و اقامت در جنگل, دوباره, به آن شهر می آمد. در رشت کمیته یی مرکّب از اعضای ایرانی و روسی, تشکیل شد که در آن میرزاکوچک خان, کاژانف, فرمانده قوای شوروی در  ایران, احسان الله خان, کامران آقایف, عضو حزب عدالت باکو, حسن آلیانی (معینالرّعایا) و… شرکت داشتند. روز بعد, اعضای هیاٌت «دولت انقلابی» به سرپرستی میرزا کوچک خان, به مردم گیلان معرّفی شدند.
     روز 16 خرداد, سران جنبش جنگل در اعلامیه یی با تاٌکید بر این که «قوّه ملی جنگل به استظهار (=پشت گرمی) کمک و مساعدت عموم نوع پروران دنیا و ا ستعانت (=یاری) از اصول حقّه سوسیالیسم, داخل در مرحله انقلاب سرخ شده و خود را به نام "جمعیّت سرخ ایران" معرّفی می نماید»، نظرات جمعیّت را مبنی بر الغای اصول سلطنت و اعلان جمهوری, حفظ جان و مال عموم اهالی گیلان, لغو تمام قراردادهای دولت مرکزی با بیگانگان, اعتقاد به تساوی  حقوق همه افراد بشر و حفظ شعائر اسلام, اعلام نمودند.
     روز 18خرداد (9ژوئن) «جمعیّت انقلاب سرخ ایران» در تلگرامی به سفارتخانه های دولتهای خارجی در تهران, انحلال سلطنت و تشکیل جمهوری  شورایی در گیلان را اعلام کرد. فردای آن روز, میرزاکوچک خان در تلگرامی به لنین, از او و سوسیالیستهای بینالملل سوم خواست  که از جمهوری گیلان حمایت کنند.
      به این تلگرام پاسخی داده نشد. دولت شوروی نمی خواست در جنبش جنگل, که تا پیش از به رسمیّت شناخته شدن بینالمللی ، یک مساٌله داخلی ایران به شمار می رفت, به طورعلنی, دخالت کند.
      پیش از این, در 5خرداد 1299 (26مه 1920) تروتسکی, وزیر جنگ شوروی, به راسکولنیکف تاٌکید کرده بود که هیچ گونه دخالتی به نام روسیه در امور ایران نباید صورت بگیرد و به میرزا کوچک خان باید به نام آذربایجان شوروی کمک شود و «با اقدامات خودتان باید به انگلیسیها بفهمانید که ما میل  نداریم در کشورهای خاوردور به ضدّ آنها اقدام نماییم» (سردار جنگل، ص223).
     یک ماه بعد از ورود ارتش سرخ به  انزلی, «حزب کمونیست ایران» توسّط اعضای اعزامی «حزب عدالت» باکو تشکیل شد. اولین کنگره حزب عدالت در انزلی, 13تن, ازجمله, سلطانزاده و جوادزاده (پیشه وری), را به عنوان اعضای کمیته مرکزی حزب معرّفی کرد و سلطانزاده دبیر اول اعلام شد. این 13نفر مقیم ایران نبودند و از قفقاز به همراه ارتش سرخ به ایران آمده بودند.
     «حزب کمونیست ایران», برخلاف توافق سران نیروهای اعزامی شوروی و سران جنبش جنگل, تبلیغات کمونیستی و مخالفت با مذهب را آغازکرد. این تبلیغات هم در روزنامه «کامونیست» (ارگان حزب) و هم در میتینگهایی که  هر روز در رشت برگزار می کردند, دنبال می شد.
    میرزا کوچک خان دو نماینده نزد نریمانوف, رئیس شورای جمهوری قفقاز, فرستاد و از او خواست از این اقدامات چپ روانه, که حاصلی جز دورکردن مردم از جنبش ندارد, جلوگیری کند. نریمانوف از سران حزب کمونیست خواست از این گونه کارهای زودرس دست بردارند, ولی, آنها نپذیرفتند.
     سلطانزاده معتقد بود که «هر انقلابی که در یک کشور کشاورزی عقبافتاده یوغ فئودالها را ازمیان برنداشته و میلیونها دهقان را آزاد ننماید, از همان اول محکوم به شکست است» (نهضت میرزا کوچک خان جنگلی و اولّین جمهوری شورایی در ایران, شهریور1363, ص172). او میرزاکوچک خان را متّهم کرد که طرفدار فئودالهاست و می خواهد به کمک آنها نفوذ انگلیس و شاه را ازمیان بردارد, به همین علّت, حاضر نشد با میرزا کوچک خان همکاری کند.
     سلطانزاده با  نظر لنین درمورد ایران موافق نبود. لنین در کنگره دوم بینالملل سوم, در روز 4مرداد1299ش, سخن گفت و دو جریان اجتماعی را در کشورهای عقبمانده یی مانند ایران مشخّص کرد: یکی, جنبش اصلاح طلبانه متّکی به سرمایه داران و دیگری, جنبش انقلابی ملی متّکی به توده های تحت استثمار. او تاٌکید نمود که «مهمترین خصلت این کشورها این است که در آن جا وضع ماقبل سرمایه داری حاکم است و لذا نمی توان در آنها از یک جنبش خالص پرولتاریایی سخن به میان آورد». وی ضمن بیان این مطلب که نهضتهای ایران و هند نهضتهای ناسیونالیستی هستند و نباید در آن کشورها بنای کار را بر  موعظه مارکسیسم گذاشت, باردیگر بر پشتیبانی از آن نهضتها تاٌکید نمود (عمل و تئوری بلشویسم, برتراند راسل, ترجمه احمد صبا, ص66).
     سلطانزاده در نطقی که دو روز بعد از نطق لنین ایراد کرد, نظری خلاف نظر لنین ارائه داد و  گفت: «… در تضاد با جنبش بورژوا ـ دموکراتیک, باید یک جنبش کمونیستی خالص به وجود آورد و [از آن] صیانت (=نگاهداری) نمود. هر قضاوت دیگری درباره حقایق موجود می تواند به نتایج اَسَفباری برسد» (نهضت میرزا کوچک خان جنگلی، ص153).


       میرزا کوچک خان، برای اعتراض به اقدامات تفرقه برانگیز حزب کمونیست، دو تن از نزدیکان خود را، با نامه یی برای لنین، به مسکو فرستاد. آنها با کاراخان، معاون وزیر خارجه شوروی، دیدارکردند. کاراخان در این  دیدار در بین سخنان  خود تاٌکیدکرد که «به هیچ وجه نمی توان از تبلیغ مرام کمونیسم جلوگیری نمود» (سردار جنگل، ص285).
    فرستادگان میرزا موفّق به دیدار لنین نشدند. نتیجه دیدار آنها با کاراخان این شد که کاراخان، ایلیاوا، عضو کمیته اجرایی حزب کمونیست شوروی، را برای تحقیق در کار حزب کمونیست و همدستان آنها به گیلان فرستاد. ایلیاوا زودتر از فرستادگان میرزا, به رشت رسید و با اعضای حزب کمونیست گفتگو کرد. نتیجة گفتگو این شد که وقتی نمایندگان میرزا به انزلی رسیدند, دستگیرشده و مدارک آنها ضبط گردید (سردار جنگل، ص315). میرزا برای جلوگیری از فاجعه یی که عملکرد ابوکُف، از شاهزادگان پیشین روسیه، سلطانزاده و همفکران آنها پیش آورده بودند، تلگرامی به لنین فرستاد، امّا، جمهوری آذربایجان آن را توقیف کرد(سردار جنگل، ص287).
     چند روز قبل از وقوع کودتای 9مرداد1299ش علیه میرزا کوچک خان و همفکرانش در رشت, سه تن از  سران قوای شوروی در گیلان, بنا به دستور مستقیم مقامهای شوروی, از ایران به شوروی فراخوا نده شدند. بازگشت دادن آنها به درخواست حزب عدالت باکو صورت گرفت(سردار جنگل، ص269). این سه تن، که از پشتیبانان سیاستهای میرزاکوچک خان به شمار می رفتند،, عبارت بودند از: ارجو نیکیدزه، گاژانف و راسکولنیکف.
     به دنبال آن, چند تن دیگر  از شوروی به ایران آمدند تا سیاست جدید شوروی را بهاجرا درآورند. دو تن از آنها عبارت بودند از بلومکین, رئیس چکای شوروی در گیلان و ادارهکننده اصلی کودتای رشت، میکویان، وزیر تجارت شوروی.
     به جز این دو, چند نفر دیگر از عاملان اجرای کودتای رشت بودند از جمله آنها ابوکف، فرمانده ارتش سرخ گیلان و نماینده حزب کمونیست شوروی بود.
     ویکتور سرژ, از مسئولان برجسته «کمینترن»، سیاست جدید شوروی درباره جنبش جنگل را چنین توضیح می دهد: نیروهای شوروی در گیلان «تحت فرماندهی یاکوف بلومکین قرار داشتند… روزی وی در گرماگرم نبرد دستور یافت جنبش را متوقّف سازد… کمیته مرکزی لنین عقیده داشت که بروز مشکلات بین المللی نزدیک شده است و لذا برخورد مسالمت آمیز درمقابل انگلیس و فرانسه را اتّخاذ کرد و در این شرایط، انقلاب به نظرشان زائد و موجب دردسر می رسید. کوچک خان و دوستان ایرانی وی از این فرمان اطاعت نکردند… از دهان بلومکین شنیدم که تصمیم گرفته شد که اگر وی (میرزا) در ردّ منحل کردن جنبش اصرار ورزد او را  به قتل برسانند»(اسناد جنبش کارگری، خسرو شاکری، ص358).
     حدود سه هفته قبل از کودتای رشت، «رئیس دیوان محاکمات انقلاب گیلان» به میرزا کوچک خان خبرداده بود که طبق اطّلاعی که به دست آورده, قرار است در میتینگی که روز 9مرداد 1299 در سبزه میدان رشت برگزار می شود, او را ترور کنند. میرزا کوچک خان در روز 18تیرماه، به محض وصول دعوتنامه میتینگ, بعد از مشورت با سران جنگل, به حالت اعتراض به فومن رفت و از ادامه همکاری با نیروهای شوروی سرباززد.
     روز 9مرداد1299 کودتای رشت به سرپرستی بلومکین صورت گرفت. هدف از این کودتا، کنارزدن میرزا کوچک خان و  به دست گرفتن قدرت بود. در این کودتا چندتن از یاران میرزا, ازجمله, مُعینالرّعایا و کُلُنل فتحعلی خان توپچی, فرمانده نیروهای جنگل در جبهه منجیل, دستگیر شدند و شیخ عبدالله خان، رئیس محکمه انقلابی، که از طرفداران میرزا بود, کشته شد. کودتاگران برای دستگیری میرزا و یارانش به پایگاههای آنها در جنگلهای فومن حمله کردند, ولی میرزا, هوشیارانه, از درگیری با آنها خودداری کرد و آن را به سود دشمنان دانست.
     کمیته یی مرکّب از هشت نفر ـ که چهارتن از آنها، ازجمله، جوادزاده (پیشه وری) ـ عضو «حزب کمونیست ایران» بودند ـ زمام امور را به دست گرفت. در کابینه یی که توسّط آن کمیته تشکیل شد، احسان الله خان، نخست وزیر و وزیر خارجه, خالوقربان، وزیر جنگ و پیشهوری وزیر داخله شد.
     دولت احسان الله خان برنامه خود را بر محور «ایجاد تشکیلات ارتشی شبیه ارتش سرخ و حمله به تهران, لغو اختیارات مالکان و الغای اصول ملوک الطوایفی و رفع احتیاجات اصلی کارگران»(سردار جنگل، ص272) اعلام کرد. آنها در اعلامیه یی که روز 14مرداد خطاب به مردم گیلان منتشرکردند, میرزا کوچک خان را به «بی کفایتی» در مبارزه با انگلیس, حیف ومیل اموال عمومی, «دزدی و خیانت» متّهم کردند(نهضت میرزا کوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورایی در ایران).
   مدیوانی, یکی از سران کودتا, در پاسخی که به اعتراض نامه 10مرداد میرزاکوچک خان داد, خطاب به او نوشت: «...سرکار در پیشرفت انقلاب و اخراج دشمن قائل به مسامحه هستید… ـ…زمام امور را  در دست شخص خود گرفته و با هیچ یک از رفقای قدیم خود (مقصود احسانالله خان و خالو قربان است) که در کلیّه زحمات با سرکار شریک تضییقات بوده اند، مشورت نکرده و آنان را بالاخره از روش و رفتارتان متنفّر ساخته اید که اجباراً از شما دوری جسته اند. شما اطرافیان خود را از عناصر خودپرست و ضدّانقلاب جمع نموده و نتیجتاً, با وجود مهیّابودن همه نوع وسایل برای حمله به دشمن دو ماه در رشت نشسته، حرکتی ننموده اید… سابقاً, شما یکی از انقلابیون بودید لیکن حالا از اقداماتتان چنین معلوم است که از روش قدیم عدول کرده  به ضدّ مقاصد انقلاب گام برمی دارید. برای ما اقدامات شما ناگوارتر از تیرهای دشمنان انقلاب است… فعلاً, انقلاب، شما را از خود دور کرده و محال و مُمتنع است که اوضاع به شکل سابق برگردد»(سردار جنگل، ص204).
     دولت کودتا پس از چیرهشدن بر رشت, به تبلیغات ضدّمذهبی خود شدّت بیشتری بخشید و برای تحت فشار قراردادن «بورژوازی»، در 15مرداد 1299 به سوزاندن بازار رشت اقدام کرد که در  اثر آن حدود صدهزار تومان به تجّار زیان وارد شد(سردار جنگل، ص273). برای گرفتن دارایی ثروتمندان, آنها را «جلو قبر خالی، که از پیش کنده شده، قرار می دادند و آنها را تهدید می نمودند که اگر حاضر به پرداخت مبلغ معیّنی نشوند زنده به گور خواهند شد»(نهضت میرزا کوچک خان جنگلی، ص183).  ایوانف, تاریخنگار مشهور شوروی, درباره سیاست دولت کودتا نوشت: «سیاست احسانالله خان نه فقط زمینداران کوچک و طبقه متوسط بلکه, دهقانان و پرولتاریا را نیز از انقلاب جدانمود»(منبع پیشین).
     کودتاگران که «درک درستی از شرایط ایران… نداشتند»(جمعبندی مبارزات سی ساله اخیردر ایران، بیژن جزنی، 1355، ج اول), «… شعارهای انقلاب شوروی در روسیه را, به طور مکانیکی, در ایران به کار می گرفتند. آنان مصمّم شدند که فوراً در جهت کمونیستی و شورایی کردن گیلان گام بردارند و تبلیغات… تند کمونیستی… و ضدّمذهبی را آغازیدند… این تاکتیک که… همراه دعوت به برداشتن چادر و دعوت مردم… به درهم کوبیدن بازار و بورژوازی بود, تنها نارضایی شدید توده ها را برضدّ کمونیستها برانگیخت» (آثار سلطانزاده 2, به کوشش خسرو شاکری، صفحة 157 ـ از قول آستروف). این بود که در دوره دولت احسان الله خان مهاجرت فرارمانندی از گیلان انجام گرفت.
     با این که از آغاز ورود میرزا کوچک خان به انزلی و رشت و تشکیل جمهوری گیلان «تمام طبقات با شادی فوق العاده و چهره گشاده آن را پذیرفتند و همه نوع همراهی و کمک به آن نمودند و با کمک همانها منجیل فتح شد و انگلیسها عقب رانده شدند», ولی حکومت کودتاگران باعث شد که مردم از جنبش رویگردان شوند و انگلیسیها دوباره قدرت بگیرند و حکومت مرکزی به فکر حمله به گیلان بیفتد. همان مردمی که برای استقبال از میرزا تا پنج کیلومتری صف کشیده بودند, به هنگام حمله نیروهای دولتی به رشت و «رانده شدن سرخها از شهر عدّه یی به عقبدارانشان حمله ور شده جمعی را خلع سلاح و عدّه یی را کشته بودند. از این گذشته، در پیشرویهای اردوی دولت از حیث تهیّه وسایل زندگی و انواع خواروبار و رساندن به جبهه و پرستاری از مجروحین, آن چه لازمه کمک و مساعدت بود, به جا آورده بودند». این کمکها به قدری چشمگیر بود که وقتی دولت احسان الله توانست، دوباره، بر رشت مسلّط شود «شهر رشت, بلافاصله, تخلیه شد و به دنبال تخلیه رشت, تعداد زیادی از ساکنینش, دسته جمعی, شروع به فرار کردند. فرار رشتیها بی علت نبود, چه از تلافی نیروهای سرخ بیمناک بودند»(سردار جنگل، ص304).
     این فرارها به قدری گسترده بود که کودتاگران پس از تصرف دوباره رشت، ناچارشدند در اعلامیه یی, عُدول از مواضع گذشته خود را اعلام کنند و از مردم بخواهند به شهر برگردند: «ما به هیچ وجه به عادات و آیین کشور و روحانیّت اهانت روانمی داریم… با اطمینان خاطر و امنیّت کامل به مساکن خود عودت نموده مشغول کار و زندگی جاری خود باشید. ما از هرکس و هر طبقه یی که برعلیه ما عملیّاتی نموده اند, عفو و اغماض می کنیم». شهرداری (بَلَدیّه) رشت نیز اعلام کرد که: «به علّت نیامدن مُکاریها (=کرایه دهندگان اسب و شتر و...) به شهر, از ترس تصرّف شدن اسبهایشان, زغال, که مصرف عمومی شهر رشت است, بازار سیاه پیدا کرده است. از این تاریخ مکاریان می توانند, آزادانه, به شهر رفت وآمد کنند و کسی متعرّض حامل و محمول نخواهد شد» (سردار جنگل، ص306).
   یک ماه پس از کودتای رشت، نخستین «کنگره ملتهای شرق» در 20سپتامبر 1920 (9شهریور1299) در باکو برگزارشد. سران و نمایندگان حزب کمونیست 17کشور شرق, در آن حضور داشتند. از ایران نیز سید جعفر جوادزاده (پیشهوری), بلومکین و عدّهیی دیگر, که مجموعاً 192نفر بودند, در کنگره شرکت کردند. تضاد بین سلطانزاده و حیدرخان عمواوغلی(از یاران نزدیک لنین و از پیشگامان انقلاب مشروطه ایران) باعث شده بود که هر دو به عنوان سرپرست شرکت کنندگان ایرانی به کنگره معرّفی شوند. ریاست کنگره را زینوویف, عضو کمیته مرکزی حزب بلشویک, به عهده داشت.
     در این کنگره به نحوه برخورد «حزب کمونیست ایران» نسبت به جنبش جنگل به شدّت انتقاد شد. نریمانوف, رئیس شورای جمهوری قفقاز, حیدرخان عمواوغلی و اعضای حزب عدالت باکو ازجمله انتقادکنندگان بودند و همگی می  خواستند از این گونه روشهایی که باعث ایجاد نفرت عمومی می شود, جلوگیری شود.
     کنگره خلقهای شرق برای تشریح رویداد و گرفتن رهنمود , دو نماینده نزد لنین فرستاد. دیدار این دو نماینده از لنین, در حضور استالین, چیچرین (وزیر خارجه شوروی) و ارجو نیکیدزه صورت گرفت. لنین ده تن را, به ریاست حیدرخان عمواوغلی, به عنوان کمیته مرکزی «حزب کمونیست ایران» برگزید.
    پس از این دیدار با لنین، کمیته مرکزی منتخب او، با این که از طرف کمیته مرکزی اول حزب کمونیست تاٌیید نشد, در پی فراهم کردن زمینه برای رفتن به گیلان و کنترل اوضاع آنجا برآمد.
      سرانجام, حیدرخان با پانصد تن از افراد ارتش سرخ قفقاز, روانه گیلان شد. پیش از ورود حیدرخان, میرزا کوچک خان موافقت خود را با آمدن حیدرخان اعلام کرده بود.  
     وقتی خبر انتخاب حیدرخان به دبیرکلی «حزب کمونیست ایران», به گوش احسان الله خان و خالوقربان, نخست وزیر و وزیر جنگ دولت کودتا, رسید, آن دو که در اوج انزوای اجتماعی بودند، به اندیشه تجدید پیمان با میرزا کوچک خان افتادند و در 14آبان 1299 در نامه یی به وی, اختلافات فیمابین را ناشی از «سوء تفاهمات» دانسته و خواستار رفع اختلاف و مصالحه شدند.  میرزا در 16آبان به نامه آنها پاسخ داد و در آن اشتباهات, ندانم کاریها, سوء سیاست آنها در رابطه با مردم و سازش آنها را با «فرصت طلبها و کودکان نابالغ سیاسی» برشمرد و یکبار دیگر بر استواری جنبش جنگل بر مواضع استقلال طلبانه تاٌکید کرد. او در پایان نامه یادآورشد که «شما را دوستانی می بینم سهوکرده, که در نتیجه سهو شما آزادی ایران خفه شده است؛ انقلاب شکست خورده و ایران به آغوش اجنبی انداخته شده است. نفرت عامه به سوی شما متوجّه و زحماتتان را به بادداده است و شما هنوز در مقام جبران این سهوها برنیامده اید. من هیچگاه نظر خصومت و عداوتی با شما نداشته و ندارم… بلکه مایلم سهو خود را ملتفت شده و آن را جبران کنید تا بعد از تحمّل آن همه زحمات منفور عامه نشوید...»(سردار جنگل، ص324).
 بعد از این نامهنگاریها, احسانالله خان و خالوقربان به فومن نزد میرزا رفتند و با او آشتی کردند. این ملاقات در روز  26اردیبهشت1300 صورت گرفت. بعد از این دیدار, احسانالله خان و خالوقربان اعلامیه یی خطاب به مردم گیلان به این مضمون منتشرکردند: «دادن میتینگهای ضدّانقلابی و هرگونه عمل و رفتاری برخلاف شرع انقلاب موجب عکس العمل شدید حکومت است. مخصوصاً, در این موقع که وحدت و اتّفاق بین دو دسته انقلابیون برقرارشده, به هیچ کس اجازه آنتریک و تبلیغات سوء داده نمی شود و متخلّفین در دیوان  انقلابی محکوم به اعدام خواهند شد»(سردار جنگل، ص327).
     بعد از ورود حیدرخان به گیلان, دیداری بین او و میرزاکوچک خان و سپس, دیدار مشترکی با میرزا و احسانالله خان و خالوقربان صورت گرفت و برای ادامه کار مشترک, تصمیماتی گرفته شد. نخستین تصمیم, که ریشه در تجربه های ناکام کودتاگران داشت, این بود که «مقرّرشد تا زمانی که مرکز (تهران) تسخیرنشده,… هرگونه فعالیّت کمونیستی تعطیل شود» (حیدرخان عمواوغلی، اسماعیل رائین, چاپ دوم, تهران, ص228).
     پس از توافقهای اولیه در اول تیرماه 1300, کمیته انقلاب جدیدی که در آن میرزا کوچک خان نخست وزیر و وزیر مالیه, حیدرخان وزیر خارجه  و خالوقربان وزیر جنگ بود, تشکیل شد. در نخستین اعلامیه دولت جدید اسم احسانالله خان جزء وزیران بود, ولی وجود او از ابتدای کار باعث پیش آمدن همان مسائلی شد که کودتاگران آن را دنبال می کردند. این بود که  احسان الله با صلاحدید حیدرخان کنار گذاشته شد و در اعلامیّة 23مرداد (14اوت) نام او حذف شد.
     مواد برنامه دولت جدید «تقویت بنیه نظامی برای جلوگیری از سقوط گیلان به دست قوای شاه, ایجاد روابط دوستانه با  شوروی, آذربایجان و گرجستان, اجازه ندادن به این که بیگانگان در امور داخلی ایران دخالت کنند», اعلام شد.

         نزدیک 4ماه پیش از تشکیل «کمیته انقلاب» جدید در گیلان، در روز 10اسفند 1299 (29فوریه1921) ـ 7روز پس از کودتای رضاخان) قرارداد معروف ایران و شوروی بسته شد. شوروی پیش از بسته شدن قرارداد و انگلیس پس از آن, اعلام کردند که هرچه سریعتر نیروهای خود را از ایران خارج خواهندکرد.  پس از امضاشدن این قرارداد, چیچرین اعلام کرد که با این قرارداد «زمینه دوستی برادرانه دو ملت روسیه و ایران فراهم شد» (ماٌموریت آمریکاییها در ایران, میلیسپو, ترجمه ابوترابیان, ص109). روز 5اردیبهشت 1300 (25آوریل1921) روتشتاین, سفیر جدید شوروی, به ایران آمد تا اقدامات لازم را برای اجرای این قرارداد انجام دهد.
        مصالحه با ایران و انگلیس و حمایت از جنبش جنگل با هم ناسازگار بود. برای این مصالحه لازم بود که شوروی، هم از حمایت جنبش جنگل دست بکشد و هم در جهت نفی آن اقدام کند.
      اولّین گام شوروی, پس از بستن قرارداد با انگلیس, دستکشیدن از کارهای تبلیغی علیه انگلیس و ایران و تعطیل «شورای تبلیغات و عملیّات خلقهای شرق» بود. این شورا از طرف اولّین «کنگره ملتهای شرق» در باکو (20سپتامبر 1920 ـ  9شهریور1299) برای هماهنگی و توسعه فعالیّتهای ضدّاستعماری, به ویژه علیه انگلیس, به وجود آمده بود.
      اقدام بعدی شوروی, پایان بخشیدن به مقاومت دلیرانه مجاهدین جنگل بود که تهدیدی بسیار جدّی برای پیشرفت سیاست استعماری انگلیس و استبداد دربار به شمار می رفت.
     روز 5اردیبهشت 1300 (25آوریل 1921), حدود دو ماه پس از بستهشدن قرارداد1921, روتشتاین, سفیر شوروی, وارد ایران شد. او, در مراسم سلام به مناسبت تاجگذاری احمدشاه در روز 16اردیبهشت, درباره جنبش جنگل گفت: «… خاطر اعلیحضرت همایونی را مطمئن می سازد که دولت متبوعه دوستدار, نظر به تعهّداتی  که در موقع انعقاد قرارداد نموده است, با نهایت صمیمیّت, اقدامات لازمه را در تسریع تصفیه مساٌله گیلان اتّخاذ خواهد کرد… دولت متبوعه اینجانب، ذات اقدس همایونی را مظهر تمامیّت ایران میداند»(سردار جنگل، ص354). طبیعی است که وقتی «ذات اقدس همایونی, مظهر تمامیّت ایران» باشد، جنبش مقاومت در گیلان نیز در حدّ یک «مساٌله» نزول خواهد نمود.
      احمدشاه در جواب روتشتاین گفت: «… به شما اطمینان می دهم که ما و هیاٌت دولت ما مساعی جَمیله را برای اجرای این مقصود به عمل آورده و یقین دارم که حل و تصفیه فوری قضیّه گیلان, چنان که اظهار نمودید، فوق العاده، موجب تسهیل منظور ما خواهد گردید» (تاریخ بیستساله ایران, حسین مکّی، جلد اول, تهران, 1323, ص363).
    روتشتاین برای حل سیاسی مساٌله گیلان, نامه یی برای میرزا کوچک خان فرستاد و در آغاز نامه تاٌکیدکرد: «تنها امنیّت می تواند ایران را از چنگ امپریالیستهای خارجی که نسبت به ایران نظریّات طمعکارانه دارند, خلاص کند». سپس, به اعلام سیاست جدید شوروی در قبال ایران می پردازد و براساس آن «نه تنها عملیّات انقلابی را بی فایده, بلکه مضرّ» می داند و پس از تجلیل از توافق 1921, که «نفوذ معنوی انگلیسیها را در شمال, بلکه تا اندازه یی در جنوب متزلزل کرده است», غرض اصلی از نوشتن نامه را عنوان می کند: «… از روی مواد قرارداد ما مجبوریم دولت را از وجود انقلابیون و عملیّات آنها راحت کنیم… برطبق همان قرارداد, ما مکلّف نشده ایم که درمقابل دولت از قوای انقلابی ایران حمایت کنیم». سپس, با تاٌکید مجدّد بر  «ضرر عملیّات انقلابی در شمال», برای حل «فرخنده» مساٌله گیلان, به میرزا کوچک خان پیشنهاد می کند که «پس از… صدور تاٌمین نامه برای شما به وسیله من, شما یا خلع سلاح شده و یا به نقطه یی خودتان را کنار می کشید». آن گاه, از موضع طرفداری از قوام السّلطنه, نخست وزیر وقت, «مجزّاشدن ایالتی مانند گیلان» از ایران را برای آزادی و ترقّی مردم این کشور مضرّ می شمارد و از میرزا می خواهد از ایجاد «صحنه خونین و یک برادرکشی که لطمه به آزادی ملّت ایران می زند» دست بردارد(سردار جنگل، ص310).
     میرزا کوچک خان در پاسخ به نامه روتشتاین, می نویسد: «من و یارانم در مشقّتهای فوق الطّاقه چندین ساله هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران  از تعرّضات خارجی و فشار خائنین داخلی، تاٌمین آزادی رنجبران ستمدیده مملکت و استقلال حکومت ملی». سپس, با تاٌکید بر این که «انقلاب یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجوده» است، ضمن ارائه چند پیشنهاد مبنی بر «اقدام حکومت مرکزی ایران به اصلاحات اساسی، فَسخ قراردادهای استعماری و تعهّد به حفظ استقلال, سپردن امنیّت گیلان به جنگلیها, آزادبودن احزاب»(سردار جنگل، ص315), قول می دهد که درصورت قبول این پیشنهادها از سوی دولت مرکزی، سیاست صبر و انتظار و آرامش پیش خواهد گرفت و دست از اقدامات ضدّدولتی برخواهد داشت. روتشتاین این پیشنهادها را «غیرمنصفانه» ارزیابی کرد. او خواهان تسلیم بی قید و شرط جنبش گیلان بود.
      روز 25تیرماه 1300 (16ژوییه 1921) لنین در یادداشتی که برای چیچرین فرستاد، تاٌکید کرد که به ارجونیکیدزه تذکّر داده شود که دست از مخالفت با سیاست شوروی در رابطه با ایران بردارد.
     ارجو نیکیدزه, عضو کمیته مرکزی حزب بلشویک. که از طرفداران انقلاب گیلان و شخص میرزا کوچک خان بود، متّهم شده بود که اعتراضهای کارگران باکو علیه نزدیکی شوروی به ایران را رهبری کند.
     روز سوم مرداد (25ژوییه) دفتر کمیته مرکزی حزب بلشویک در تلگرامی به دفتر حزب کمونیست قفقاز تاٌکید کرد که «باید سخت دقّت شود که قرارداد (1921) اجراگردد و اجازه نقض مواد قرارداد نباید داده شود» (نهضت میرزا کوچک خان، ص253).
     چیچرین در روز 19شهریور (20سپتامبر) در نامه یی به رئیس کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی, بعد از اظهار نارضایتی از این که «بعضی از عناصر ناشناخته در باکو هنوز از اغتشاشات شمال ایران حمایت می کنند» و ضمن جانبداری از دولت مرکزی ایران, میرزا کوچک خان را «ابله» خواند(نهضت میرزا کوچک خان، ص255).
       روز اول آذر 1300 (ده روز پیش از شهادت سردار قهرمان جنگل، میرزا کوچک خان) کاراخان, معاون وزیر خارجه شوروی, گفت: «سیاست دولت شوروی که به تقویت سیاسی و اقتصادی ایران علاقمند می باشد, اصولاً, نمی تواند به کوشش تجزیه طلبی در مناطق مرزی ایران علاقمند باشد, چه رسد به جنگ این عناصر علیه حکومت مرکزی»(نهضت میرزا کوچک خان، ص257).  
    از سوی دیگر, شوروی که تا پیش از سازش با دولت مرکزی ایران وجود حیدرخان عمواوغلی را برای حل اختلافهای بین سران جنگل و کودتاگران مفید می دانست, بعد از قرارداد 1921, کار «دولت ائتلافی میرزا ـ حیدرخان» را, که در روز اول تیرماه 1300 تشکیل شده و یکی از هدفهایش حمله به تهران و تصرّف قدرت دولتی بود, زیانبار تشخیص داد.
   در سومین کنگره بین الملل سوم، که از اول تا 21تیرماه 1300 (22ژوئن تا12ژوییه 1921) در مسکو برگزارشد، برخی از اعضای شرکت کننده, که طرفدار سلطانزاده بودند, به طورغیرمستقیم علیه حیدرخان صحبت کردند.
    در روز دوم تیرماه (یک روز بعد از تشکیل کمیته انقلاب جدید در گیلان با شرکت میرزا کوچک خان و حیدرخان)، اجلاس بین الملل به این نتیجه رسید که در ایران فقط یک حزب کمونیست را می توان به رسمیّت شناخت و آن حزبی است که تحت نظارت کمیته مرکزی اوّل این حزب به رهبری سلطانزاده قراردارد.
        در ماه مرداد, موضع اتّخاذشده از سوی بینالملل سوم درقبال «حزب کمونیست ایران» پذیرفته شد و از آن پس, حیدرخان عمواوغلی «بایکوت» گردید و هرگونه کمک به وی ممنوع اعلام شد.
     بعد از آمدن حیدرخان به رشت و تشکیل «کمیته انقلاب» جدید, حتّی بعد از برکناری احسان الله خان، نه تنها اختلافها ازمیان نرفت بلکه تشدید شد. در ماه اول کار کمیته انقلاب، گیلان به چهار بخش یا به چهار حوزه کار تقسیم شد. در فومن میرزا کوچکخان، در انزلی حیدرخان، در رشت خالوقربان و در لاهیجان احسانالله خان فعالیّت داشتند و اختلاف در میان سران این حوزه ها هر روز عمیق تر و گسترده تر می شد.
       در بحبوحه اختلافاتی که هر روز اوج می گرفت, و سیاست سازش و مسالمت شوروی که جنبش جنگل را برای تسلیم شدن به دولت مرکزی تحت فشار قرار می داد «در بین همکاران میرزا جمعی پیدا شدند که از انحرافها و عهدشکنیهای احسان الله خان و کُردها (طرفداران خالوقربان) و بعضی اعضای کمیته مختلط رشت، سخت، مُکدّر و عصبانی بودند و مکرّر به میرزا کوچک خان تکلیف کرده بودند که اجازه دهد رفقای ناپایدار را از میانه بردارند تا تصفیه کاملی به عمل آورده باشد. ولی میرزا کوچک خان به عذر این که رفیق کشی ننگ است، از شدّت عمل آنها جلوگیری می کرد و فتوای قتل و تصفیه نمی داد و امیدوار بود با مماشات و استفاده از زمان بتواند رشتة اُلفت و هماهنگی را به هم بپیوندد… پیوسته این دسته از جنگلیان مترصّد (=منتظر)  بودند که منظور خود را انجام داده و کوچک خان را درمقابل امر واقعشده قراردهند» (حیدرخان عمواوغلی, ص264 ـ به نقل از یادداشتهای خطّی اسماعیل جنگلی).
     در اواخر شهریور, یکی از افرادی که تصمیم داشتند توطئه یی علیه میرزا انجام دهند، دستگیر شد. برای بررسی این امر جلسه یی خصوصی از سران جنگل, که در آن معین الرّعایا و اسماعیل جنگلی هم حضور داشتند، تشکیل شد و راٌی بر آن قرار گرفت که اعضای «کمیته انقلاب» را که در پی انجام توطئه یی علیه جان میرزا بودند، دستگیر و محاکمه کنند.
    روز 30شهریور (21سپتامبر)، وقتی اعضای کمیته در خانه یی در ده ملّاسرا، برای برگزاری یک جلسه جمع شده بودند, پیش از پیوستن میرزا کوچک خان به آن جمع, خانه از اطراف توسّط یاران میرزا گلوله باران شد و آتش گرفت. یکی از اعضای کمیته، که از پا فلج بود, در آتش سوخت ولی حیدرخان و خالوقربان خود را از مَهلکه بیرون انداختند. حیدرخان در حین فرار دستگیر شد. در رشت نیز به مدّت 16شبانه روز بین یک دسته از نیروهای طرفدار میرزا کوچک خان با قوای کرد تحت فرمان خالو قربان، درگیری و زدو خورد پیش آمد و این واقعه آمادگی مردم رشت را برای پایان بخشیدن به کار جنبش و رهایی از ناامنی طولانی شدّت بخشید.
     در این گیرودارها، قوای قزّاق به فرماندهی رضاخان (میرپنج) در روز 12آبان به رشت یورش برد. خالوقربان خود را به رضاخان تسلیم کرد و با درجه سرهنگی در صف نیروهای دولتی به جنگ با قوای مجاهدین جنگل پرداخت. احسان الله خان نیز با پادرمیانی کنسول شوروی در رشت، با هزینه رضاخان با عدّه یی از قفقازیها به قفقاز روان شد.
     حیدرخان عمو اوغلی که در موقع حمله رضاخان به رشت در دست طالشیهای ایلیاتی، از اَتباع معین الرّعایا، اسیر بود و از جایی به جای دیگر برده می شد، در هنگام عقب نشینیهای پیاپی, توسّط طالشیها در روستای «مسجدپیش» در عمق جنگلهای «توسه کله» خفه شد، با این که میرزا کوچک خان سفارش کرده بود که حیدرخان باید محاکمه شود.
     معین الرّعایا, بعدها, به نویسنده کتاب «سردار جنگل» (ابراهیم فخرایی) گفته بود که عمواوغلی و خالو قربان قصد کودتایی نظیر کودتای رشت را علیه میرزا کوچک خان داشتند و می خواستند میرزا را از سر راه خود بردارند (سردار جنگل، ص422). وی درباره علّت قتل حیدرخان گفته بود: «در جنگ چریکی حرکت اُسرا و زندانیان با قوا کاری زائد و حتّی مضرّ هم هست. بنابراین, ضرورت جنگی ایجاب می کرد که بازداشتیها کشته شوند, به خصوص که آنها نیز آماده بودند که در اولین فرصت مرا و یارانم را بکشند» (حیدرخان عمواوغلی،اسماعیل رایین، ص293).
     به این طریق، حیدرخان عمواوغلی توسّط رعایای حسن خان کیش درّه یی (معین الرّعایا) به قتل رسید. معین الرّعایا نیز همچون خالوقربان خود را به رضاخان تسلیم کرد و پس از لودادن انبار اسلحه جنگلیها و شرکت فعّال در دستگیری برخی از اعضای جنبش جنگل تاٌمین نامه گرفت و به حکومت فومنات منسوب شد (مجله «یادگار», سال سوم, شماره پنجم, ص80).
     وقتی خبر قتل حیدرخان به میرزا کوچک خان رسید, «از شنیدن این خبر به سختی آزرده شد و با تاٌثّر شدید اظهار داشت او به تقاضای من به ایران مراجعت کرده بود. مسئولیّت این قتل شانه های مرا فشار می دهد. او (میرزاکوچک خان) مترصّد بود با استفاده از فرصت مناسب  سزای بدکاران را بدهد ولی مواجهه با دشمنان داخلی و خارجی موجب شده بود که از تعقیب بدکاران افراطی، موقّتاً، صرفنظر کند، زیرا قاتلین حیدر عمواوغلی، بعضاً، از سردسته های جنگل، مانند حسنخان معینالرّعایا بودند که با نفوذ و اطّلاعی که در حدود جنگل داشت، آزردنش در چنان موقع مناسب نبود» (حیدرخان عمواوغلی، ص294 ـ به نقل از یادداشتهای خطّی اسماعیل جنگلی).
     مقاومت دلیرانه مجاهدان جنگل دربرابر یورش قوای قزّاق تحت فرماندهی رضاخان, بیش از یک ماه به طول انجامید. عدّه زیادی از یاران میرزا شهید, زخمی یا دستگیر شدند.
     سرانجام, میرزا کوچک خان و همرزم وفادار آلمانیش گاوک (هوشنگ), در مسیر عقب نشینی به سوی خلخال, در گردنه گیلوان از سرمای بسیار شدید ازپای درآمدند.
     با شهادت میرزا کوچک خان جنگلی جنبش جنگل به زانو درآمد و رضاخان حکومت سیاه خود را بر گیلان نیز گسترد.