متن نامه استاد جلال گنجه ای به شیخ الازهر:
امام اکبر حضرت دکتر احمد الطیب شیخ الازهر الشریف – قاهره
سلام و احترام به شما،
اما بعد، اینجانب نظر به شأن جامع الازهر و نظر به احترام زیاد نسبت به شخصیت والای آن جناب و مواضع پرارج باز و مساعدی که بابت بیان و دفاع کارآمد از حقوق مردمی در جریان خیزشهای مصری از قیام ژانویه به بعد تا قیام ژوئیه کرده اید، لازم دیدم برخی نگرانیهای خودم را در آستانه تشکیل کنفرانسی که به ابتکار جنابعالی پیرامون افراطی گرایی وتروریسم تحت نام اسلام توسط الازهر الشریف برگزار میشود حضورتان ابراز کنم.
در این نامه، من با شما به عنوان یک روحانی 70سالة ایرانی سخن می گویم که فقه و معارف اسلامی را در مدارس قم و نجف نزد مهمترین استادان زمان، شامل آقایان، محسن حکیم، ابوالقاسم خوئی و روح الله خمینی و دیگران فرا گرفته و با اینکه شاگرد فعالی در درسهای خمینی بوده ام، پس از مباحث ولایت فقیه در سال1970 و قانع نشدن از پاسخهای استاد به پرسشها و نگرانیهایم نسبت به ظهور یک استبداد مذهبی فاسد، وی را ترک کرده و جهت فعالیت مستقل به ایران بازگشتم تا که در سال74 به زندان شاه افتاده و 5سال بعد در آستانة انقلاب ضدسلطنتی79 آزاد و فعالانه در این انقلاب سهیم شدم تا که توسط رژیم ملایان تحت تعقیب قرار گرفته و اینک در فرانسه اقامت و فعالیت دارم. شماری از اعضای خانواده ام از جمله یکی از پسرانم توسط نظام ولایت فقیه اعدام شده اند.
با توجه به لیستی که در مطبوعات از برنامه کار کنفرانس الازهر ذکر شده است، بیم دارم که مبادا این کنگره به دو موضوع شایان بحث نپردازد. این دو موضوع عبارتند از:
- تهدید فاشیزم دینی به نام اسلام
- و تهدید رژیمهای موسوم به اسلامی نسبت به حیثیت و منافع حیاتی مسلمین، به خصوص رژیم حاکم بر ایران.
غرش گوشخراش فاشیزم دینی
بسی بیش از من مستحضر هستید که در توجیه لزوم برقراری نظام خلافت بجز ادعای ضعیف اجماع، به استدلال ”وجوب ما یتم به الواجب“ (وجوب مقدمة واجب) استناد می شود که اصل دوم و کبرای منطق ولایت فقیه نیز هست. اینکه اجرای واجب احکام الله که ”شریعت” خوانده می شود، منوط به داشتن قدرت حکومتی توسط اهل شریعت است، رکن مشترک داعیان ”خلافت اسلامی“ و فقهای شیعی ولایت فقیهی خمینی است که اینک در ایران حاکمند. هم با اندیشیدن منطقی و هم بر اساس تجربة این نوع حاکمیتها به خصوص طی 35سال عمر طولانی قدیمی ترین نمونه در ایران، بطور اتوماتیک از ”مقدمة واجب” به ”اوجب واجبات“ تبدیل می شود که در تصریحات خمینی از اولین سالهای حکومت جاری شد و اینک به یکی از مسلمات دینی در این رژیم تبدیل شده است. اینک، ”مصلحت نظام“ حاکم، فوق تمامی مصالح و ارزشها و حتی شعائر دینی -نماز و حج طبق نصوص خمینی- قرار گرفته است، چنانکه در نمونة پرسرو صدای داعش هم چیزی جز برقراری همین ”مصلحت فوق مصلحتها“ دیده نمی شود.
ظاهرا الازهر در کنفرانس این روزهایش به موضوعات دولت اسلامی، خلافت، حاکمیت و... خواهد پرداخت. من امیدوارم الازهر و دیگر سخنگویان مسئول مسلمانان پیش از دیگران در این کنفرانس روی مسائل زیر تاکید و تصریح کنند.
اولا- هرگونه نظام و روش حکمرانی از جمله حکمرانی بر مسلمانان، بجز بر مبنای رضا و رغبت آزادانة مردمان جامعه، مشروع و مجاز نیست و بایستی حتماً متضمن ارکان و دستگاههایی باشد که آزادی و حق انتقاد و مخالفت را تا مرز تعرض به سلامت و امنیت مردم، ضمانت کند. و در این میان، به خصوص بر حق نظریه پردازی و اجتهاد دینی بایستی چنان تضمین شود تا چماقهای تکفیر و تفسیق نتواند چه توسط حاکمان و چه باصطلاح فقهای عوام پسند، بکار گرفته شود.
ثانیا- اسلام چگونه و تا کجا مدافع و تضمین کنندة سرکوب شدگان و محرومان، مانند زحمتکشان، زنان، دگر اندیشان و... است، چرا که اگر پاسخی نباشد، یا پاسخها شبیه سرنوشت ابوذر غفاری رضی الله عنه، نادیده گرفته شوند، سرنوشت ملتهای مسلمان به شکلی دیگر رقم خواهد خورد و مسئولیتش دامنگیر کسانی است که فکر و عمل را در زمان ضرورت، صرف بیان اسلام و دفاع از دین حنیف نکردند.
ثالثا- هرگونه تصور از حکومت در این دوران، خواه با یا بدون پسوند اسلامی، که فاقد پایه هایی باشد که بطور سیستماتیک راه هرگونه سلطه طلبی بر شهروندان اعم از مسلمین و غیر مسلمین ببندد و به خصوص مانع از اعمال قهر و تحمیل جنگ و لشگرکشی تحت نام ”مصلحت اسلام“ یا ”مصلحت نظام اسلامی“ بشود، فوری و اتوماتیک تبدیل به فاشیزم اسلامی خواهد شد، چنانکه در ایران ما چنین شد. چرا که جدا از خصائص سران و رهبران معلوم الحال چنین نظامهایی، نتیجة اجتناب ناپذیر نظریة مقدمة واجبات و اوجب واجبات به چنین فاشیسمی منجر میشود و به عنوان یک نمونه ما در ایران با خونهای دهها هزار بی گناه برخاک افتاده بهایش را پرداخته و می پردازیم.
جایگاه خطرناک رژیم ایران
اغلب از خطرهای رژیم ملایان ایران به خاطر شیعه سازی تبشیری و یا به لحاظ سیاسی و استراتژیک، تحت عنوان ایجاد ”هلال شیعی” یاد شده و می شود. بی شک، رژیم ملایان ایران رژیم خطرناک و تهدیدی استراتژیک برای سرنوشت مسلمانان و کل بشریت است اما نه از این بابت که شیعی است یا شیعه تکثیر می کند. زیرا شیعه به مفهوم پیروان علی-ع و یا عقیده داران به تعلیمات و منهج امامان اهل بیت-ع، بیش از آنکه به ستمهای حاکمان و یا سیاستهای ستمکارانه انتقاد کرده و گاه قیام کنند، -گو که برخی از اهل نظر پاره ای از مواردش را قبول داشته یا نداشته باشند- هرگز ماهیتاً امر متفاوتی مطرح نکرده و نمی کرده اند بجز تفاوتهای فقهی یا کلامی که میان مذاهب و نحل مختلف اسلامی منحصر به این خاندان نبوده است. حساب غلات منتسب به شیعه البته حساب دیگری است شبیه به غلات سایر فرق و طوایف.
خطر رژیم ایران درست از همان بابتی است که در بالا اشاره رفت، یعنی انحصار قدرت سیاسی و انحصار حق نظر دینی و اجتماعی، به حدی که مواضع سایرین را نه تنها به الحاد و انحراف و انحطاط متهم کرده بلکه نظر به ”مصلحت نظام“ جرم شناخته و چنان فضایی از سرکوب و خفقان ایجاد کردند که دهها هزار کشته از مخالفان و معترضان اغلب مسلمان و مؤمن ایرانی نتیجه آن شد و رژیم نیاز یافت برای اثبات شدت اسلامیت خود و طبق قانون اساسیش و فتاوی و وصایای خمینی به متزلزل کردن رژیمهای منحرف پرداخته و در عراق در دوران صدام و پس از صدام و لبنان پیش از طایف و پس از طایف و سوریة حافظ اسد و پس از حافظ اسد و... چنان دخالتهایی بکند که وضعیت نکبتبار کنونی این کشورها به مرتع پیدایش داعش و داعش مانندگان کوچکتر و... تبدیل شود.
تمامی اینها جدا از آنچه که بر ملت ایران رفت، از گسترش گریه آور فقر در این کشور نفتی، تا فساد علاج ناپذیر و ریخت و پاش وحشتناک طبقة حاکم و ثروتمندان حاشیه نشین تا انبوهی دهشتناک فحشا و اعتیاد و 80درصد مردم زیر خط فقر و از همه دردناکتر، فرار انبوه مردم و به خصوص نسلهای تحصیلکرده از اصل دیانت و نه تنها از رژیم باصطلاح دینی حاکم. لازم به شرح نیست که ”صدور انقلاب“ این رژیم در تمامی کشورهای مسلمان در حقیقت به صدور همین مفاسد، از فحشا و اعتیاد و فساد اداری و اقتصادی انجامیده است که نمونه های عراقی آن، از جمله 50هزار کارگزار امنیتی روی کاغذ توسط العبادی افشا شد.
این نکته نیز شایان ذکر است که رژیم ولایت فقیه در ایران سالهاست که نه متکی به اعتقادات یا باورهای دینی مردم بلکه با اتکا به سرنیزه حکومت تحت نام دین را به پیش میبرد. مردم ایران دیرزمانی است که فهمیده اند، که اسلام در دست این رژیم بازیچه ای برای حکومت کردن است، به همین خاطر جدی ترین و موثرترین مخالفان این رژیم سازمان مجاهدین است که خود عمیقا معتقد به اسلام است، اسلامی که نه آزادی و اختیار مردم را محدود میکند و نه اجباری در دین را جایز میداند و مبنای حکومت را رغبت و اختیار عامه مردم میداند.
حضرت امام اکبر و شیخ بزرگوار الازهر
اجازه می خواهد در پایان عرایضم به مصداق ”فذکر فان الذکری تنفع المؤمنین“ تکراراً یادآور شوم که جهان اسلام آنقدر فرصت ندارد که کنفرانسهایش را صرف مباحث فرعی و توجه به معلولهای مشکلات کند. جدا از عقب ماندگیهای علمی و تکنولوژی و...، مشکل اساسی مسلمانان تا آنجا که به امور اجتماعی بر می گردد، متمرکز نبودن به عدالت برای همه است: عدالت به مفهوم ایستادگی در برابر استبدادهای گوناگون، و خطرناکترین آنها استبداد به لباس دین، و عدالت به مفهوم پرداختن به حقوق مستضعفان و محرومان از عدالت، فقرا، زحمتکشان، زنان و غیرمسلمین در جوامع اسلامی.
امید است فرصت کرده و به عرایض این برادرتان در دین و مسئولیتهای دینی توجه فرموده و از خداوند مدد و توفیق بخواهیم که ما را در این راستا حمایت کرده و استوار بدارد
دوستدار و دعاگوی شما
جلال یوسف گنجه ای
پاریس. دوم دسامبر2014