«دروغ مصلحت آمیز، به از راست فتنه انگیز»!

(گلستان سعدی ـ باب اول)

«پادشاهی به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی مَلک را دشنام دادن گرفت، چرا که هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.
   ملک پرسید: "چه می گوید؟"
   یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند! همی گوید: "و الکاظمینَ الغیظ و العافین عَن النّاس" (=فروخورندگان خشم و بخشندگان بر مردم).
مَلک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت.  
   وزیر دیگر، که بر ضدّ او بود، گفت: ما را نشاید در حضرت (=پیشگاه) پادشاهان سخن، جز به راستی گفتن ... این، ملک را دشنام داد و ناسزا گفت!
   ملک روی از این سخن در هم آورد که: مرا، آن دروغ، پسندیده تر آمد از این راست، که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خُبثتی (=پلیدی). خردمندان گفته اند:

               دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز».

 

                                                                  ***

 کمند احسان

سعدی

 

به ره در, یکی پیشم آمد جوان

   به تَک در پیَش گوسفندی دوان

 

بدو گفتم این ریسمان است و بند

   که می آرد اندر پیَت گوسفند

 

سبُک طوق و زنجیر از او بازکرد

   چپ و راست پوییدن آغازکرد

 

هنوز از پیَش تازیان می دوید

که جو خورده بود از کف مرد و خوید

 

چو بازآمد از عیش و بازی به جای

مرا دید و گفت ای خداوند رای

 

نه این ریسمان می بَرَد با منَش

   که احسان کمندی است برگردنش

 

به لطفی که دیده ست پیل دمان

   نیارد همی حمله بر پیلبان

 

بدان را نوازش کن ای نیکمرد

   که سگ پاس دارد چو نان تو خورد

 

بر آن مرد کُندست دندان یوز

که مالد زبان بر پنیرش دو روز

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـ تَک: دو, تاخت

ـ سبُک: بی درنگ, فوراً