«مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن»!

جز آستان توام در جهان پناهی نیست/

           سر مرا به جز این در، حواله گاهی نیست

عَدو (=دشمن)چو تیغ (=شمشیر) کشد من سپر بیندازم/

               که تیغ ما به جز از ناله‌ یی و آهی نیست

چرا ز کوی خرابات روی برتابم/

       کز این بهم به جهان، هیچ، رسم و راهی نیست

زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر/

     بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست

غلام نرگس جَمّاش (=شوخ، مست)آن سَهی سرو(=سرو راست قامت)م/

   که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/

     که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

عنان کشیده رو(=تندبرو)ای پادشاه کشور حُسن/

   که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

چنین که از همه سو دام راه می‌بینم/

         به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست

خزینه دل حافظ به زلف و خال مده/

   که کارهای چنین حدّ هر سیاهی نیست