بحرانهایی مانند اتمی، اقتصادی، مالی، اجتماعی و فرهنگی که اکنون خود را در تمایلات یک دیکتاتوری جرار باقدرتی بیپایان متمرکز کرده و کشور را به لبه پرتگاه کشانده است. بحرانهایی که هرکدام به ژرفای اقیانوسها و درهها در تاریخ معاصر ما، تأثیرات مخرب و بنیانکن خود را حتی برای چند نسل آینده نیز باقی گذاشته است.
بههرحال پاسخ رفسنجانی به خامنهای و صورتمسئله تنفر عمومی از ”اصل ولایتفقیه“ که با شعار ”مرگ بر اصل ولایتفقیه“ در کوچه و خیابانهای کشور بهکرات جاریشده است، در چند راهکار نهفته است که بهصورت اجمالی آنها را دریک مصاحبه بسیار معنیدار با یکی از عوامل خود در روزنامه حکومتی جمهوری مطرح کرده است. رفسنجانی بهعمد طی این گفتگو بر چهار محور اینچنین تأکید میکند.
1- محدود کردن قدرت ولیفقیه
2- شورایی کردن رهبری نظام
3- عزل خامنهای
4- برگزاری یک رفراندوم برای آنچه ”مسئله رضایت مردم“ نامیده است.
وی در این رابطه میگوید: «همان موقع برای غیر از امام، شورای پنجنفری در قانون اساسی بود. البته شاید مدیریتش ضعیف میشد، ولی اطمینانش بیشتر بود و ما هم که گرداننده بودیم، به شورا رسیدیم و سه نفر را معرفی کردیم. درست هم انتخاب کردیم. خامنهای، موسوی اردبیلی و مشکینی بودند و خامنهای از رهبری شورایی حمایت کردند» وی سپس برای محکمکاری آخرین میخ را نیز بر تابوت این پست موردتنفر عموم مردم، زده و میافزاید: «در مورد رهبری که شخص اول مملکت است، صراحت قانونی داریم که اگر عدالتش مخدوش شود، معزول است و خودش هم حق ندارد دیگر دخالت کند». خبرگزاری حکومتی آریا 26 بهمن 1393
رفسنجانی که روزی خود معمار بروی کار آوردن خامنهای بر مسند رهبری دیکتاتوری آخوندی بود و پس از مرگ خمینی، باعجله و با دور زدن قوانین حکومتی، خامنهای را یکشبه از رتبه ”حجتالاسلام“ به ”آیتالله“ ارتقاء درجه داد، اکنون با کلماتی مانند ”عدالت“ و یا ”صراحت قانونی“ و همچنین ”عزل“ بهوضوح ولیفقیه و قدرت فراقانونی او را به چالشی جدی میکشد. وی با این جملات تصریح میکند که وی ”صراحت قانونی“ دارد که به دلیل مخدوش بودن عدالت در وی، عزل او طبق قانون اساسی رژیم نیز محرز است. بهیقین این صریحترین موضعگیری رفسنجانی علیه شخص ”مقام معظم رهبری“ از زمان بروی کار آمدن او و گرفتن پست ”ولایتفقیه“ در حاکمیت آخوندی است.
سخن از شقه و شکاف در درون نظامی پوسیده و ضد مردمی است که پس از مرگ خمینی ”ابتر“ شد. خاطرمان هست که در آن دوران رژیم برای خروج از بحران سرنگونی به انتخابی میان ”بد و بدتر“ تن داد. اکنون باگذشت بیش از 26 سال از مرگ بنیانگذار نظام، نتایج آن انتخاب عجولانه نهتنها گریبان تمامی باندها و دستهها درونی نظام آخوندی را گرفته، بلکه بنبست و بیآبرویی هرچه بیشتری برای آنها فراهم نموده است.
مضحکهای بنام ”انتخابات خبرگان رهبری“ که اساساً جایگاه و ارزشی در میان مردم ندارد و با خلقوخوی فرهنگی و ملی ما ایرانیان بسیار غریبه است، قراراست سرنوشت نظامی را رقم بزند که تا به امروز بهجز خرابی، فقر، فحشا، اعتیاد، بیکاری، مرگ، جنگ، ترور، اعدام و نابود کردن زیربناهای اقتصادی کشور، چیز دیگری به ارمغان نیاورده است. این شقه و شکاف بهقدری آشکار و واقعی است که دیگر تنها حرف و سخن ما مخالفان حکومت نیست، بلکه بسیاری در درون این نظام بنیادگرا به داشتن و گفتن آن ”افتخار“ نیز میکنند.
برای نمونه خبرگزاری حکومتی ایسکانیوز (1 اسفند 1393) در مطلبی ازجمله اعتراف میکند: «حالا چند روزی بیشتر به انتخابات هیئترئیسه مجلس خبرگان رهبری نمانده است. قرار است در 19 اسفندماه و همزمان با برگزاری هفدهمین اجلاسیه خبرگان رهبری یکی از خبرگان! جمع تکیهبر جای مهدوی کنی بزند. بعد از فوت مهدوی کنی شاهد دودستگی آشکاری در جمع مجتهدین خبره بودیم. عدهای با ریاست هاشمی رفسنجانی و عدهای با ریاست هاشمی شاهرودی موافق هستند. البته مخالفان هاشمی رفسنجانی خیلی زودهنگام به مخالفت بر خواستند».
مشکل خامنهای برای پیش راندن مهرهای بنام هاشمی شاهرودی عراقی بهیقین در اصل ”ایرانی نبودن“ این آخوند دستنشانده نهفته است. شاهرودی که متولد نجف است، یکی از شش عضو ”فقهای شورای نگهبان رئیس سابق قضائیه حکومت، رئیس سابق مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق“ است که اکنون پس از مرگ مهدوی کنی و بهطور موقت تا انتخاب نفر بعدی، قرار است بر این ارگان حکومت نماید. لذا بر این سیاق اگر آنگونه که این خبرگزاری وابسته به باند رفسنجانی- روحانی بدان اشارهکرده، جدال واقعی بر سر ریاست خبرگان رهبری میان رفسنجانی و هاشمی شاهرودی عراقی باشد و درصورتیکه ”شورای نگهبان“ تیغ سانسور خود را علیه رفسنجانی تیز نکند، بهیقین رفسنجانی در وضعیتی قرار خواهد داشت تا خامنهای را بهطور مستقیم به چالشی جدی بکشاند. لذا گذشته از تمامی این اماواگرها، طرح اصلی رفسنجانی در وهله نخست بر کنترل ”خبرگان“ رهبری متمرکزشده است. با ورود رفسنجانی به این صحنه بهیقین بحران در رأس رهبری نظام آخوندی بهشدت ضریب و تعادل در درون رژیم میان باندهای متخاصم راتبهگیر قدرت برهمخورده است.
سخن آخر آنکه به نظر میرسد رفسنجانی در ورای تمامی محاسبات و چرتکه انداختنهایش به این نکته رسیده که دیگر چیزی را برای از دست دادن در درون نظام آخوندی ندارد. فشار ولیفقیه و باند وی بر او خانوادهاش و بهویژه دستگیری فرزندان و محاکمه دو تن از آنان که یکی هنوز به سرانجام خود نرسیده است، این باور را تقویت میکند که رفسنجانی تمایل بسیار زیادی دارد تا نقشی بهمانند ”منتظری در دوران خمینی“ را در آخرین روزهای عمر خامنهای بازی نماید. وی بهخوبی به نقاط ضعف دستگاه ولیفقیه اشرف دارد و میداند که خامنهای در سراشیب سقوط و شکستهای ممتد قرار دارد. رفسنجانی بهخوبی دریافته که ولیفقیه به چنین مختصاتی و در موقعیتی نیست که بتواند او را به کنار زده و یا به حصر خانگی بکشاند. لذا بر این منطق بسیاری بر این باورند که اکنون رفسنجانی با شنیدن صدای آخرین تیکتاکهای بحران، تمامی کارتهای خود را در زمینههای یادشده و بهویژه بحران رهبری در درون نظام آخوندی، از رو به بازی گرفته است.
1 اسفند 1393