م. سروش: «با اتم چیکار داری»؟!

ای آخوند خیره سر، دشمن ضدّ بشر
از شعور و فهم درک، ای همیشه بی خبر
تو که آگاهی رو تاب نمی یاری
واسه آزادی بزرگترین خطر
با اتم چیکار داری؟!

تو که از خلق خدا جون می گیری
قبل اعدام از تن زندونیا خون می گیری
قل هوالله احد ذکر لباته همیشه
درساتو از خود شیطون می گیری
با اتم چیکار داری؟!

بو نبردی از اصول آدمی
نداری از غم و غصّه شون غمی
روی منبر اما غوغا می کنی
عامل گریه و رنج و ماتمی
با اتم چیکار داری؟!

تو که بیرحمانه سنگسار می کنی
دسته جمعی خلق رو کشتار می کنی
قاتل حرفه ای هستی به خدا
اول اعدام می کنی، بعدش انکار می کنی
با اتم چیکار داری؟!

جای شلّاقت هنوز رو تن ماست
زخم گولّه هات رو قلب عاشقاست
می گی باز کی بود کی بود من نبودم!
شاهد و ناظر ظلم تو خداست
با اتم چیکار داری؟!

تو که از هر چی جدید گریزونی
مرتجع، قاتل نسل انسونی
با تحجّر گره خورده اسم تو
رسم آدمیّت رو نمی دونی
با اتم چیکار داری؟!

سر تو حوزه دست تو خون آدما
دین شده بازیچه دست شما
فاسد و هرزه و سفاک و دَنی
زیر لب اما بازم ذکر خدا
با اتم چیکار داری؟!

****  **** ****

نشنیدی تو کوچه و خیابونا
چی می گن مردم ساده، بی ریا؟!

ما اتم می خوایم چیکار، نون نداریم
کیلو چنده گوشت بابا، جون نداریم

بین مرگ و زندگی، یکی فریاد می کنه
گشنگی جنوب شهر، داره بیداد می کنه

تو حروم لقمه بازم می گی اتم؟!
ننگ و نفرین به تو ای آخوند قم.