رژیم ایران در این مقطع زمانی کمک زیادی را در یافت کرد از کسانی که می توان آنان را سیاست سازان مماشات توصیف کرد آنها که امتیازات و تشویقی های زیادی را ارائه کردند، در حالی که به جهان می گفتند که آنها می توانند رژیم ایران را وادار به تغییر رفتارش نمایند.
رژیم ایران عملا رفتارش را تغییر داد به این صورت که ولی فقیه آیت الله علی خامنه ای رئیس جمهور سخت سر احمدی نژاد را با محمد خاتمی معتدل جابجا کرد و مقامات ایرانی متعهد شدند که یک سانت هم از پروژه های اتمی شان کوتاه نخواهند آمد. این نیز اندوه آور است که اتحادیه اروپا نیز از همین متهمین بود، که در کنار خاویر سولانا و جاک استروا، کسانی هستند که باید پاسخ بسیاری از سئوالات را بدهند، اینها کسانی بودند که طی هشت سال گذشته با رژیم رفتاری را در پیش گرفتند که رژیم توانست طی آن برنامه اتمی خودش را توسعه دهد.
وقتی تلاشهای این سیاستمداران در ایستادن در برابر ایران شکست خورد، همه نوع بهانه را برای توجیه شکست شان آوردند که مهم ترین بهانه هم تردید داشتن آمریکا برای انجام مذاکره به صورت مستقیم با ایران بود. وقتی رئیس جمهور فعلی به این پست رسید امیدهای فراوانی وجود داشت.
طی سال گذشته اوباما دستش با شاخه زیتون را به سوی رهبری ایران دراز کرد و چندین سرآمد نهایی برای حل و فصل مسالمت آمیز پرونده اتمی ایران گذاشت، اما پیشنهادهای او به فوریت رد شد. تا آنکه سرآمدهای پایانی پرزیدنت اوباما فرا رسید و از آن هم گذشت بی آن که از سوی رژیم ایران رابطه برقرار شود. دیگر ایالات متحده می بایست برای پیاده کردن آن دست به تحرکی میزد، به همراه یک اتحاد گسترده بین المللی، برای مجازاتهایی که تهدید شده است که قاطعانه باشد.
و به جای آن، پس از گذشت بیش از سه ماه از پایان مهلت مشخص شده ای که دولت آمریکا گذاشته بود، چشم اندازی از آن مجازاتهای قاطعانه ای که از آن سخن می رفت، دیده نشد. با گذشت زمان، بیشترین چیزی که می توان انتظار داشت، نوعی از مجازات است که ایران می تواند بدون این که با دشواری زیادی روبرو شود، آن را تحمل نماید.
مذاکره با ایران بر این باور اشتباه مبتنی بود که می شود به آخوندها رشوه داد و آنها به شکلی از اشکال به نفع مصالح ملی ایران رفتار خواهند نمود، و این آن چیزی است که غلط بودنش اثبات گردید. تنها یک چیز هست که از شکست در پاسخ قوی به این تهدیدات، خطرناک تر است و آن این است که تهدید به جوابگویی شدید صورت گیرد و در انجام آن تهدید شکست بخوریم. اکنون دیگر رژیم ایران می داند، اگر عملا از قبل نمی دانست، که جامعه جهانی فاقد شجاعت یا باور برای مقابله با برنامه اتمی اش می باشد.
یکی از دلایلی که موجب این شده است که از دهه گذشته رهبران سیاسی ما، سیاست مماشات با ایران درپیش بگیرند این گفته سیاست سازان است که تنها راه حل، راه حل نظامی علیه ایران است. رویارویی نظامی، فاجعه خواهد بود دست کم برای 70 میلیون انسان. از سوی دیگر مذاکره با آیت الله ها تنها به آنها و به رژیم وحشی آنها مشروعیت می بخشد.
در سال 2004 خانم مریم رجوی رهبر شورای ملی مقاومت ایران مخالفت خود را هم با مماشات و هم با دخالت نظامی ابراز داشت و در سخنرانی که در پارلمان اروپا ایراد نمود آن را تحت عنوان ” گزینه سوم که تنها انتخاب واقعی ست” توضیح داد. وی گفت ماکزیمم آن چه ایرانیها از جامعه بین المللی می خواهند این است که یک سیاست قاطعانه در برابر تهران در پیش گیرند و در عین حال از مردم ایران و اپوزیسیون سازمانیافته شان برای یک تغییر مسالمت آمیز حمایت کنند. بدبختانه پیام او از سوی تلاشگران مماشاتگر نادیده گرفته شد. ایالات متحده آمریکا و اروپا باید تلاشهای خود را برای اعمال مجازاتهای جدیدی علیه این رژیم متحد کنند، به نحوی که همراه باشد با حمایت سیاسی از ملیونها ایرانی شجاع در ایران که خواستار تغییر هستند
نائب رئیس پارلمان اروپا واستاد فیزیک هسته ای
(نقل از الشرق الاوسط 10 آوریل 2010)