(روستای چرزه، زادگاه شفتی)
او وقتی در اصفهان بساط «اسلام پناهی» گسترد و با تکیه بر ناآگاهی عوام، بازارش پر رونق شد، چندین هزار مرید «چماقدار» دور خود گرد آورد و کسی را یارای آن نبود که در برابر خودکامگیهایش مانعی ایجاد کند. «امر به معروف و نهی از منکر» او با شدیدترین خشونتها و خونریزیها همراه بود.
در لغتنامه علّامه دهخدا، چاپ 1330، درباره اجرای «حدّ شرعی» توسط شفتی مطالبی آمده که به مذاق علی خامنه ای خوش نیامده بود و از این رو، در چاپ جدید لغتنامه (1377شمسی)، به دستور خامنه ای، این بخش از شرح حال شفتی حذف شده است: «چون سید [شفتی] اقامهٔ حدود را در زمان غیبت امام واجب می دانسته، خود به امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود قیام می نمود و مدعی بوده است که حکم من در این قبیل مسائل، به عینه همان حکم حضرت صاحب الزّمان است. عدد کسانی که سید ایشان را در دورهٔ سلطهٔ خود در اصفهان به تازیانه حدّ زده، از حساب بیرون است و شمارهٔ کسانی که او به دست خویش به عنوان اقامهٔ حدود کشته تا یکصد و بیست نوشته اند... او متّهمین را ابتدا به اصرار و ملایمت تمام و به تشویق این که خود در روز قیامت پیش جدّم شفیع گناهان شما خواهم شد به اقرار و اعتراف وا می داشته، سپس غالباً با حال گریه ایشان را گردن می زده و خود بر کشتهٔ آنان نماز می گذارده و گاهی هم در حین نماز غش می کرده است».
محمدباقر شفتی در آغاز پادشاهی محمدشاه (ماه رجب 1250ق)، 70سال داشت و به یاری «لوطیان» و قدّاره بندان دستگاهش بر اصفهان چیره بود. او که داراییش به هنگام ورود به اصفهان یک کتاب و یک سفره نان بود، «در شهر اصفهان, گویا, چهارصد کاروانسرا از مال خود داشته. زیاده از دو هزار باب دکاکین داشته و یکی از قُرای اصفهان، کَرون، بود که نهصد خروار برنج مقرّری آن جا بود, قطع نظر از گندم و جو… املاکی در بروجرد داشت که مداخل آن هر سالی تقریباً شش هزارتومان بود و املاکی که در یزد داشت سالی دو هزار تومان مداخل آنها بود و دهاتی که در شیراز داشت سالی چند هزار تومان مداخل آنها بود». «حاکم اصفهان هر وقت که شرفیاب خدمت ایشان می شد, در دم در سلام می کرد... او را اذن جُلوس می داد و تواضعی نمی کرد برای او» (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورهٌ معاصر, سعید نفیسی, ج2, چاپ ششم, تهران 1366, ص53, به نقل از کتاب «قصص العلما, تاٌلیف محمد بن سلیمان تنکابنی, چاپ اول, تهران, 1304).
پس از درگذشت فتحعلی شاه, «لوطیان» پیرو سیدشفتی بر حاکم اصفهان شوریدند و شهر را تاراج کردند و رمضان شاه, سرکردهٌ آنها, حکومت شهر را به دست گرفت و به نام خود سکّه زد. محمدشاه منوچهرخان معتمدالدّوله را به حکومت اصفهان نشاند و او را برای خواباندن شورش به اصفهان فرستاد.
منوچهرخان در سال 1255هـ به اصفهان لشکرکشید و لوطیان شفتی را تارومار کرد و «بیش ار یکصد و پنجاه تن را اعدام کرد و تعداد مشابهی را به اردبیل تبعیدکرد و شماری را که در قم بست نشسته بود, به نیرنگ و وعده امان دادن, از بست خارج کردند و قتل عام کردند» (دین و دولت در ایران, حامدالگار, ترجمه ابوالقاسم سری, ص182).
محمدشاه در سالهای آخر عمر از بیماری نقرس, به شدّت, رنج میبرد و سرانجام در پایان چهارده سال و سه ماه سلطنت (به سال قمری), در ماه شوّال 1264هـ در سن چهل و دو سالگی در قصر محمدیه در تجریش درگذشت و بعد از او پسر هفده ساله اش ناصرالدّین میرزا (تولّد: ماه صفر 1247هـ) به سلطنت رسید.
(مسجد سیّد، مقبره سیدباقر شفتی در اصفهان)
شفتی در دوّم ربیع الاول 1260هجری (دوم فروردین 1223 شمسی)، چهارسال پیش از درگذشت محمدشاه قاجار، در هشتاد و چند سالگی، در اصفهان درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد.