عارف شیرازی:‌«به گل نشستن کشتی خلیفه ارتجاع در عمق استراتژیک آن»

رژیم آخوندی از فردای به قدرت رسیدن به فکر گسترش خلافت ارتجاعی خود به سراسر منطقه و مجموعه کشورهای موسوم به «جهان اسلام» افتاد و با عناوین دجالگرانه کمک به «نهضتهای آزادیبخش» و «مستضعفین جهان» اقدام به استخدام مزدوران برون مرزی نمود.

با اعزام آخوندها و باصطلاح «مبلغین دینی» به کشورهای مختلف به گسترش ارتجاع تحت پرده دین پرداخت، سپس با ایجاد نهادهای ارتجاعی همچون «بنیاد پانزده خرداد»، «سازمان تبلیغات اسلامی»، «دارالتقریب بین المذاهب» و .... ابزار و پشتوانه های لازم برای صدور بنیادگرایی و تروریسم با ماسک دینی را فراهم نمود.
در همین راستا با اقدامات تحریک آمیز و دخالتهای خود در کشور همسایه (عراق) زمینه ساز جنگ ضد میهنی گردید و با طرح شعار دجالگرانه «راه قدس از کربلا» می گذرد هدف اصلی خود یعنی بلعیدن کشور عراق را برملا نمود.
در سالهای بعد به تشکل دادن مزدوران عراقی خود در «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» و بازوی نظامی آن سازمان تروریستی بدر روی آورد و با ایجاد نیروی تروریستی قدس، اصلی ترین عامل و بازوی صدور بنیادگرایی و تروریسم در منطقه و جهان را پایه ریزی نمود و به اقدامات جنایتکارانه خود در عراق بویژه علیه هماورد اصلی خودش یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران شدت بخشید.
همزمان در کشورهای دیگر از جمله لبنان، یمن، سوریه، فلسطین و نیز کشورهای آفریقایی با همان مکانیزمها و با بذل و بخشش میلیاردی از پول نفت و از سفره مردم ایران به استخدام مزدور پرداخت.
رژیم ضد انسانی آخوندی که قادر به حل هیچ مسئله ای از جامعه ایران نبود با اتکاء به دو پایه سرکوب افسارگسیخته در داخل و صدور تروریسم و بنیادگرایی در خارج، سعی در استمرار بخشیدن به حاکمیت جنایتکارانه خود نمود. به عبارت دیگر سرکوب و صدور تروریسم برای آخوندها وسیله بقاء و استمرار حکومتشان بود که البته در سالهای بعد تلاش برای دستیابی به بمب اتمی هم به آن دو افزوده شد و در مجموع سه پایه اصلی بقاء و گسترش امپراطوری ارتجاع، تحت نام اسلام را تشکیل دادند.
صدور بنیاگرایی و تروریسم به مثابه شاهرگ حیاتی نظام آخوندی عمل کرده و سران و کارگزاران رژیم صد بار بر نقش آن در ادامه حیات ننگینشان و به تعبیر آنها «امنیت نظام» تاکید نموده اند.
آخوندها عراق و سوریه و لبنان و یمن را «عمق استراتژیک» خود می دانند و از اینکه پایتخت این چهار کشور عربی را در اختیار دارند به دست افشانی و پایکوبی پرداخته و اشتهای سیری ناپذیر خود برای بلعیدن پنجمین کشور یعنی عربستان را نیز ابراز داشته اند و از زبان یکی از کارگزاران و مهره های باند ولایت (آخوند پناهیان) اعلام نمودند که اگر روزگاری راه قدس از کربلا می گذشت، حالا راه قدس از مکه و مدینه می گذرد.
همچنین ولایتی مشاور ویژه خامنه ای مهرماه گذشته در دیدار با مزدوران یمنی آخوندها، با الهام از امام دجالان اعلام نمود: «راه آزادی فلسطین از یمن می گذرد» و به این ترتیب قصد رژیم از تمام بلع کردن یمن در راستای رسیدن به عربستان را برملا نمود.
در یک کلام آخوندها «امنیت» خود را در امنیت سوریه و سایر کشورهای تحت سلطه خود می دانند و سقوط  بشار اسد را «مرز سرخ نظام» معرفی نموده و با تمام قوا در جهت بر سرپا نگه داشتن او تلاش می کنند. دخالتهای جنایتکارانه خود در عراق و سوریه را وسیله بقاء خود معرفی و ابراز می کنند که اگر در سوریه و عراق خون ندهیم باید در تهران و شیراز و سایر شهرهای ایران خون بدهیم، چرا که بدون صدور تروریسم و بنیادگرایی، حیاتی برای رژیم آخوندی متصور نیست.
همانطور که در مقاله گذشته (تقابل راه حل مقاومت ایران با سیاست مماشات در استماع کنگره آمریکا) آوردم، رژیم آخوندی به مثابه کانون اصلی بنیادگرایی و پدرخوانده تروریسم اساسا در تهاجم زنده است و هرگاه که با مقاومت روبرو شود چون برف آب شده و رعشه مرگ و سرنگونی بر آن مستولی می شود.
از اینرو مقاومت ایران بیست و دو سال پیش با انتشار کتاب «بنیادگرایی تهدید جدید جهانی» سعی نمود جامعه بین المللی را به خطر این اژدهای بیرون آمده از اعماق تاریخ، متوجه نموده و به مقابله با آن وادار نماید. همچنین بیش از دَه سال پیش خانم رجوی اعلام کرد که سیاست صدور تروریسم توسط آخوندها در عراق صدبار از بمب اتمی آن خطرناکتر است. اما سیاست مماشات چشمان خود را بر این پدیده شوم، ویرانگر و تباهی آفرین بست تا سرانجام پس از تحولات منطقه ای، افشاگریهای مستمر مقاومت ایران تاثیر نموده و چشمان بسیار و گوشهای فراوانی در سطح منطقه ای و بین المللی بینا و شنوا گردیدند.
خلقهای منطقه که کاسه صبرشان از جنایات آخوندها و مزدوران و متحدان محلی آن (چون رژیم بشار اسد) لبریز شده و به ستوه آمده بودند، سرانجام برای رهایی از ستم ملایان و آلت دستهای منطقه ای آن به مقاومت و پایداری روی آورده و بطور مشخص با تشکیل ارتش آزاد به مقابله با رژیم اسد پرداختند.
از طرف دیگر کشورهای منطقه که سالیان طولانی در مقابل دست اندازیها و دخالتهای ویرانگر آخوندها در کشورهایشان واکنش نشان نداده و یا منتظر عکس العمل ارباب«دهکده بزرگ جهانی» بودند، پس از مشاهده نمودن اینکه از این امامزاده (یا همان ارباب بزرگ) معجزه ای سر نمی زند، خود دست به کار شده و با تشکیل ائتلاف منطقه ای به مقابله با سیاستهای تجاوزکارانه آخوندها برخاستند.
در نمونه های زیر که بعضا در یادداشتهای گذشته، نگارنده مفصلا به آنها پرداخته است، از یکطرف به اهمیت صدور بنیادگرایی و تروریسم به مثابه شاهرگ حیاتی رژیم ضد بشری و اینکه «امنیت» این کشورها«امنیت نظام آخوندی» است از زبان سردمداران و کارگزاران رژیم توجه کرده و سپس چشم انداز تیره و تار تحولات منطقه برای رژیم و بر باد رفتن سرمایه گذاریهای سی و پنج ساله آن و به گل نشستن کشتی خلافت ارتجاعی در باتلاق سوریه و عراق (یا همان عمق استراتژیک رژیم) را به نظاره می نشینیم.  
•    
 آخوند سعیدی نماینده خامنه ای در سپاه ضمن نام بردن از عراق و سوریه و یمن و بحرین و لبنان به عنوان «عمق استراتژیک» نظام گفت: «ما حق نداریم یک نقطه از عمق استراتژیک نظام را از دست بدهیم تا امنیت نظام دچار خدشه شود».
•    
آخوند تائب (رئیس سازمان اطلاعات و امنیت بیت العنکبوت خلاقت) سال گذشته گفته بود: «سوریه استان سی و پنجم ایران است» وی اعتراف نمود که: «اگر ما سوریه را از دست بدهیم، تهران را هم از دست خواهیم داد». وی همچنین اضافه کرد: «ترجیح دارد خوزستان را از دست بدهیم ولی سوریه را حفظ کنیم».
•    
شفیعی (رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک وزارت اطلاعات) گفت: «همه حوادثی که در منطقه انجام می شود، برای قطع کردن دست نظام در خاورمیانه است».
•    
آخوند صدیقی (امام جمعه موقت) و همیشه گریان رژیم در تهران در بیست و نه ماه مه امسال در نمایش نماز جمعه تهران اظهار داشت: «ما در عراق و سوریه از موجودیت خودمان دفاع می کنیم».
•    
شمعخانی (دبیر شورای امنیت رژیم) در مراسم تشییع جنازه سرتیپ پاسدار تقوی که در عراق به هلاکت رسیده بود گفت: «اگر تقوی ها در سامرا خون ندهند، ما باید در سیستان و آذربایجان، شیراز و اصفهان خون بدهیم. تقوی ها امروز برای این خون می دهند. قبل از اینکه ما در تهران خون بدهیم».
در نمونه های فوق به روشنی می بینیم که عقب نشینی از دخالتهای منطقه ای را خدشه دار ساختن «امنیت» نظام آخوندی قلمداد کرده وبا زبان معکوس آخوندها «امنیت» رژیم را در پناه توسعه طلبی خارجی تفسیر و تبیین نموده اند و اینکه موجودیت و بقاء رژیم در گرو دخالت در عراق و سوریه می باشد. به همین دلیل باید در عراق خون بدهند تا مجبور نشوند در تهران و دیگر شهرهای ایران برای بقای خود خون بدهند.
آری. وقتی شاهرگ حیاتی و یک پایه اساسی «بقاء» رژیم یعنی صدور بنیادگرایی و تروریسم فرو بریزد، به دلیل تاثیر متقابل پدیده ها، دو پایه دیگر هم متزلزل و سرانجام به فروپاشی نظام راه خواهد برد و به گفته آخوند تائب تهران را هم از دست داده و سرنگون خواهند شد.
در این میان گویاتر از همه گزارش شورای امنیت رژیم در خصوص تحولات سوریه می باشد که برخی از نکات آنرا مجددا به نقل از اطلاعیه شورای ملی مقاومت می آورم.
«سوریه برای خامنه ای مرز سرخ است. او در سه سال گذشته همه امکانات را به نجات بشار اسد اختصاص داده است».
«استراتژی رژیم همچنان سرمایه گذاری روی نظام بشار اسد و حفظ آنه به هر قیمت است». خامنه ای همچنین تاکید کرده است:
«برای جمهوری اسلامی محور عراق، سوریه، لبنان و یمن تعیین کنده است و نباید از آن عقب نشینی کرد و هر اقدام ضروری در این رابطه باید انجام شود و از طریق این حلقه ها می توانیم بقیه کشورهای عربی بخصوص عربستان و اردن را محاصره و کشورهایی مانند مصر را تحت فشار قرار دهیم».
بر اساس این گزارش «خامنه ای به اندازه یک کشور برای سوریه بودجه و هزینه نظامی و سیاسی اختصاص داده و اعلام کرده است که سوریه خط قرمز ماست. اگر تدبیر رهبری نبود همه چیز تمام شده بود و در این صورت در عراق و لبنان با فاجعه مواجه می شدیم و دامنه موضوع به تهران کشیده می شد».
آری. اگر سوریه سقوط کند، فاجعه ای برای رژیم بوده و آغاز فروپاشی خلافت ارتجاعی درکل منطقه و بسا در تهران خواهد بود.
این فاکتها عمدتا مربوط به سال گذشته و شرایطی است که هنوز ائتلاف منطقه ای «توفان قاطعیت» در مقابل تجاوزات رژیم آخوندی شکل نگرفته و در سوریه ضربات کمرشکنی به مزدوران رژیم و ارتش اسد وارد نشده بود و به گفته یکی از کارگزاران رژیم هنوز امیدی برای رژیم اسد وجود داشت. اما در چند ماه اخیر و پس از ضربات کوبنده «توفان قاطعیت» بر پیکر مزدوران آخوندها در یمن و پس از پیشرویهای گسترده ارتش آزاد در مناطق مختلف سوریه بویژه در شمال غرب و جنوب و پس از درو شدن بسیاری از مزدوران عراقی، لبنانی، افغانی و نیروهای رژیم اسد و نیز پاسداران اعزامی از ایران و پس از شکستهای مفتضحانه رژیم در تکریت که آخوندها با تمام قوا در آن وارد شده بودند، حال ورق به طور کامل برگشته و هر روز خبر از ضربه کشنده جدیدی بر پیکر فرتوت خلافت ارتجاعی می رسد.
بی جهت نیست که خامنه ای (چه برای روحیه دادن به نیروهای وارفته و روحیه باخته و چه از سر استیصال و درماندگی و کف گیر به ته دیگ خوردن) دست به دامان پهلوان پنبه های «زهوار در رفته» و پاسدار فسیلهای میلیاردری چون سبزعلی رضائی و رحیم صفوی شده و با گرفتن عکس و فیلم یادگاری، بیش از آنکه بتواند به نیروهای خود که حاضر به جنگیدن برای چنین حکومت سفاکی نیستند روحیه بدهد، فلاکت و وضعیت رقت انگیز خود را به نمایش می گذارد.
 سبزعلی رضایی اولین سرکرده سپاه آخوندی در مصاحبه خود با تلویزیون رژیم، کابوس رژیم از تحولات منطقه را اینچنین بازتاب می دهد:
«وضعیت در یک ماه اخیر تغییر کرده، عراق در وضعیت خطرناک به سر می برد، سوریه نیز وضعیت سابق را ندارد. الان اینها دنبال این هستند که با گرفتن سوریه و بغداد و یمن دوباره خودشون را به مرزهای ما نزدیک کنند».
وی افزود:«هم سوریه در معرض خطره و هم عراق الان در معرض خطر مجدد قرار گرفته». وی با تمام تلاش برای لاپوشانی وضعیت فلاکت بار رژیم در منطقه در جواب مجری که از پیش بینی او راجع به تحولات نظامی در عراق سوال کرد، گفت: «در عراق وضع خطرناکی الان هست». سپس اضافه کرد «در سوریه هم همینطور. در سوریه یک وضع پنجاه – پنجاه الان هست».
 پاسدار رضایی در آخرین جملات خود وحشت رژیم از رعشه سرنگونی را اینچنین لو داد و گفت: «لذا امروز با توجه به وضعیت حساس منطقه ای احساس خطر کردم و لباس سبز پاسداری بار دیگر بر تن کردم».
این وحشت از آینده تیر و تار رژیم در تحلیل مقام امنیتی رژیم در سوریه (حسین شمشادی) و مدیر تلویزیون دولتی ایران در دمشق اینچنین به نمایش گذاشته شده است:
« از شش ماه پیش انتظار داشتم که شرایط سوریه بحرانی تر شود و بهار و تابستان سختی داشته باشیم». او افزود که نیروهای مخالف رژیم اسد اکنون بیش از پانزده هزار نیروی تازه نفس وارد میدان کرده اند که «آموزشهای ویژه» دیده اند و «تجهیزات جدیدی» به آنها رسیده است. وی اعتراف کرد که «در جبهه ارتش سوریه شکافهایی بوجود آمده و سوریه هر لحظه آبستن حادثه ای است که شب تا صبح ممکن است شرایط منطقه ای بطور کامل تغییر کند. سرانجام وی گفت در حال حاضر پنجاه درصد حلب در دست نیروهای مخالف بشار اسد است. ادلب سقوط کرده و شرایط خوبی نیست، آینده سوریه مبهم و پیچیده است».
آری. پس از هماهنگی و وحدت نیروهای مخالف اسد و پیوستن نیروهای جدید و دریافت سلاح و تجهیزات جدید، شکافهایی در نیروهای اسد به وجود آمده، ادلب سقوط کرده و شب تا صبح ممکن است شرایط منطقه ای بطور کامل تغییر کند.
«وضعیت رژیم در باتلاق سوریه»
برای اشراف بیشتر نسبت به وضعیت رژیم و نیروهایش در سوریه جملاتی کوتاه از چند گزارش درونی رژیم را در اینجا می آوریم.
گزارش اول:
«در حال حاضر نیروهای ما روحیه و امیدواری ندارند. وضعیت خیلی خراب است».
«افراد ما نتوانستند مقاومت کنند و خیلی راحت فرار کردند». همچنین: «وضعیت طوری شده که نیروها به راحتی فرار می کنند».
«توان جنگیدن برایشان باقی نمانده است»....«اگر فرار نمی کردند همه شان قتل عام می شدند». «فرار آنها در یک مساحت گسترده ای بود و روی همه نیروهای ما اثر منفی گذاشت».
«هجوم رسانه ای روحیه را به پائین ترین نقطه در مردم و مقامات و نیروهای نظامی رسانده است».
«باید فرماندهی بیاید و به نیروهایش روحیه بدهد که مقاومت کنند تا با اولین گلوله دشمن فرار نکنند».
اما سوال اساسی این است که راستی چه کسی باید به فرماندهی «روحیه» بدهد؟! همان فرماندهانی که تا بن استخوان در فساد و غارت و چپاول مردم دست داشته و با دخالت داشتن در کلان معاملات اقتصادی طی سالهای طولانی تنها به فکر منافع خود می باشند؟!
بین مردم و مقامات این حرف شنیده می شود که: «کار بشار اسد و جمهوری اسلامی دارد تمام می شود».
با توجه به اینکه رژیم آخوندی دجالانه از کلمه «مقاومت» برای خود و مزدوران و متحدین محلی اش استفاده می کند، به این قسمت توجه کنید:
«محور مقاومت ما سوریه است و دشمن اگر بخواهد کمر مقاومت را بشکند فقط در سوریه است. اگر این سنگر را دشمن فتح بکند تمام سنگرها را فتح خواهد کرد و ممکن است شروعش در سوریه باشد ولی پایانش در ایران خواهد بود».
گزارش دوم:
پس از شکستهای اخیر رژیم در سوریه کارشناسان نهادهای مختلف رژیم به بررسی تاثیرات استراتژیک آن پرداخته و توصیه وانتقاداتی را هم به دست اندرکاران نموده اند. در زیر جملاتی از آن را نقل می کنیم.
«برآورد می شود که وضعیت اسد در سوریه همچون وضعیت لیبی در اواخر دولت قذافی است. در لیبی معمر قذافی ابتدا ورق را برگرداند بطوریکه همه می گفتند انقلاب لیبی شکست خورد ولی ظرف سه، چهار روز صحنه عوض شد و قذافی سرنگون شد. در حالیکه تا چند ماه قبل ارزیابی این بود که بشار اسد در سوریه ماندنی است، دارد ورق برمی گردد و دور از انتظار نیست که اتفاقی برای بشار اسد بیافتد. همچون سرنوشت قذافی».
« اگر تعادل در سوریه بچرخد و شکستی نصیب ما بشود، میز مذاکرات هسته ای طور دیگری خواهد بود. باید تلاش کرد که در مذاکرات هسته ای هر چه زودتر و با همین دولت فعلی آمریکا به نتیجه رسید تا این بحران حل شود. اگر جمهوری خواهان روی کار بیایند، سیاست آنها نسبت به جان کری و اوباما جدی تر و قاطع تر خواهد بود».
در خاتمه نیز خطاب به پیشگاه ولایت و سپاه مطرح کرده اند که:
«لازم است که سپاه و کسانی که سیاستهای منطقه ای را کنترل می کنند به ماجراجویی استپ بزنند و توجه کنند که این روزها با گذشته که با سیاست تهاجمی در منطقه پیش می رفتند، فرق کرده و شرایط عوض شده است».  
آری. در منطقه با شکل گیری ائتلاف «توفان قاطعیت» خواب و خیالهای ولایت سفیانی در هم ریخته و می رود تا آخوندها ابتدا در منطقه جارو و سپس به گور تاریخی خود روانه شوند.
گزارش سوم:
جملاتی از گزارش سوم که در تاریخ سیزده خرداد نود و چهار در رسانه های مقاومت منعکس گردید:
«وضعیت در شرایط فعلی بسیار خطرناکتر از هر وقت دیگر است. اگر مخالفان به همین صورت پیشروی کنند و ما نتوانیم جلوی آنها را بگیریم، باید منتظر باشیم که یک شبه همه چیز را از دست بدهیم. همین الان باید کاری کرد وگرنه دیر می شود.
در ادامه آمده است: «سفر چند تن از مقامات رژیم از جمله ولایتی برای اعلام حمایت از بشار اسد و شکستن جو یاس و ناامیدی و مقابله با شایعاتی است که گویا رژیم برای معامله اتمی با غرب، بشار اسد را فروخته است».
در این گزارش به نقل از یکی از کارگزاران رژیم در سوریه آمده است: «سی هزار پاسدار و بسیجی برای جلوگیری از شکست نیروهای بشار اسد ضروری است وگرنه کار تمام است. روی ارتش سوریه نمی شود حساب کرد. آنها روحیه شان را از دست داده اند و توان مقابله ندارند. در عوض نیروهای مخالف، اختلافاتشان را کنار گذاشته اند و قویتر شده اند. عربستان و قطر و ترکیه هم امکانات در اختیار آنها قرار می دهند. باید از تلاشی و فروپاشی ناگهانی ترسید. سربازهای سوری می گویند خسته شده ایم. آنها دیگر نمی توانند در مقابل رزمندگان بایستند. این نیروها وقتی زیر فشار قرار می گیرند، صحنه را ترک می کنند. وضعیت بسیار خطیر است. الان همه می دانند که نیروهای بشار اسد و کسانی که به او کمک می کردند دیگر تمام شده اند و نیروی جدیدی دیگر وجود ندارد. ممکن است وضعیت طوری شود که صبح که بیدار می شویم ببینیم مخالفان در دمشق هستند. اگر چند خمپاره به دمشق بزنند، کار دیگر تمام است».
بی جهت نیست که برخی رسانه ها از آماده شدن بشار اسد برای ترک دمشق و رفتن به سمت مناطق علوی نشین خبر دادند و اینکه رژیم آخوندی هزاروپانصد نیرو برای محافظت از مناطق شمالی سوریه به آنجا اعزام و قاسم سلیمانی نیز از آنجا دیدار کرده است.
آری. بحرانهای مرگباری که رژیم را احاطه کرده بر یکدیگر تاثیر گذاشته و طبق قانون ظروف مرتبطه و اصل همبستگی پیشرفتها باعث تشدید سایر بحرانها می شوند. ضربات وارد شده بر رژیم در یمن و سوریه و عراق بر بحران اتمی رژیم اثر کرده و به تشدید جنگ گرگها منجر می شود. آنگاه در قدم بعد بحرانهای اجتماعی را دامن می زنند.
با از دست رفتن «عمق استراتژیک» رژیم «امنیت نظام» آخوندی به خطر افتاده و نوبت «خون دادن» آخوندها و مزدورانشان در شهرهای میهن فرا می رسد. با هشیاری و آمادگی تنها هماورد و آلترناتیو سرنگونی طلب آخوندها (شورای ملی مقاومت) که رژیم را در چنبره چنین بحرانهایی گیر انداخته، این بحرانها به سمت فروپاشی نظام و سرنگونی رژیم کانالیزه شده و سرانجام با از دست دادن سوریه، آخوندها تهران را نیز از دست داده و به زباله دان تاریخ، رهسپار می شوند.
10 ژوئن 2015 میلادی