30 خرداد 60 سرآغاز فصلی نو در تاریخ مردم ایران است. رژیم تازه به دوران رسیده آخوندی در مدت زمان بسیار کوتاه تمام آزادی های مردم ایران را، که به قیمت جان و مبارزه صد ساله به دست آورده بودند، با بیرحمی سرکوب می کرد. اتفاقات آن روزها در ذهن و چشم بسیاری هنوز تازه مانده است. چماقداران لات، با ایدئولوژی عقب مانده آخوندی در سر، به جان آزادیخواهان افتادند و در مقابل چشمان حیرت زده توده مردم فضای هرگونه فعالیت سیاسی و حتی اجتماعی را اساساً از میان برداشتند. کسانیکه، به طور مثال از 22 خرداد 59 تا 30 خرداد 60 به خاطر بیاورند و در آن تعمق کنند، به این حقیقت خواهند رسید که اصل حرف خمینی و آدم هایش حذف تام و تمام همه مخالفین، به خصوص مجاهدین خلق، بود؛ بی هیچ تخفیفی. این عصاره حکومت ولایت فقیه است که از اعماق چاه عقب افتادگی در ذهن خمینی جا داشت و او با یک دندگی، که از نتایج کوتاه فکری است، قصد جاانداختن آن را داشت. تقریباً تمامی نیروها و شخصیتها در مقابل این همه وحوشت و خشونت تاب نیآوردند. سازمان مجاهدین خلق ایران، مسعود رجوی، با اشراف به نقش تاریخی خود و جنبشی که نمایندگی می کردند از میدان به در نرفتند. تظاهرات تاریخی 30 خرداد را ترتیب دادند و بعد از آن با همه هستی و جسم و جان خویش به مصاف اژدها رفتند. از فردای 30 خرداد رژیم آدمخوار آخوندی، که به هیئت کریه اسدالله لاجوردی و حاج داوود رحمانی درآمده بود، با اختناق لخت و با قصد از میان برداشتن همه مخالفین دست به کار شد.
روز 30 خرداد بعدها به روز شهدا و زندانیان سیاسی تبدیل شد. چند سال بعد، سال1366، در این روز ارتش آزادیبخش ملی ایران به ابتکار مسعود رجوی تشکیل شد، که در کوتاه ترین زمان ضربات سنگینی به ماشین جنگ خمینی وارد کرد و به عنوان پارامتر اصلی داخلی موجب پایان گرفتن جنگ شد. از یادآوری فهرستی وقایع می گذرم. تنها به بمب باران پایگاه های ارتش آزادیبخش در عراق و حمله و دستگیری های اور سور واز اشاره می کنم که باز رژیم درمانده آخوندی به قصد متلاشی کردن مقاومت ملی ما ایرانیان به دست اجنبی به میدان آمده بود. پایداری تام مجاهدان آزادی در اشرف و هم اکنون در لیبرتی مهر شکست محتوم رژیم درمانده آخوندی را بر پیشانی آنها و حامیان حرام لقمه حک کرده است. در این کارزار نه می بایست به لغزهای منابع نواستعماری گوش سپرد و نه به وردهای نومیدانه کسانی از صف این مبارزه جانانه خارج شده اند.
برای بزرگداشت 30 خرداد، سرفصل انقلاب نوین دمکراتیک، با آگاهی این امر که شعار "می توان و باید" از ستارخان و مصدق و حنیف و دیگر مبارزان راه آزادی ایران زمین به ما رسیده است، می بایست متشکل در گردهم آئی بزرگ 13 ژوئن در ویلپن شرکت کنیم. می بایست تمام آحاد مردم را در هر جای جهان به این تظاهرات بزرگ برعلیه بنیادگرائی به میدان آورد، چرا بنیادگرائی معضل هر انسان متمدن و آزاد می باشد. فقط کافی است به پنل شخصیتهای خارجی توجه کرد، که بسیاری از آنها در برابر سیاست کثیف دولتهایشان ایستادگی کردند و به جبهه مبارزه مردم ایران پیوسته اند. مبارزه بر علیه رژیم آدمخوار آخوندی نه تنها در انحصار کسی نیست، بلکه حق و وظیفه همه، به خصوص ما ایرانی می باشد.
دو روز پیش در برنامه معرفی کتاب "صدای مردم" شخصی از میان جمعیت از من سوال کرد: مبارزه بر علیه بنیادگرائی و بر علیه رژیم بنیادگرای حاکم برایران چند در صد شانس پیروزی دارد؟
جواب: صد در صد. چرا که ما ایرانیان مبارز اراده کرده ایم تا تخت خلیفه تهران را واژگون کنیم و خواهیم کرد.
براستی چه کسی در مقابل اراده و در مقابل "می توان و باید" ما تاب خواهد آورد؟