پرویز خزائی:‌ افاضات یک پارکابی، درباره گفته خانم رجوی در باره اسلام دمکراتیک

سخن کوتاه هفته

(این همان پارکابی است که من سر یک موضوع حقوقی او را پارکابی اول خوانده بودم که مربوط به پرونده یک خانم محترم و خیر اروپایی بود.)
خیلی از ما داستان آن ملا دریک ده دور افتاده را که میخواست در مقابل یک عده روستایی بی سواد بیچاره، یک معلم اعزامی از وزارت فرهنگ را بور کرده و او را اخراج کند را خوب بخاطر داریم. او که مدتهای مدید بعنوان معلم ده چرت و پرت و جهالت به مردم می آموخت، وقتی ورود معلم با سواد به ده را شنید دریک دجال بازی تاریخی و سمبولیک، معلم را به چالش کشید و از او خواست که روی تابلو بنویسد مار. وقتی معلم کلمه مار را نوشت، ملا یک شکل مار کشید و به روستاییان بیسواد رو کرد و گفت: ای مردم بگویید کدام از این دو نوشته معنی اش مار است... و بقیه قضایا
خانم مریم رجوی، در یک اجلاس برای مهمانان مسلمان از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، اعلام کرده است که اسلام مجاهدین اسلام دمکراتیک است یعنی اینکه در ایدئولوژی مجاهدین یک مسلمان مجاهد معتقد به دمکراسی و جدایی دین از دولت است. چیزی که در تمامی تاریخ مجاهدین از زندانهای شاه تا عصر منحوس جمهوری اسلامی فاشیسم خمینی آنرا ثابت کرده است. مجاهد خلق در زندانها شاه سایه خدا، متحد تاریخی درکنار نیروهای ملی و لائیک و سکولار و حتی با میم لام های بی خدا و بی دین بودند. داستان نجس دانستن آنها توسط سران فتنه بزرگ تاریخ معاصر بنام ولایت فقیه (واخوی اش داعش) در زندانها، زبان زد خواص و عام است. آنها در زندنها به آخوندهای در بند به صراحت بشارت دادند که جنگ آینده ما با شما مرتجعین و حکومت مذهبی خواهان است...
در تاریخ جنبش "لیبر پانسه" و "لائیسیته" و سکولاریسم، بسیاری مذهبی ها و سران جنبش های انقلابی در امریکا و اروپا میگفتند که مسیحیت باید رفورم پیدا کند و به دمکراسی گردن گذارد. جملاتی شبیه مسیحیت دمکراتیک را مرتب تکرار میکردند. پدران بینانگذار استقلال و دمکراسی آمریکا که خود اعتقاد مذهبی داشتند، میگفتند که یک مسیحی باید بداند که دین مسیح با دمکراسی و جدایی دین از دولت تضادی ندارد. یک مسیحی باید به حکومت قانون عرفی تدوین و تصویب شده در مجلس ملی گردن نهد... آنها تفسیری مانند مجاهدین از دین مسیحی میکردند و میگفتند که در انجیل یک سری آیات متعلق به گذشته است ولی تفسیر اصول دین مسیح، مفهومی علیه دمکراسی و سکولاریسم نیست. معروف است که توماس جفرسن، پدر دمکراسی و حقوق اساسی آمریکا، خود انجیل را طوری تفسیر و معنی میکرد که چیزی شبیه محکمات و متشابهات مجاهدین از آن در می آمد؛ یعنی در تکامل مسیحیت باید اصول قدیمی را متکامل کرد و به محکمات در باره آزادی و دمکراسی و جدایی دین از دولت تفسیر کرد. میگفتند که تفسیر او از دین مسیحیت "انجیل توماس جفرسن" نام داشت (Bible of Thomas Jeffersen). او عینا کاری میکرد که مولانا رومی گفت و مجاهدین بنیانگذار گفتند:
 "ما ز قرآن مغز را برداشتیم پوست را بهر خران بگذاشتیم".
القصه این تکامل امروز بجایی رسیده است که مثلا حزب بزرگ و حاکم آلمان اسم خود را دمکرات مسیحی گذاشته است و یا حزب خلق مسیحی نروژ وو؛ یعنی اینکه مسیحیت ما دمکراتیک و لائیک و سکولار و طرفدار جدائی دین از دولت است.
در دمکراسی ها احزاب مختلف با ایدئولوژی های متفاوت خود در انتخابات نظامهای دمکراتیک و سکولار شرکت میکنند. اگر در انتخابات سراسری دوره ای برنده شدند چهار سال کابینه یعنی قوه مجریه را در دست دارند و با اکثریتی مطلق و یا نسبی که بدست می آورند در مجلس ملی لائیک قانون عرفی میگذارند. البته هر حزبی منبع الهام و ایدئولوژی خود را از ایده ها و اعتقادات خود میگیرد. یکی از سوسیالیسم، این یکی از لیبرالیسم، آن دیگری از کنسرواتیسم حزبی دیگر از ایده و مبارزه برای محیط زیست، آن یکی از ناسیونالیسم و بالاخره یکی هم از تعلیمات اخلاقی مسیحیت یا اسلام و یا هندوئیسم. مثل حزب جاناتای هند که اکنون قوه مجریه و اکثریت پارلمان رادارد...
آیا اگر توماس جفرسن گفت مسیحیت دمکراتیک (یعنی طرفدار دمکراسی) یا گاندی گفت که هندوئیسم دمکراتیک است یعنی تضادی با دمکراسی و سکولاریسم ندارد و یا حنیف نژاد و مسعود و مریم رجوی گفتند که اسلام دمکراتیک (یعنی اینکه دین آنها تضادی با دمکراسی و سکولاریسم ندارد) معنای آن این است که آنها همه میخواستند نظام دینی و ولایت مطلقه مسیحی و یا هندو و یا اسلامی درست کنند؟! یا اینکه میگویند در تفسیر و اعتقاد مذهبی ما دین ما با دمکراسی تضادی ندارد و بهتری سیستم سیستمی است که بر اساس جدایی دین از دولت باشد؛ اما یک حزب میتواند بر اساس اعتقادات خود و اصول اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مورد الهام خود، تشکیل گردد و بطور مساوی در یک انتخابات نظام سکولار و دمکراتیک شرکت کند...اسمی هم بر اساس منبع ایدئولوژیکی حزبش برخود بگذار. حزب سوسیالیسم، حزب کارگر، حزب سبزها، حزب لیبرال، حزب محافظه کار و یا حزب دمکرات مسیحی (آلمان و سوئد و بسیاری کشورهای دیگر) و یا حزب خلق مسیحی نروژ که یکبار هشت سال دولت را در دست داشت...
یک مثل" شیر" فهم تر. فرض کنید که در جنبش مقاومت مردم آلمان علیه نازیسم، چندین گروه و حزب در یک ائتلاف بنام شورای ملی مقاومت آلمان تنها فعال جدی در صحنه جنگ و مبارزه و فدا بودند. در اساسنامه این شورای آلمانی، بعد از سقوط ولی امر نازی های جهان- برادر آدولف هیتلر- قرار باشد که تا تشکیل اولین مجلس موسسان قانون اساسی در یک کابینه بنام دولت موقت حزب دمکرات مسیحی و در راس آن خانم مرکل موقتا اداره ششماه امور را بنام "دولت موقت دمکرات مسیحی" در دست داشته باشد... همین الان هم میگویند دولت دمکرات مسیحی خانم آنجلا مرکل...
من فکر میکنم از این شیر فهم تر نمیشود جواب این قبیل کنشگران قلابی را داد که ده ها سال است که پناهنده شده و بر روی خاک غرب و در دمکراسی ها زندگی میکنند اما به جد قسم حضرت عباس خوران که فقط مجاهدین و شورا را بکوبند، فلان می آیند و فلان از این دنیا میروند.
و نکته پایانی اینکه تمامی اساسنامه شورای ملی مقاومت تا بن استخوان سکولار و براساس جدایی مطلق دین از دولت است. حتی یک مصوبه کامل و جامع در باره جدایی دین از دولت تصویب شده است که جای هیچگونه تردیدی نگذاشته است. بطور خلاصه و همه فهم: طبق این اساسنامه سراپا لائیک و سکولار، پس از سرنگونی حکومت اسلامی و نظام شیعه- داعشی تا برقراری اولین مجلس موسسان و تصمیم ملت ایران درباره نوع و محتوای قانون اساسی خود، یک کابینه موقت برای شش ماه امور را برای آماده سازی این انتخابات مجلس موسسان قانون اساسی ملی مردم ایران آماده میکند. این دولت شش ماهه موقت را آقای مسعود رجوی- که خود مجاهد است- در آن دوره بسیار کوتاه در دست دارد که البته وزرای خود را از بین همه گرایش ها و احزاب مختلف ومتفاوت که در شورا هم نماینده دارند (مسولین کمیسیون های اجرایی فعلی شورا) انتخاب میکند. عمر این کابینه تنها شش ماه است و بعد با اولین انتخابات مجلس موسسان، هم شورای ملی مقاومت و هم کابینه (دولت موقت) منحل میشود و هرکس میرود دنبال حزب و گروه و ایدئولوژی خودش برای شرکت در اولین انتخابات سراسری کشور. (باز رجوع شود به اساسنامه شورا و مصوبات آن).
پس بدین سان شکل مار کشان خوب بدانند که آن کابینه شش ماهه که رهبری مجاهدین نخست وزیر موقت ان است، برای تاکید براینکه حزب و سازمان مجاهدین کاملا با تفسیر مترقی از اسلام، حامی جدی و پشتیبان وبالاترین پرداخت کننده برای جدایی دین از دولت بوده اند، بطور سمبولیک تنها تیترش "دولت موقت جمهوری دمکرایتک اسلامی" درکابینه آن شش ماه دوره گذار است؛ یعنی مانند دمکراتیک مسیحی آلمان و دیگران نام دین خود را برآن دارد. تا به جهانیان ثابت کند که من مسیحی آلمانی هستم اما دین من با دمکراسی و جدایی دین از دولت تضاد ندارد. من عضو حزب جاناتای هند هستم اما دین هندوی من با دمکراسی و جدایی دین از دولت در تقابل نیست و من مجاهد مسلمان هستم اما میخواهم بنام حزب وگروه و ایدئولوژی دینی خودم برای استقرار دمکراسی و جدایی دین از دولت- طبق اساسنامه روشن و بدون درز شورای ملی مقاومت – تمام هستی و جان و مال و خانواده خود را سر دست بگذارم که گذاشتم. آری دیدیم که هیچکس در تاریخ ایران و حتی در جهان به اندازه این مجاهد مسلمان، هستی و جان ومال خود را برای یک دمکراسی سکولار و جدایی دین از دولت (دولت را من یکبار بخوبی توضیح داده ام یعنی نظام و شخصیت تشکیلاتی یک ملت)، کف دست نگذاشته است. در کیچن های کشورهای دمکرات پناهنده شدن و اطراق کردن و لاف در غریبی زدن مقوله دیگری است... تازه اینان سیر تکامل و تحول دمکراسی های همین کشورها میزبان خود را به اندازه درست کردن یک املت سیب زمینی در کیچن هایشان نمیدانند...
باری و باری هموطنان عزیزم! هروقتی در این دهکده بزرگ جهانی، ملایی کراواتی را دیدید که با آن منطق منحط و جاهل مآبانه، سعی درتخطئه این واقعیات تاریخی دارد، حتی سر سوزنی نمیداند معنی و مفهوم سکولاریسم چیست و جدایی دین از دولت (چون اصلا بدبخت مفهموم دولت و فرق آن با حکومت وکابینه را نمی فهمد)، ابتدا تمام اساسنامه و مصوبات شورای ملی مقاومت – که مجاهدین ستون فقرات تاریخی و سیاسی و مبارزاتی آن هستند- را خوب و با دقت بخوانید تا این کنشگران و نویسنده های قلابی، ملای ده وار، با شما مانند روستایی های آن ده اصیل و منزوی رفتار نکنند.
آری، بعد از خواندن تمامی مصوبات و بند بند مواد این ائتلاف تاریخی نیروهای مختلف در بینش فلسفی و سیاسی، ومروزی جدی بر تاریخ پیدایش جنبش مجاهدین خلق -جوانان مصدقی و لائیک- و تاریخ مبارزات آنان در عصر شاه وشیخ (هردو ظل الله!!)، لعنت تاریخ بفرستید به این سنخ شارلاتانهایی که میخواهند شما را، مانند آن ملا، با پیش فرض افراد ناآگاه و بی سواد، مجبور به اخراج معلم با سواد از ده کنند؛ و بعد بدنبالش بدبین و بجای مبارزه و تلاش برای آزادی کشورشان، در این تشکیلات و تنها تشکیلات گسترده و جدی، ببرانند و پاسیو و واداده و مانند خودشان پشیمان ازسراسر عمر گذشته، افسرده و کیچن نشین کنند.
پایان هفته چهارم ژوئیه 2015