قدرتهای جهانی ،درمیان انواع یاغیگری های بین المللی رژیم ایران ، نسبت به یاغیگری هسته ای این رژیم حساسیت جمعی نشان داده و می دهند .یکایک آنها، اتمی شدن این رژیم را خط سرخی برای منافع منطقه ای وجهانی خود تلقی می کنند وگفته اند و می گویند نباید گذاشت که رژیم ایران ازاین خط سرخ عبورکند . راههای گوناگونی که تا به حال برای رسیدن به این منظورطی کرده اند بی نتیجه مانده است . وزرای خارجه قدرتهای اروپایی با « سبد تشویقی » به خدمت حکومت ناسازگار ایران می روند وبرای کنترل یاغیگری هسته ای اش درکاخ سعد آباد وپاریس با او قرارومدارمی گذارند وموافقتنامه امضاء می کنند، ناگهان می بینند پاسداراحمدی نژاد دررأس قوه مجریه این حکومت سربرمی آورد ، زیرهمه این قرارومدارها می زند و شتابان ، به صورت علنی وغیرعلنی ، به سمت دستیابی به توان تولید بمب اتمی می رود . شورای امنیت سازمان ملل 5 قطعنامه شامل سه قطعنامه تحریم بین المللی برعلیه حکومت پاسدار- آخوندی ایران صادرمی کند. دولت آمریکابه طوریکجانبه و اتحادیه اروپا به صورت چند جانبه تحریم های خاص خود را برتحریم های شورای امنیت می افزایند ودست آخر ازاحمدی نژاد پاسخ می گیرند که « اینقدرقطعنامه بدهید که قطعنامه دان تان پاره شود » . با این وجود، وقتی رییس جمهورجدید آمریکا ، دست دوستی به سوی « دیکتاتوری نظامی » ایران درازمی کند و باب مذاکره و همزیستی مسالمت آمیزرا به رویش بازمی کند ، پاسداران حاکم درایران با مشت گره کرده به اوجواب سربالا می دهند !.حتی تلاش جمعی قدرتهای جهانی برای به عقب انداختن خطرازطریق معاوضه اورانیوم غنی شده ای که رژیم ایران می تواند آنرا به مصرف تولید بمب برساند، بی نتیجه مانده است . واینک « اطاقهای فکر» که نقش عقل منفصله پیگیرترین این قدرتها، یعنی آمریکا، را دارند به نتیجه گیری های تحقیقی زیررسیده اند :
1- « با داده های کنونی مذاکره باایران بی نتیجه است» *
2- « تحریم های اقتصادی فعلی نیزمانع دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی نخواهد شد » *
قدرتهای جهانی و راههای باقی مانده
قدرتهای جهانی ،به جز مذاکره وتحریم که توسل به آنها تا به حال نتیجه ای نداده ، برای حل وفصل ، یا به تعویق انداختن خطراتمی شدن رژیم ایران ،دوراه دیگرنیزروی میزخود دارند که هنوزبه کارگرفته نشده اند : نخست پاک کردن صورت مسأله ازطریق حمایت ازجنبش ضد دیکتاتوری مردم ایران ودوم حمله نظامی به تاسیسات اتمی رژیم ایران ا ست . درمورد حمله نظامی ، ارزیابی برخی ازفرماندهان نظامی و منابع تحقیقاتی آمریکا اینستکه « ضررحمله نظامی به تأسیسات اتمی رژیم ایران ، بسیاربیشترازفواید احتمالی آنست » این منابع اضافه می کنند« حمله نظامی فقط مدت کوتاهی برنامه اتمی رژیم ایران را به عقب می اندازد .اما اگر رژیم ایران تأسیسات ناشناخته شده داشته باشد، این گونه حمله های نظامی بیهوده است » *
برخی ازمنابع کارشناسی آمریکا ، بعدازپی بردن به بی نتیجه بودن مذاکره ، تحریم وحمله نظامی ، به راه حل استفاده از« فرصت تاریخی» جنبش نوین ضد دیکتاتوری مردم ایران رسیده اند. این منابع برآنند که آمریکا باید همراه با افزایش کیفی تحریم ها به سوی حمایت ازجنبش مردم ایران گام بردارد و« سیاست تغییررژیم » ایران را دردستورکارخود قراردهد .ریچارد هاوس ، رییس «شورای روابط خارجی آمریکا » در مورد عاملی که می تواند یاغیگری رژیم ایران را متوقف کند به این نتیجه رسیده که « تنها یک نیروقادربه متوقف کردن رژیم ایران است ، مردم ایران » .هاوس اضافه می کند که « تنها عاملی که می تواند صحنه را دگرگون کرده وتعادل کنونی را به نفع جامعه بین المللی تغییردهد،مردم ایرانند که آماده ترازهمیشه به چالش رژیم ایران برخاسته اند ... اگرآمریکا وغرب به طوردینامیک وارد این معامله شوند ،قادربه تسریع روند کنونی خواهند بود واگرجنبش مردم ایران شتاب بگیرد می تواند رژیم ایران وبرنامه اتمی اش را یکجا زیرسؤال ببرد ...»*
تشدید تحریم ها راه به کجا می برد ؟
اوباما رییس جمهور آمریکا روز 9 آوریل 2010،درجدیدترین مصاحبه خود اذعان کرده که « تضمین نمی توان داد که با تحریم، رفتاررژیم ایران عوض شود » ( رویتر9 آوریل 2010 ) . ارزیابی اینچنینی آمریکا ازتحریم رژیم ایران، درشرایطی اززبان رییس جمهوراین قدرت جهانی بیان می شود که مقامات این کشور با تمام قوا برای تصویب دورچهارم تحریم رژیم ایران درشورای امنیت ، تلاش می کنند . ازاین تلاش وآن اظهارنظرمی توان نتیجه گرفت که آمریکا ازاین به بعد روی تحریمی که تضمینی برای رام کردن رژیم یاغی ایران ندارد به عنوان ابزارو اهرمی حساب بازمی کند که می تواند رژیم ایران را تضعیف کند و شرایط را برای اعمال سیاست دیگری فراهم کند. اگر تحریم های همه جانبه شورای امنیت وتحریم های خاص آمریکا واروپا، روی آسیب پذیری های « دیکتاتوری نظامی ایران » متمرکزشود ، می تواند به تضعیف محسوس این دیکتاتوری منجرشود . تشدید تحریم رژیم به قصد تضعیف این دیکتاتوری ، به نوبه خود ، می تواند اقدام تدارکاتی باشد که بتوان آنرا به خدمت اعمال یکی ازدوسیاست زیرگرفت :
1- سیاست مهارو بازدارندگی رژیم ایران :
این سیاست سیاستی است انفعالی و واکنشی که آمریکا ودیگر قدرتهای جهانی ممکن است آنرا ازروی نا چاری ، به قصد مهارحاکمیت اتمی شده ایران به کاربگیرند ( مشابه سیاستی که درمقابل بلوک شرق سابق به کارگرفتند ) . اتخاذاین سیاست استراتژیک به معنای آنست که دیگرنمی توان به تلاشهای جامعه جهانی برای جلوگیری ازدستیابی دیکتاتوری نظامی ایران به سلاح اتمی تکیه کرد وباید روی شکست این تلاشها نیزحساب بازکرد وبرای مدیریت این شکست وکاهش صد مات ناشی ازآن به سمت تضعیف بنیه مالی رژیم اتمی شده ایران ومهاروکنترل این رژیم رفت. اگرغرب به هوای اعمال سیاست بازدارندگی به سمت تشدید تحریم دیکتاتوری نظامی ایران برود تارژیمی را که باجنبش نوین مردم ایران و شکاف داخلی رویا روی است، بیشنرضعیف وقابل کنترل کند، آن روی سکه این سیاست را نیز باید بخواند . و آن اینکه اتخاذاین سیاست ،خواه وناخواه ، مهرتأییدی است بر به هم خوردن تعادل قوای بین این دیکتاتوری وقدرتهای جهانی . توسل به این سیاست تأیید و پذیرش قدرت اتمی شدن رژیمی است که داعیه تغییرنظام جهانی را دارد. درحالی که دیکتاتوری نظامی –ولایت فقیهی ایران راهبرد و استراتژی بقاء خود را برمبنای «زیستن در اکولوژی تخاصم» و « استکبارستیزی » تدوین کرده وآنرا در « برنامه» ریزی های «پنجساله» اش ساری وجاری کرده ، این تأییدیه را روی هوا بل می گیرد . با این اوصاف سیاست مهاررژیم ایران که متضمن تأیید اتمی شدن این رژیم ازجانب قدرتهای غربی است ، می تواند باعث گستاخی بیشتر رژیم ولایت فقیه درمقابله با جامعه ایران شود و یاغیگری جهانی ومنطقه ای این رژیم را نیز دامن بزند . با این وجود، تا اینجای کار، روند تنظیم رابطه قدرتهای غربی با یاغیگری های رژیم ایران گویای آنست که این قدرتها اعمال سیاست مهار مسأله توانمندی اتمی این رژیم را دردستورکارخود قرارداده اند ونه حل وفصل این مسأله را .
2- سیاست حمایت از « تغییررژیم » به دست مردم ایران :
این سیاست ، اگراتخاذ شود ،سیاستی است فعال ومنطبق برواقعیتی جاری درمتن جامعه ایران که توانایی حل وفصل تمامیت مسأله یاغیگری رژیم ایران وپاک کردن صورت مسأله را دارد . واقعیت جاری درجامعه ایران برناسازگاری این جامعه با نظام حکومتی اصلاح ناپذیر ولایت فقیه وسمتگیری جنبش ضددیکتاتوری نوین مردم ایران درجهت نفی « اصل» این نظام حکومتی دلالت دارد ونه رفرم واصلاح آن . دیکتاتوری نظامی – ولایت فقیهی ایران به اختیارات « قانونی » ولی فقیه رهبراین نظام استوارشده است . مردم ایران برای نفی این دیکتاتوری واستقرارآزادی در ایران کنونی باید این اختیارات را نفی کنند ونفی این اختیارات یعنی نفی اصل نظام حاکم .به این علت است که درمتن جنبش ضد دیکتاتوری نوین مردم ایران« مرگ براصل نظام » مکمل شعار فراگیر«مرگ بردیکتاتور» شده واین جنبش سمت وسویی گرفته که درآن حتی اصلاح طلب های واقعی به نفی« اصل نظام »ولایت فقیه می رسند و نمی توانند ازخط سرخ سازش با این نظام ورهبرآن عبورکنند. اگرقدرتهای غربی چشم به روی این واقعیت جاری وجوشان نبندند آن وقت پی می برند که دراین جنبش استعداد وتوانمندی عظیمی نهفته است که می تواند که ایران را آزاد وصورت مسأله آنها راهم پاک کند. آن وقت پی می برند صرف ومصلحت آنها نیزدراین است که تا دیرنشده وتا رژیم ایران به توانایی تولید بمب اتمی نرسیده الزامات خاص حمایت ازاین جنبش را رعایت کنند تا این جنبش با سرعتی بیشترازسرعت حرکت رژیم ایران برای دستیابی به بمب اتمی، به سمت سرنگونی این رژیم به پیش برود .
تذکر لازم
به هرحال کم وکیف مایه گذاری مردم ایران برای نیل به آزادی، گواه برآنست که ایرانی ها برای رفع شر دیکتاتوری نظامی - آخوندی ایران بنا را برمبارزه پیگیرخودشان، درهرشرایط وبه هرقیمت، گذاشته اند ونه حمایت خارجی . درعین حال . روند اوضاع گویای اشتراک منافع جامعه ایران وقدرتهای جهان درسرنگونی رژیم اصلاح ناپذیرولایت فقیه به دست توانای مردم ایران است. آنچه شرط بلاغ است باید یاد آوری شود تا قدرتهای غربی مثل گذشته مرتکب خطاهای بزرگی نشوند که این منافع مشترک را به خطرمی اندازد .
.زیرنویس
* .مطالبی که همراه با علامت ستاره درداخل گیومه آورده شده، به نقل ازمنابع کارشناسی آمریکایی است که درمقاله جدید و پرمحتوای « آخرین گام به سوی بمب اتم » نوشته آقای حسن داعی ، آورده شده است .