جمشید پیمان: تا خانه کجا باشد، تا راه، که بنماید

گفتی که تو ئی مست ومن همره دیوانه 

وآن پرسش بی پاسخ؛ "ما را که بَـرَد خانه؟"

 

تا خانه کجا باشد، تا راه، که بنماید

کاشانه نمی خواهم، آغوش تو کاشانه

 

آن کس که نمی خواهد بیند رخ زیبایت

گول است و گُمان دارد خود عاقل و فرزانه

 

با خیل جوان خواهی، پیمانه زنی امشب

گویم که برو نوش اَت ــ یک پاسخ رندانه ــ

 

هم خویش کنی ضایع،هم عشق،در این پیری

بشنو ز بن دندان، پند سر دندانه*

 

بیرون شدی از کعبه،سرگشته در این وادی

باز است به روی تو،تنها،در میخانه

 

پیر است و چراغ می ــ این آتش ایمان سوزــ

با خنده تو را خوانَد، آئی به درون یا نه؟

 

بیخود کُنَدَت از خود،تا پاک بَری از یاد

بودتَ به کجا منزل،جوئی به کجا خانه

 

*خاقانی شروانی :

دندانه ی هر قصری،پندی دهدت نو نو

پند سر دندانه ، بشنو ز بن دندان