پرویز خزایی: رؤیت هلال دکل در قطر و مکزیک

سخن کوتاه هفته

در اواخر ماه رمضان، در حالیکه مسلمانان معتقد که برای شکستن آخرین روز روزه به نظرات و فتاوی رهبران مذاهب مختلف دین اسلام مراجعه و قصد تأسی داشتند، در گوشه دیگری از جهان، در حاکمیت یک نوع غول بی شاخ و دم بنام جمهوری اسلامی ولایت مطلقه فقیه که فقط مطلقه اش سر جایش است- چند شاخه از جناح های برادران دزد و قاچاقچی، بعد از افشاگری دزدی‌های یکدیگر، اعلام کردند که یک عدد دکل غول آسا با همه هیبت و وزن و طول و عرض و ارتفاع چندطبقه ای آن، به ناگهان چون موشکی کیهان پیما از زمین غیب شده است.
باری، این قوم عجیبُ الخلقه که فقط زبانشان ایرانی است – و ناگفته نماند که امامشان آن را به بدی یاد می‌کرد- بجای جستجو برای دیدن هلال ماه و شکستن آخرین روزه و پایان ماه –شروع کردند به پخش خبر و نظریه و بحث‌های حوزوی و غیر حوزوی بر سر اینکه این هلال ولایت و دکل نفتی عزت و مصلحت نظام! کجاست و به کجا رفته است. بناگهان جناحی از خود دزدها و ایضاً پدر اندر جد دزد و مفت‌خور و حرام خورشان اعلام کردند که دکل را در کویت رؤیت کرده اند! جمعی دیگر از این قوم یأجوج و مأجوج فریاد برآوردند که نه تبارک الله؛ دکل اسلام راستین خلافت در مکزیک رؤیت گردید. تکبیر! الله اکبر خامنه ای رهبر! مرگ بر این، مرگ بر آن، مرگ بر ایشان، مرگ بر آنان، مرگ بر زمین، مرگ بر زمان! رؤیت دکل دین نفت فروش بر امت اسلام و بر رهبر عظیم الشأن انقلاب مبارک باد!
در قانون جزایشان- بخوانید قانون بربریت مادون قرون وسطی- مجازات دزدیدن یک نان سنگک و یا یک کیلو آرد و یا یک آفتابه، منجر به قطع چهار انگشت دست میگردد. تکرار آن تا جایی میرود که در مرحله دوم با قطع تمام دست ادامه می یابد...
اما دزدیدن سی هزار میلیارد یکجا و هزاران هزار میلیارد در جای دیگر و پرونده های دزدی و اختلاس همه جناح هایشان تا حد معاون اول رئیس جمهور دولت یکم تا دولت یازدهم؛ همه شان- نهضت ادامه دارد- در قانون شرع منحوس و نامبارکشان دزدی و سرقت حساب نمی‌شود و ایضاً بلعیدن یک دکل چندین تنی و چندین ده متری. چند مقام بانکی جهان پارسال اعلام کردند که علی خامنه ای تا آن زمان، نودوچهار میلیارد دلار در حساب شخصی خود دارد که حالا فکر می‌کنم به یک‌صد میلیارد رسیده است، ایضاً پول‌های آزادشده قرارداد «برجام» نیز بزودی به این حساب اضافه خواهد شد.
بله بر طبق این شرع نا انور و این نظام منحوس دزد پرور، این چیزهای ناقابل سرقت و دزدی حساب نمی‌شود تا مشمول مجازات حد و تعزیر «اسلام عزیز» خمینی گردد.
شخص بنده پریشب یک آفتابه بیست‌وچهار سانتیمتری را در کنار یک دکل نفتی غول پیکر با همدیگر بخواب دیدم. به آفتابه گفتم که ای کوتوله چند تومنی! چگونه است که برای دزدیدن تو چهار انگشت یک شخص را می‌برند و برای همیشه هم او یعنی این دزد بدبخت فقیر یعنی نان آور خانه را و هم تمام خانواده را به تا ابد به خاک سیاه می‌نشانند، اما تو ای دکل که مانند کوه دماوند در کنار برادر کوچکت آفتابه، ایستاده ای برای دزدیدن تو مجازاتی نیست. هردو پاسخ دادند:
آفتابه نبین چه ریزه بدزد ببین چه چیزه!
شاعر لر میفرماید:
گویند جزای دزد بس سنگین است؛ چهار بند ز انگشت اشاره تا شست
گر بر خودشان همین اجرا گردد؛ فردا بینی تمامشان را بی دست!
آری در این روزهای تلخ و دردناک میهن، آقازاده های لامبورگینی وآستون مارتین و پورشه سوار از برکت این دزدی ها، با دو دست سالم بر فرمان، در خیابانهای تهران و شهرستانها از جلوی معلمان گرسنه، پرستاران درمانده و کارگران ماه ها مزد نگرفته ویراژ میدهند. ای نفرین تاریخ بر مرام و عقیده و اصل و نسب تان باد! باش تا این ملت تاریخی و این سرزمین کهنسال ریش و ریشه تان را از سراسر این سرزمین دوست داشتنی برکَنَد و روزی در دادگاه های نورنبرگ وار، مانند گله های بز ردیف تان کنند و آقازاده هایتان را در خیابانها، سر تراشیده و تف و لعنت دریافت کُنان، بگردانند.
عجالتاً شعری دیگر از شاعر لر نگارنده، از زبان یک آقازاده تا فرارسیدن آن زمان که دیر نیست:
گویند مرا چو زاد آقا؛ دزدی و دغل ورزیدن آموخت
سی سال پیش از «اُسامه» و داعش؛ دست و سر و پا بریدن آموخت
دست سارق یک نان سنگک؛ ببرید و بخود بالیدن آموخت
لیکن سی هزار کرور و میلیارد؛ چون آب به سر کشیدن آموخت
در محضرقاضیُ القضاتش؛ گوش متهم جویدن آموخت
شب برسر چاه جمکران برد؛ تا جهل و خرافه دیدن آموخت
در دخمه کهریزک نشاندم؛ تا جرح و ز هم دریدن آموخت
دستم بگرفت روی ماشه؛ تا تیر خلاص وزیدن آموخت
تیغی بنهاد در دو دستم؛ تا سرخی لب پریدن آموخت
یک کاسه اسید دست من داد؛ تا بر رخ زن پاشیدن آموخت
بنیاد و سپاه سهم من داد؛ تا پورشه و برج خریدن آموخت
کرد شیشه نفت در دهانم؛ تا طعم «دکل» چشیدن آموخت
«چون هستی من ز هستی اوست؛ تا هستم و هست دارمش دوست»
اما و ایضا شعر پایانی شاعر لر سخن هفته:
چون هستی این زهستی اوست؛ تا هستم و هست کندمش پوست!
هفته سوم ماه ژوئیه 2015 اسکاندیناوی