ثبات و امنیت ملی، بنیادیترین نیاز هر جامعه و مهمترین عامل دوام وضعیت اجتماعی در هر نظامی است. امنیت ملی، ثبات سیاسی و اقتصادی را شامل میشود و زیرساخت امنیت داخلی است که در فقدان آن ثبات اجتماعی را نبایستی انتظار داشت. لذا درک صحیح از محیط امنیتی، بیشترین تأثیر را در شکلدهی سیاستهای ملی هر دولت دارد. علاوه بر آن، واژه امنیتی کردن یعنی یک موضوع از سطح سیاسی یا غیرسیاسی به سطح امنیتی ارتقاء مییابد و با استناد به تهدیدآمیز بودن آن، انجام اقدامات فوری و استثنایی برای مدیریت آن در دستور کار قرار میگیرد. بر این سیاق، در پی افشاء سایتهای مخفی رژیم توسط مقاومت ایران، امنیتی شدن رژیم از دید غرب وارد فاز جدیدی میشود. «در سالهای اخیر آمریکا از گفتمان هستهای برای امنیتی کردن برنامه هستهای ایران بیش از سه گفتمان دیگر سود برده است. البته گفتمانهای امنیتی ساز دیگر نیز در ارتباط با و یا همراه با گفتمان هستهای برای امنیتی کردن ایران مورداستفاده قرار گرفتند. مهمتر آنکه آمریکا با بهرهگیری از دو گفتمان هستهای و تروریسم بهصورت تلفیقی، در امنیتی کردن جمهوری اسلامی ایران تا حدود بسیار زیادی موفق بوده است. انتقال پرونده هستهای ایران از آژانس بینالمللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل و صدور چندین قطعنامه ایران در این زمینه، حکایت از امنیتی شدن پرونده مذکور دارد؛ موضوعی که خود باعث امنیتی شدن جمهوری اسلامی ایران در نظام بینالمللی شده است.» (1) (سید جلال دهقانی فیروزآبادی - معاونت سیاسی ـ حقوقی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی).
با عنایت به شرایط بحرانی که رژیم در پی تحریمهای بینالمللی با آن مواجه شد، برای رژیم یک انتخاب بیشتر نمانده بود؛ تلاش برای خارج کردن نظام از یک موضوع فوری در دستور کار امنیت به یک موضوع عادی در کار سیاست یا به عبارتی، غیرامنیتی کردن رژیم استبداد دینی. وقوف رژیم به شرایط حساس ناشی از تحریمها و ترس از غلیان تودههای تحت اسارت، سبب اتخاذ رویکرد منفعت محور در سیاست خارجی شد. نمود عینی این امر اعلام غیرمترقبه خامنهای برای ”نرمش قهرمانانه“ بود که راه را برای جام زهری دیگر گشود.
برای روشن شدن ذهن، کمی به عقبرفته و به سرفصلی اشارهکنیم که موجب روی کار آمدن شیخ حسن فریدون روحانی، شد. به باور نگارنده، در پی روی کار آمدن بَرَک حسین اوباما، در مقام ریاست جمهوری آمریکا و ابراز تمایل به مماشات و نزدیک شدن با دیکتاتوری مذهبی در ایران، موجی از شادی فضای نخبگان نزدیک به بیت رفسنجانی را در برگرفت. در پی قیام مردم ایران و انزجار جامعه بینالمللی از سرکوب مردم به دستور خامنهای و منزوی شدن رژیم، وضعیت نظام در نقطه عطف قرار گرفت. رژیم مجبور شد با تجربهای که از زمان خاتمی کسب کرده بود، در روند قضایا که بحرانساز بود، تجدیدنظر کند. به این معنی که در پی ترور سران حزب دمکرات در رستوران میکونوس در آلمان که منجر به اعتراض اتحادیه اروپا شد و متعاقباً نیز سفرای اروپایی از تهران فراخوانده شدند، بهیکباره رژیم با ایزولاسیون بینالمللی مواجه شد. بهمنظور خنثی کردن بار تهدید این تحول، پیروزی خاتمی در انتخابات فرمایشی ریاست جمهوری و فریب جامعه جهانی، با شعار گفتگوی تمدنها و تشنجزدایی، سرفصلی بود که توانست برای رژیم درمانده زمان ذخیره کند.
انزوای سیاسی، خصوصاً وقتیکه دولتی درگیر تضادهای داخلی و منازعات بینالمللی است و بالطبع در چنین سناریویی فشار زیادی از سوی طرف متخاصم یا منطقهای و فرا منطقهای وارد میشود، موجودیت نظام را تهدید میکند. چنانچه انزوا افزایشیافته و به درجه میرایی آن بیانجامد، نهایتاً ممکن است رژیم سیاسی و یا موجودیت کل نظام در معرض نابودی قرار گیرد.
بااینوجود، قابلذکر است که وقتی دولتی درگیر اختلافات و منازعات بینالمللی است، برای دستیابی به خواستهها و مقاصد خود، تلاش بر بسیج تمام نیروهای ملت، میکند.
اکنون نیز شش سال پس از قیام مردم در 1388 و به دنبال بحران اتمی، انتخاب روحانی بهمنظور حل بحران تحریمهای اقتصادی غرب یک سرفصل جدیدی محسوب گردید. با این تفاوت جدی که بحران هستهای با حیات و بودونبود نظام ولایتفقیه گرهخورده است. تحمیل شدن عنصری چون روحانی به ولیفقیه توسط باند رفسنجانی- خاتمی نیز از این منظر قابل تبیین است. برای متقاعد ساختن خامنهای، روحانی و شرکا فرصت تاریخی حضور اوباما در کاخ سفید را مطرح میسازند. استدلال بر این پایه بود که اوباما به لحاظ ایدئولوژیک متعلق به مکتب نئورئالیستهای غرب است که عمیقاً عقیده دارد که با رژیم ولایتفقیه میتوان و باید از در مماشات و تعامل وارد شد تا بتوان بر خلع سلاح اتمی رژیم دستیافت. به عبارتی از دید نخبگان رژیم، میتوان در صورت معامله با آمریکا از اوباما امتیاز استراتژیک کسب کرد. فریدون مجلسی، از کارشناسان رژیم، در روزنامه حکومتی آرمان 24 تیر 1394، مینویسد: «باید اذعان داشت که برای ایران هم موقعیتی به وجود آمده تا مادامیکه در آمریکا دولتی از حزب دمکرات بر سرکار است توافق را نهایی کند. اوباما از ابتدا تعهداتی داده و روی پرونده هستهای ایران سرمایهگذاری کرده است.»
یکی از مبناهای فقدان نگرش راهبردی در غرب در رابطه با رژیم این است که غرب تصویری از رژیم دارد که به آرایش نیروهای رژیم به دو کمپ اصلاحطلب و تندرو مربوط میشود. در حقیقت، رسیدن به توافق با رژیم در رأس سیاست خارجی آمریکا (باهدف خلعید از برنامه هستهای رژیم در الویت سیاست خارجی) و اوباما منظور گردید. با عنایت به دکترین نئورئالیستها، اوباما در قیام مردم ایران در سال 1388 چشم خود را بست و بیاعتنا از آن گذشت. همین امر رژیم را ترغیب نمود تا از فرصت بهدستآمده استفاده مقطعی نماید. با توجه به اینکه نئورئالیستها در خصوص منافع مطلوب (حقوق بشر- و عدم دخالت در مسائل داخلی رژیم)، کوتاه آمده و در مورد منافع عالی (هستهای شدن رژیم و سیاست گسترش سلاحهای کشتارجمعی)، کوتاه نمیآیند، پتانسیل توافق با رژیم، بالا ارزیابی گردید. روی کار آمدن روحانی و اعلام «نرمش قهرمانانه» توسط خامنهای محصول این سیاست میباشد. در مهندسی جدید رژیم، با توجه به ضعف دولت اوباما و فهم درست از تز نئورئالیستهای حاکم در کاخ سفید، استراتژی حفظ عمود خیمه نظام با تحلیل مشخص از شرایط مشخص تدوین گردید. بر این مبنی که به تعویق انداختن روند سرنگونی و احاطه بر بحرانهای فزاینده داخلی و بینالمللی ناشی از افشاگریهای مقاومت ایران، در صورت رسیدن به توافق با غرب یک پیروزی تلقی میگردد. تاکتیک نظام ولایت بر دوپایه شکل گرفت:
الف: چانهزنی بهمنظور کسب حداکثر امتیاز و توسعه صنعت غنیسازی هستهای.
ب: و در صورت تحمیل و پذیرش جام زهر، تلاش جهت کسب امتیاز منطقهای در راستای حفظ عقبه نظام (راهحل جایگزین). با درک این واقعیت که کشور ایران به لحاظ ژئوپولیتک در منطقه از موقعیت استثنایی برخوردار است، شناخت و تحلیل و تبیین سیاستهای داخلی و خارجیاش بهطور مجرد و بدون ارتباط با مسائل منطقه، کاری ناقص و ایبسا اشتباه است. این حقیقت علمی موجب شده است تا رژیم با استفاده از موقعیت استراتژیک ایران و با عنایت به تئوری «ارتباط»، نیّات خود را در مذاکرات بینالمللی دنبال کند. نظریه «ارتباط - Linkage» (روشی است که در روند مذاکره یکطرف تلاش دارد تا با تحت تأثیر قرار دادن طرف مقابل، خط خودش را پیش ببرد) بهطور مؤثر میتواند رابطه بین یک مذاکره و محیط مربوط به آن را توضیح دهد. (2)
با عنایت به شکست رژیم در چانهزنی و عبور از خط قرمزهای ترسیمشده توسط خامنهای و با توجه به پتانسیل جوشان نارضایتی مردم از رژیم، حکومت ایران بهمنظور سرپوش گذاشتن بر شکست استراتژیاش و تشویق و قوت قلب دادن به دلواپسان و نیروهای سرکوبگرش، بر غلظت مرحله دوم تاکتیک جام زهر تحمیلی (راهحل جایگزین فرار به جلو)، با شتاب زیاد پافشاری و تبلیغ نمود. بهموازات آن گفته میشود که در مذاکرات محرمانه جواد ظریف و جان کری، قول همکاری با ایران در تحولات منطقه، بخصوص در عراق و آینده سوریه از طرف اوباما دادهشده است. اگرچه در سالهای اخیر، فعالان لابی مماشات با رژیم در آمریکا و متحدین اروپاییاش و سیاستمداران حامی تز سازش با آخوندها، کوشیدند ذهنیت عمومی در کشورهای خود برای برنامههای طراحیشده در فردای توافق با ایران را آماده سازند، ولی به دلیل بافت سیاسی-ایدئولوژیک حاکم بر ایران، همواره با مانع جدی برای تغییر در روابط ایران و آمریکا مواجه شدهاند.
تجربه نشان داده است که نظامهای اقتدارگرا، برای حفظ ثبات و ابقای قدرت خود، نیازمند توجه بیشتری به واکنشهای افکار عمومی در خصوص تصمیمات خود در مسائل خارجی هستند. درواقع از سیاست خارجی برای ساختن هویت ملی، فرافکنی و سرپوش بر مشکلات داخلی و نمایش قدرت رهبری خود بهرهبرداری مینمایند. از این منظر، گفتمان رژیم با قدرتهای جهان در توافق اتمی و تظاهر به سیاست برد – برد، نمایشی است از تاکتیک «فرار به جلو» که از شاخصهای سیاست آخوندها طی سه دهه بوده است.
از دید دلواپسان و نخبگان وابسته به بیت خلیفه نظام، قدرت نظامی است که توسعه اقتصادی را تضمین میبخشد. ازآنجاییکه برای ترسیمکنندگان خطوط استراتژیک رژیم، احتمال تن دادن به «جام زهر» مفروض بود، رژیم با استفاده از اهرم تروریسم و تقویت بازوی نظامی در منطقه از مدتها قبل شروع به خودنمایی و قدرتنمایی کاذب نمود. در این راستا در عراق، سوریه و لبنان شروع به تقویت موقعیت نیروهایش نمود. از سویی در بحبوحه مذاکرات هستهای، از طریق جریان وابسته به خود در یمن (حوثیها)، بحران جدیدی را دامن زد. کمال خرازی، سفیر سابق رژیم در فرانسه و از چهرههای نزدیک به باند روحانی – رفسنجانی، فعالیتهای تروریستی و بیرون مرزی رژیم را اینگونه ترسیم میکند که: «حوزه نفوذ ایران از مدیترانه تا سواحل اقیانوس هند، از قزاقستان تا یمن امتدادیافته است.» «هفتهنامه تایمز، 27 جولای 2015»
همزمان، با ژست جنگ با جریان مرتجع داعش بهمثابه تهدید امنیت منطقه، رژیم ایران به آمریکا پیام میدهد که برای حل بحرانهای منطقه، حضور رژیم ضروری است. یکی از تئوریسینهای باند روحانی – رفسنجانی، بنام صادق زیباکلام در روزنامه شرق مینویسد: «ریشه اینهمه میل و اشتیاق از جانب غربیها برای ازسرگیری روابط با ایران در کجاست؟ آیا صرفاً ملاحظات مالی در میان است؟ اینکه ایران یک بازار بزرگ 80 میلیونی است و «بشتابیم که از رقبا عقب نمانیم» مسئله آنهاست؟ آیا دغدغه اروپاییها درآمدن به ایران ضرب و تقسیمهای اقتصادی است؟ اقتصاد هرچند مهم است امّا واقعیت آن است که همه داستان در اقتصاد خلاصه نمیشود. ملاحظات دیپلماتیک دیگری است. در رأس همه اینها وضعیت نابسامان و ناامن منطقه است. اگر مرز فرضی خاورمیانه را از افغانستان در مشرق ایران تا شمال آفریقا در نظر بگیریم در کمتر منطقهای از این پهنه گسترده، ثبات و امنیت جدی حاکم است. افغانستان ناامن، عراق بدتر از افغانستان، سوریه نگرانکننده، عربستان در بحران ماجراجویی نسل جدید حاکمان، سرنوشت لبنان همچنان نامعلوم، مصر فرورفته در پیکاری عمیق میان دو ستون اصلی سیاسی اجتماعی آن: ارتش و اخوان المسلمین و بالاخره لیبی، کشوری که عملاً بعد از سقوط معمر قذافی از هیبت یک کشور بیرون آمده و به چندین حوزه نفوذ نظامی، قبیلهای و عشیرهای تقسیمشده است. حتی در آسمان ترکیه هم ابرهای سیاه درگیری با داعش و کردهای رادیکال پ.کا.کا در حال ظاهر شدن است. ایران تنها کشوری است که باوجود برخی مشکلات و مسائل داخلی، از یک ثبات و امنیت درخور توجهی برخوردار است. جدا از ثبات و امنیت ایران، غربیها بهتدریج با این واقعیت روبرو شدهاند که برای حلوفصل جدی و بلندمدت مشکلات منطقه، چارهای جز شرکت با ایران ندارند، یا دستکم بدون ایران، بازگشت ثبات و امنیت به عراق، سوریه و یمن اگر نگفته باشیم غیرممکن بسیار برایشان پرهزینه خواهد بود.» (اطلاعات بینالملل 9 مرداد1394) (تأکید از نویسنده است).
روحانی در یک دروغ فاحش در گفتگوی رادیوتلویزیونی به تاریخ 11 مرداد 1394، مدعی شد که: «ملت ما بهخوبی میداند که ما اساساً دنبال سلاحهای کشتارجمعی نیستیم، اگر میخواستیم سلاح کشتارجمعی بسازیم آنوقت که صدام با سلاح شیمیایی به ما حمله کرد، خوب ماهم سلاح شیمیایی درست میکردیم.» امّا کمی جلوتر تناقض دروغهایش بیشتر برجسته میشود. «باید بگویم ما در سلاحهای استراتژیک (همان سلاحهای کشتارجمعی تلقی میشود) و در تقویت بنیه دفاعی در طی این دو سال کاری کردهایم که بهاندازه 80 درصد ده سال قبل بوده است؛ یعنی آنچه دولت انجام داده 80 درصد آن ده سال، سلاح و تجهیزات لازم را آماده و انبار کرده است».
روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقالهای به قلم محمد صدری مینویسد: «امکان دیگری که ایران برای موازنه سازی پیش از مذاکرات و در خلال مذاکرات از آن بهره برده، نمایش قدرت منطقهای بود. ایران با بازی منطقهای دقیقش در سوریه و یمن و پیش از آنها در افغانستان، عراق و لبنان نشان داد که نظم مناطق گسترده شمال آفریقا و خاورمیانه و خلیجفارس و جنوب آسیا درگرو اراده ایران است. تهدید جمهوری اسلامی، بیثباتی حتمی همه این منطق است. ...ایران از همه برگهایش بهخوبی بهره برد و مهر خود را بر تحولات حال و آینده کوبید». (اطلاعات بینالملل 23 تیر 1394) (تأکید از نویسنده است)
عراقچی معاون وزارت خارجه در راستای تقویت وزن منطقهای رژیم در مصاحبه تلویزیونی 20 مرداد 94، میگوید: نتیجه اتخاذشده از توافق اتمی را در دستاوردهای کلان بایستی دید.
سرمقاله روزنامه حکومتی وطن امروز به تاریخ 26 مرداد1394، مینویسد: «چه برجام رد شود چه تأیید، اکنون در مرحله پساتوافق قرار داریم. اگر برجام رد شود، این مرحله آکنده از تبعات یک توافق شکستخورده خواهد بود و اگر تأیید شود، محیط امنیت ملی ایران از دو جنبه عمیقاً دستخوش تغییر میشود؛ نخست، از جنبه اجرای برجام در ایران که ...برخی شاخصهای امنیت ملی ایران را به نحو بازگشتناپذیری جابهجا خواهد کرد و دوم، از حیث برنامهای که آمریکا برای سیاست داخلی ایران و منطقه خاورمیانه طراحی کرده و تلاش برای اجرای این برنامهها، برخی پارامترهای امنیت ملی ایران را بهطور بنیادین تحت تأثیر قرار خواهد داد. مسئله اصلی درباره برجام، متن آن نیست بلکه مسئله اصلی این است که این توافق بناست مقدمه اجرای چه پروژههایی باشد. هم ایران و هم آمریکا میخواهند با فرمول خود وارد دوران پسا توافق شوند. به تعبیر دیگر، برجام تبعات سیاسی گستردهتری خواهد داشت که شکل دادن به آن و کنترل آن، مهمترین مساله امنیت ملی ایران در چند سال آینده و یکی از مهمترین مسائل سیاست خارجی آمریکا همزمان با آن خواهد بود. تبعات غیرهستهای برجام به نحو خارقالعادهای تعیینکنندهتر از تبعات هستهای آن است. منازعه بزرگ اینجاست و برنده و بازنده اصلی نیز همینجا معلوم خواهند شد. «کالین کال» مشاور امنیت ملی «جو بایدن» دیروز در موسسه مطالعات استراتژیک و بینالمللی در واشنگتن گفت آمریکا یک طرح راهبردی از پیش آماده برای مرحله پساتوافق دارد. حتی اگر این کد صریح از یک مقام امنیت ملی آمریکا را هم در اختیار نداشتیم، باز بهسادگی میشد حدس زد چنین طراحی راهبردیای وجود دارد. نشانههای روشنی در دست است که ثابت میکند توافق هستهای بخشی از یک برنامه – یا شاید بهتر باشد بگوییم تفاهم - بزرگتر است. اگر کمی خطر کنیم، میتوان ادعا کرد این پازل بزرگتر- اگر نگوییم همه؛ لااقل بخشی از آن- در سطوح نیمه پنهان، مذاکره شده و درباره آن تفاهمهایی صورت گرفته است. پازل بزرگ حداقل سهتکه دارد: مسئله هستهای، مسئله آینده قدرت در ایران و مسئله منطقه. برجام فقط یکتکه از این پازل است که نوری بر آن افکنده شده و بقیه بخشها هنوز در تاریکی قرار دارد.» (تأکیدها از نویسنده)
و بالاخره، محمدمهدی مجاهدی استاد دانشگاه در برلین، در روزنامه حکومتی ایران نتیجه میگیرد که: «در این ارزیابی، شرکای 30 سال اخیر غرب در منطقه دریکی دو دهه آینده، در معرض افول و زوال یا دستکم بحرانهای فزاینده و بعضاً لاعلاج و دامنگستر خواهند بود. درحالیکه ایران تنها گزینه باثبات و مقتدر برای همکاریهای آینده است. ایران البته در دهه آینده از وضعیت دشمن حداکثر به وضعیت یک رقیب منطقهای برای قدرتهای غربی تغییر موضع خواهد داد.» (اطلاعات بینالمللی، 25 تیر 1394)
در مبحث بعدی بحث خواهد شد که چرا القاء این توهمات خوش خیالانه توسط ایادی رژیم و سودای هژمونی طلبانه آن در منطقه، راه بهجایی نبرده و محکومبه شکست است.
(ادامه دارد)
(1)- سید جلال دهقانی فیروزآبادی، «امنیتی شدن و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، دکتر سید یوسف قریشی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1393، صفحه 16.
(2)- برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
http://journals.cambridge.org/action/displayAbstract?fromPage=online&aid=4305972&fileId=S0020818300032252