نباید شک داشت که خامنهای، علیرغم هر تمایل قلبی، دستور و فرمان مذاکرات و تسلیم اتمی را صادر کرده است؛ اما از آنطرف هم نمیتوان شک داشت که این عقبنشینی کلان به چیزی جز ضعف عظما تعبیر نخواهد شد و روی مدعیان را برای سهم خواهی از قدرت، بیشتر کرده و به آنها زمینهی حرکت بیشتری میدهد.
شکی نیست که "مادر تمامی ترسها" برای عظما چیزی جز تکرار یک قیام گسترده تودهای، نبوده و نیست. او در تلاش برای فرار از این سناریو، پاسدار جلیلی را قربانی روحانی کرد و بساط نمایش انتخابات را سریعاً جمع کرد.
الآن هم درک علت اصلی حرکتبهعقب خامنهای تنها در زیر چتر این تصویر قابلفهم است. البته آخوندهایی مثل رفسنجانی و لاریجانی بوی ضعف عظما را با مشام خونآلود خود لمس کرده و برای دریدن و به غارت بردن سهم بیشتری از اموال و ثروت مردم ایران به عظمای فشل شده هجوم آورده و چنگ و دندان نشان میدهند.
در اولین واکنش محدود عمومی به این توافقنامه، مردم خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند، شوهای جناحی رژیم برای تبلیغ دیو گونه و القاء پیروزی بزرگ نتوانسته است واقعیت را مصادره بکند.
اما برای واضح شدن بحث، بهعمد میخواهم از پارامتر تعیینکنندهی مجاهدین و مقاومت ایران در این پروسه صرفنظر کنم، میخواهم فرض کنم که در ایران هیچ مقاومتی وجود ندارد، هیچ اپوزیسیون مؤثری هم نیست.
آیا این سرفصل باعث گشایشی هست که رژیم و یا لااقل جناحی از آن مدعی است؟
در فردای انقلاب سال ١٣٥٧ خمینی از موقعیت بسیار استثنائی برخوردار بود. او هم رهبر انقلاب، رهبر مذهبی، رهبر سیاسی و نظامی کشور بود، مردم ایران در درصد بسیار قابلتوجه و بالائی به حکومت جدید اعتماد داشتند.
اما بحرانهای اقتصادی همان دوره- علیرغم اینکه کشور تنها ٣٦ میلیون جمعیت داشت و کشور ذخائر ارزی قابلتوجهی در خارج کشور داشت و هیچ بدهیهای خارجی هم نداشت و در هیچ جنگ خارجی عمده از جنگ دوم جهانی به آنطرف درگیر نشده بود - رژیم را در همان مهرومومها آچمز کرده بود. خواستهای متعارف و منطقی نسل جوان انقلابی برای یک آیندهی بهتر در تنور جنگ خارجی، که برای فرار از بحران داخلی زمینهسازی شد و ادامه یافت، سوخت و در قبرستان تیرهی اختناق خاک شد. رژیم خمینی نمیتوانست به کوچکترین این خواستها پاسخ بدهد، نمیتوانست حتی یک برنامهی ساده برای دسترسی به یک افق قابلدسترس برای حلوفصل مسائلی مثل بیکاری، کمبود مسکن و تبعیض طبقاتی و ... ارائه دهد.
الآن بیش از هشتاد میلیون در ایران زندگی میکنند که نزدیک به پنجاه میلیون نفر از آنان در زیر سیوپنجسالگی هستند. فقر و فاقه در ایران بیداد میکند، ابعاد اختلاف طبقاتی در ایران در دنیا رکورد میزند، خیل بیکاران و روزمزدان تهیدست لشکر عظیم میلیونی را تشکیل میدهد، اعتیاد بلیه ی ملی است، آنها که سرکار هستند از عدم امنیت شغلی و تهدید بیکاری رنج میبرند، بخشهای عمدهای از حقوق اولیهی کارگران، در ساختارهای مالی برای بیمه و.. به یغما میرود. هزینههای درمانی سرسامآور است. ذخیرههای ارزی کشور ته کشیده و بدهیهای خارجی کشور سر به میلیاردها دلار میزند. تلفات جنگ هشتساله بالغبر هزار میلیارد دلار بوده و تلفات انسانی غیرقابلجبران هم در این تصویر هست، نظام بهداشت عمومی در بخشهای عمده فاقد توان پاسخگوی به نیازهای کشور است، ناوگان هواپیمائی کشور فرسوده است، صنعت نفت نیازمند کلان سرمایهگذاری برای ترمیم و ادامهی بهرهبرداری از منابع موجود، است، بیش از هشتاد درصد ماشینهای کشور فرسوده و غیراستاندارد است. هیچ دلیلی نیست که فرض کنیم که این رژیم دارای انچنان سلامت اخلاقی و صیانت نفسانی باشد که اگر دستش به پولهای بلوکه کرده شده برسد، ناگهان مثل مرحوم کینز وارد برنامهریزی بلندمدت اقتصادی شده و به قدوسیت گاندی از مردم خواستار صبر و تحمل بشود تا برنامههای داهیانه به نتیجه برسد و کشور شخم زدهشده و از دروغ و خشکسالی ترکخورده، مرغزار آبادی و گهوارهی عدالت شده و بهشت برینی بشود که حسادت عالم و آدم را تحریک کند!
کدام ذهن سالم و متینی میتواند این سناریو را باور کند و یا در دورترین گوشهی ذهن خود، ذرهای به آن با جدیت بیاندیشد؟
سخنرانی خامنهای در عید فطر نشان داد که در رژیم هنوز بر پاشنهی تروریسم و اختناق میچرخد. آیا این سخنرانی برای خفه کردن منتقدان درون رژیم است و یا ماهیت واقعی رژیم را آشکارمیکند؟ امضاء قرارداد یا سر زدن از آن، شاخص اصلی چرخش رژیم به سمت استحاله و یا ادامهی خط ترور و اختناق، خواهد بود. دوران تحولات بزرگ درراه است.
در اینجا دوباره، به پارامتر مقاومت برمیگردم، آیا شکی هست که این مقاومت در تحولات آینده نقش فعالی خواهد داشت؟ آیا ترس رژیم و دم و دنبالچههایش از رادیکال شدن حرکات اجتماعی، آنها را به هجوم به مقاومت درزمینهٔ های سیاسی وادار خواهد کرد؟ اما دوران لپه لپه خوردن عظما از نظم نوین جهانی گذشته و نه رژیم و نه مقاومت سازمانیافته مردم در موضع سال ٢٠٠٣ قرار ندارند. تصور حجم کارهای عظیم در آینده از ذهن من خارج است اما ایماندارم که سازمان مجاهدین و رهبری مقاومت برای رقم زدن سرنوشت مردم ایران، آمادگی دارند. مقایسهی مراسم ویلپنت امسال با سال ٢٠٠٣ نشان میدهد که چه مسیر طولانی برای رسیدن به آرمان آزادی مردم ایران طی شده است. این راه الآن به یک مقطع تعیینکننده رسیده است. این را رژیم بهتر از همه میداند.