اگر از ژاژخایی ها و مغلطه و سفسطه و تحریف و تقلیب خرده مزدوران قره نوکر و خائنان مزور بندباز واژگان و نیز معاندان زمینگیر بخیل و تنگ نظر بگذریم، این فستیوال با شکوه ملل با میزبانی مریم قهرمان و ایرانیان آزادیخواه، نمودار و بیانگر انرژی و شوق و ایمان بی نظیری ست که بدون صدق و صفا و اراده آزاد تک تک دست اندرکاران نمی توانست آنچنان که دیده ایم و بزودی خواهیم دید، صورت تحقق پیدا کند. نگارنده به صراحت و اطمینان، این نظر شخصی خود را به عنوان یک هوادار، بارز می کنم که عامل محرکه را باید در همان انقلاب اخلاقی – انسانی که مجاهدین خلق آن را انقلاب ایدئولوژیکی درونسازمانی می نامند؛ جستجو کرد. هر کدام ما سال هاست که دور از وطن در جوامع غربی زندگی می کنیم، جهانی پر زرق و برق و پرجاذبه برای رفاه طلبی و اعتلای سطح زندگی شخصی. حالا یاران مجاهد خلق را مدّ نظر قرار دهید که به الحمدلله هم چشم دارند برای دیدن، هم گوش دارند برای شنیدن، هم هوش دارند برای فهمیدن هر چند زندگی مرفه و راحت و آسوده داشتن نیازی به هوش ندارد. این میل و غریزه و حس آدمی ست که اگر به شئون و اهدافی معتقد نباشد می تواند با دوز و کلک هم که شده برای خود فراهم کند. دشمنان به اینجا که می رسند، فرقه و فرقه گرایی را علم می کنند!!. ما ساکنان و میهمانان ناخوانده غرب شاهد فرقه های مذهبی هستیم. دوتا خانم یا آقا در بعضی معابر با در دست داشتن دوتا جزوه و دفترچه تبلیغی، سینه دیوار می ایستند و عابران را نگاه می کنند یا در خانه شما را می زنند و به مجرد پاسخ منفی شنیدن راهشان را می گیرند و می روند. داستان فرقه هایی را هم شنیده ایم که مدتی زیر سیطره و نفوذ یک شیاد یا بیمار روانی بوده و بعد یا خودکشی دسته جمعی کرده اند و یا متلاشی شده از یاد رفته اند. واقعا چقدر زهر و کینه و بی انصافی می خواهد که یک جنبش ایثارگر و از پای در نیامدنی که بسیار توفان ها و امواج سهمگین را از سر گذرانده و آبدیده تر و فعال تر و جهان گستر در تقابل کامل با یک رژیم دین فاشیستی به شدت بی رحم و محیل و صاحب حمایت های مستقیم و غیر مستقیم کمپانی ها و دولت های مخل آزادیخواهان، قرار دارد. آنانکه انقلاب درونسازمانی مجاهدین خلق را بزعم خود تخطئه و لوث می کنند، از خود خبر ندارند و نمی خواهند داشته باشند و سرکی به غرایز بی تاب کننده و جوشان اندرون خود بکشند که به صورت یک تابلو داغ و درشت «خود خواهی» درآمده است. آنان و شاید دیگرانی هم باشند که فقط به رونمای مسایل و وقایع و عناصر و کل جامعه نگاه می کنند و کاری به شخصیت درونی که خواه نا خواه جلوه هایی از آن را در بیرون هم می توان دید، ندارند. اگر یکی از دستاوردهای درخشان و بی مانند «فرقه»!! همین ویلپنت باشد، مخلص قربان می روم چنین فرقه زنده و جوشنده و توفنده یی را. ویلپنت حاصل بی چون و چرای فعالیت بی وقفه و صمیمانه و اختیاری ایرانیان است که نمی خواهند فقط برای خودشان زندگی کنند. در نهایت درماندگی و بی عملی و کین و حقد، عکس هایی از چند جوان خارجی چاپ می کنند که یعنی از ایرانی در ویلپنت یا خبری نیست یا اندک اند!!. ویلپنت یک دریای مواج انسانی ست که البته دوربین های یک چشم وزارتی، فقط بیشتر از چند تا خارجی را نمی تواند ببیند. برعکس هیاهوی بی حاصل و همیشگی رژیم و ایادی رژیم، نقطه قوت و محور ارزشی ویلپنت در همین حضور خارجی هاست از اروپایی گرفته تا آفریقایی، آمریکای لاتینی و به ویژه جهان عرب. رژیم با آنهمه امکانات مالی و دیپلوماتیک حق دارد، نفوذ خود را در جهان تقویت و گسترش دهد ولابی بسازد اما اپوزیسیون این رژیم فقط باید ایرانیان که همه چیز را می دانند، دور خود جمع کند!. مقاومت ایران در طول سال بسی اجتماعات و اکسیون های ایرانی در جهان دارد. ولی ویلپنت دیدار جهان است با ایران. ایرانی که اخبار دردها و مصیبت هایش توسط رسانه های غربی منعکس نمی شود. ایرانی که سی میلیون زیر خط فقر دارد و پنج هزار زن کارتن خواب، ایرانی که هر روزه در شهرها و زندان هایش چوبه های دار برقرار است، ایرانی که اقشار و طبقات زحمتکشش به جان آمده اند و در حال اعتصاب و اعتراض های هر روزه اند و این خبرها در غرب به سود رژیم سانسور می شود که مبادا مذاکرات ثمربخش!! اتمی به مخمصه بیافتد. چه مرجع باید موقعیت مردم ایران را در یک اجتماع عظیم به گوش جهانیان برساند؟ حضور خارجی ها را باید سال به سال بیشتر و بیشتر کرد. این همان داغی ست که نه تنها دل ملایان و پاسدارانش را می سوزاند بل حامیان دولتمردان خارجی او را هم عذاب می دهد. امروز آگاهان جهان بخوبی واقف شده و می گویند که آقای اوباما و پیروان سیاست او بعد از رفتن، نام و خاطره خوبی برای آمریکا و جهان غرب بجای نخواهند گذاشت. مقاومت ایران یک تنه در عرصه جهانی پنجه در پنجه بسی قدرتمداران دارد با پرچمداری شکوهمند مریم قهرمان. اگر آن انقلاب درونسازمانی مجاهدین خلق نبود، ما امروز شاهد چنین فرازهای بس ضروری، تعیین کننده و اعتلابخش نمی بودیم. هر چند آن زمان نوجوانی بیش نبودم اما درگیر مبارزه سیاسی بودم، بیاد می آورم اختلاف دیدگاه سیاسی زنده یاد احمد کسروی را با حزب توده. حزب توده، اقتصاد را زیربنای اجتماعی می شناخت و کسروی، اخلاق و فرهنگ را؛ و چنین استدلال می کرد که در جوامع پیشرفته غربی، اقتصاد می تواند زیربنا باشد زیرا با تحولات فرهنگ و اخلاق اجتماعی تناسب دارد اما در جوامع آسیایی خاصه ایران، این زمینه و تجلی اخلاق است که حتا روی مسیر سیاست تأثیر عمیق می گذارد. با بار تجربه ها امروزه مخلص پی به درستی نظریه کسروی برده ام و انقلاب ایدئولوژیکی مجاهدین خلق را یک نمونه زنده و ملموس از این دیدگاه می بینم و بر ایجاد کنندگان آن به صمیمیت درود می فرستم.
بنا براین با غرور و شادمانی و سرفرازی با شکوه تر از پیش، پیش بسوی دیدار ایران و جهان در ویلپنت.