منشور وارسته: تأملی بر استراتژی «حفظ بقاء » در تله اتمی (3)

مبحث سوّم: جام زهری دیگر و رد تئوری "بقاء نظام"!

در نظام استبداد دینی، ترسیم خطوط سیاسی در نهایت زیر یک سقف و زیر یک چتر انسجام یافته و انجام می گیرد؛ این چتر واحد که پراتیک سیاسی را شکل داده و به حرکت در می آورد «حفظ بقاء نظام» است. به بیانی، تمامی تلاش ها و کارزارهای سیاسی رژیم با محوریت بقای نظام ولایت فقیه است و این استراتژی، فصل مشترک عملکرد همه نخبگان رژیم را شامل می شود. به هر اندازه که مؤلفه های منافع نظام تعریف شده تر باشد، ترسیم خط مشی نظام نیز شفاف تر است.
به دنبال تحمیل جام زهر دوم به رژیم، چنین به نظر می رسد که اختلاف نظر جدی در حلقه نخبگان حکومت درباره نحوه اداره آینده کشور وجود دارد. ادامه دعواهای تقسیم قدرت در درون نظام، موجب تضعیف حکومت و جایگاه ولایت فقیه در تمامی حوزه های حاکمیت می شود. از طرفی تاکتیک تعامل با جهان؛ که از سوی روحانی تجویز می شود و تمرکز در تعامل با کشورهای منطقه خاورمیانه (که مبتنی بر تلاش جهت کسب امتیاز منطقه ای از آمریکا است)، باعث تشدید تضادها می شود. امّا از آنجایی که در یکسالی که گذشت بنیادگرایی و افراطی گری دینی چه بخاطر ظهور داعش و قدرت گرفتن این جریان تروریستی و چـه بدلیل گسترش مداخلات الیگارشی دینی حاکم بر ایران در کشورهای سوریه، عراق، بحرین، یمن و لبنـان، خشم کشورهای منطقه را بر انگیخته، اکنون مهمترین مشغله این کشورها مقابله با هژمونی طلبی رژیم می باشد. سیاستهای یک بام و دو هوای رژیم در منطقه که تلاش دارد "هم از توبره بخورد و هم از آخور"، قطعاً با شکست مواجه خواهد شد. چرا که:
الف: موانع سیاسی
بطور کلی، روند سیاست گذاری در طیف نخبگان نظام، از چند دستگی و ناهمخوانی رنج می برد. این همان آفت خطرناکی است که از آن بعنوان سیاست یک بام و دو هوا یاد می شود. وجود چنین آفتی نه تنها جایگاه و موقعیت داخلی و خارجی حکومت و کشور را تنزل می دهد؛ بلکه پیامدهای آن می تواند موجد بحران و تنش و فروپاشی ثبات و ساختار نسبی کشور گردد. سیاست یک بام و دو هوا بدین معنی که خامنه ای تا همین مرحله، از یک طرف برای مقابله با قیام توده ها و به تأخیر انداختن امر سرنگونی، از روحانی در مذاکرات اتمی با قدرتهای جهان حمایت کرد و با تن دادن به نرمش قهرمانانه، جام زهر توافق را سرکشید و از طرف دیگر به منظور تقویت روحیه نیروهای سرکوبگر و رنگ باخته اش که مخالف توافق هستند، بویژه سپاه و بسیج، طی سخنانی با اشاره به توافق هسته ای می گوید: «آمریکا می خواهد از این طریق در کشور نفوذ کند، اما راه نفوذ آمریکاییها را به طور قاطع خواهیم بست». به گزارش صدا و سیمای رژیم (26 مرداد 1394)، خامنه ای که در دیدار شرکت‌کنندگان در اجلاس مجمع جهانی اهل بیت سخن می گفت، افزود: «آمریکایی ها می خواهند با سوءاستفاده از توافق هسته ای که هنوز نه در ایران و نه در آمریکا تکلیفش و رد یا قبول شدنش معلوم نیست، وسیله ای برای نفوذ در ایران بسازند اما ما این راه را قاطعانه بسته ایم.» خامنه ای همچنین گفته است: «اجازه نفوذ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و یا حضور سیاسی در ایران را به آمریکایی ها نمی دهیم و با همه‌ توان با این نفوذ مقابله خواهیم کرد‌». خامنه ای، آمریکا را مصداق عینی و مظهر کامل مفهوم دشمن خوانده و تأکید کرده است: «آمریکا هیچ بهره ای از اخلاقیات انسانی ندارد و بدون هیچ ابائی و در پوشش الفاظ زیبا و لبخند، دست به خباثت و جنایت می زند... آمریکایی‌ها در منطقه می‌خواهند نفوذ کنند و اهداف خودشان را دنبال کنند؛ ما نخواهیم گذاشت، به حول و قوه‌ی الهی این اتفاق نخواهد افتاد‌... ما برای مردم مظلوم یمن غصه می‌خوریم و دعا می‌کنیم و هر کمکی بتوانیم به آنها می‌کنیم». بدین ترتیب به باند روحانی – رفسنجانی اعلام می کند که تا من ولی فقیه هستم اجازه توسعه رابطه سیاسی با آمریکا را نخواهم داد.
در یک چرخش دیگر، پس از توافق هسته ای، رژیم آخوندی با وجود صرف هزینه سنگین، در باتلاق جنگ افروزی خودش در منطقه گیر کرده است و ناچار شده است که به منظور حفظ عقبه استراتژیک خود، به تحرکات دیپلماسی جدیدی متوسل شود و سیاست همکاری در جهت رفع بحران منطقه را مطرح نماید. این دکترین جدید، جهت خنثی کردن آثار جدی جام زهر که درحقیقت از قبل پیش بینی می شد، مبتنی بر سیاست دفع بحران از یکطرف و کسب امتیاز و توسعه هژمونی طلبی اش در منطقه است. اگر چه ظریف وزیر خارجه رژیم در " شاتل دیپلماسی"، راهی کشورهای منطقه چون عراق، قطر، کویت، سوریه و لبنان گردید، امّا این سفرها دستاوردی به همراه نداشت. این مانورهای صوری در راستای توافق هسته ای با آمریکا، یک هدف دیگری را نیز در بطن خود داشت که بخشی از مماشات محرمانه با آمریکا تبیین می شود. این که حل بحران منطقه در گرو مشارکت رژیم ملاهاست. امّا با توجه به ایدئولوژی حاکم و همچنین ماهیت بحران آفرین ومخرب این نظام واپس گرا در منطقه خاورمیانه بزرگ و مخالفت شدید دولتهای منطقه بخصوص عربستان سعودی با مشروعیت دادن به تحرکات مخرب رژیم، اینگونه ژستهای و مانورهای دیپلماتیک قادر نیست نجات بخش موقعیت متزلزل ناشی از خوردن جام زهر باشد.
مضافاً اینکه، در حوزه دخالت در کشورهای همسایه که بخش جدا ناشدنی از اصول خدشه ناپذیر صدور تروریزم رژیم است، اظهارات صریح و بی پرده خامنه ای که فقط چهار روز بعد از توافق اتمی با کشورهای 1+5، در نماز عید فطر 27 تیر 1394 ایراد گردید، پرده از نیات واقعی رژیم در اهداف هژمونی طلبی را بر می دارد.
خامنه ای با استفاده از بی عملی جامعه جهانی به ویژه دولت اوباما، در مقابل دخالتهای رژیم در سیاست بی ثبات سازی کشور های منطقه، به قدرت نمایی پرداخته و اظهار می دارد: «توافق اتمی چه تصویب بشود و چه نشود، اجازه خدشه در اصول اساسی نظام اسلامی به کسی داده نخواهد شد... چه تصویب بشود، چه نشود، ما از حمایت دوستانمان در منطقه دست نخواهیم کشید، از ملت مظلوم فلسطین، از ملت مظلوم یمن، از ملت و دولت سوریه، از ملت و دولت عراق، از مردم مظلوم بحرین، از مجاهدان صادق مقاومت در لبنان و فلسطین، همواره مورد حمایت ما خواهند بود... سیاستهای آمریکا در منطقه با سیاستهای جمهوری اسلامی 180 درجه اختلاف دارد». بدین ترتیب دم خروس از زیر قبای آخوندی بیرون آمد و معلوم شد که سیاست تشنج زدایی در منطقه، با هدف جذب دلارهای نفتی، شعاری پوچ و تو خالی است. این از مصادیق بارز سیاست یک بام و دو هواست. به نحوی که حرف رهبر با عملکرد دولت در تضاد است. تناقضی که بیش از سه دهه است رژیم در گیر آن است. نه می تواند خود را اصلاح کند و نقش مثبتی در منطقه داشته باشد و نه در ماهیت و ظرفیت اش است که چنین نیتی داشته باشد. رژیم ولایت آخوندی، در ورای هر قول و قراری با آمریکا در خصوص ثبات منطقه، به دلیل ماهیت ارتجاعی اش همانا مسیر بی دنده و ترمز صدور بنیادگرایی و دخالت در کشورهای منطقه را طی خواهد کرد. آنهایی که در طیف نخبگان برای کسب قدرت و تعامل با آمریکا "شکم را صابون زده اند"، قطعاً تا خامنه ای زنده است، به نیات خود دست نخواهند یافت.
ضروری است خاطرنشان شود که در پی دخالتهای رژیم در یمن و تشکیل ائتلاف بزرگ جهان عرب، انجام عملیات "طوفان قاطع" به رهبری عربستان سعودی، نزدیکترین متحد عربی آمریکا، هم رژیم و هم دولت اوباما را غافلگیر کرد. به بیان دیگر حضور فعال کشورهای عربستان، امارات متحده عربی، کویت، اردن و مصر و کشورهای مسلمان پاکستان و ترکیه در شکل گیری این ائتلاف، به صراحت این پیام را به طرفهای مماشاتگر ارسال نمود که تا این رژیم با چنیین ماهیتی در منطقه آشوب می کند، راه حلی جز استفاده از قدرت نظامی در مقابل اهداف جاه طلبانه و هژمونیک آن نیست. این سیاست آمریکا را با چالش جدیدی در منطقه مواجه ساخته است که در دادن امتیاز به رژیم به منظور رفع بحران هسته ای با مخالفت دولتهای متحد خود چون اسرائیل و عربستان سعودی مواجه است. این مشکل اکنون به شکل بارزی در کنگره و سنای آمریکا، خود را در مخالفت با توافق اتمی با رژیم بیان می کند. در این زمینه لازم به یادآوری است که به دنبال ملاقات اوباما با پادشاه عربستان سعودی در آمریکا در تاریخ 5 سپتامبر 2015 و توافق بر پذیرفتن اینکه حکومت ایران تهدید صلح منطقه است و مقابله با این حکومت، طرح شریک ساختن ایران در حل و فصل بحران منطقه با شکست مواجه شد.
اگر چه دوران زمامداری اوباما برای استبداد دینی فرصتی تاریخی تلقی گردید، اما دوران ماه عسل با کاخ سفید و مماشاتگرانی چون جان کری، وزیر خارجه دولت اوباما طولی نخواهد کشید که تبدیل به سراب رژیم خواهد شد. با فضایی که آسمان سیاسی نخبگان رژیم در تهران و واشنگتن را فرا گرفته، آخوندها هیچ شانسی برای توسعه رابطه ندارند. الگوبرداری از مماشات اوباما با کوبا و برقراری روابط دیپلماتیک، در ارتباط با رژیم قرون وسطایی آخوندی، یک خام خیالی و ساده اندیشی بیش نیست.
با هر تحول در مناسبات بین المللی نظام آخوندی، تأثیر بلافصل آن در داخل ایران مشهود خواهد شد. یک فرض خوشبینانه که توسط محافل استعماری و مماشات گرا از طریق وسایل ارتباط جمعی درخارج از کشور تبلیغ می شود، توسعه برقراری روابط دیپلماتیک رژیم با آمریکا است. می نویسند و می گویند که دولت اوباما با پیروی از الگوی کوبا و چین تا قبل از پایان زمامداری اوباما، سفارت آمریکا در تهران را خواهد گشود. بهانه دولت اوباما برای این بازگشایی ظاهراً این است که درپی توافق هسته ای و به دلیل اینکه نماینده آمریکا بایستی در تیم بازرسان مرکز انرژی اتمی ژنو حضور داشته باشد، اگر آمریکا در ایران سفارت نداشته باشد، این امر امکان پذیر نیست. در ورای خوش خیالی و ساده اندیشی، اما در عالم واقعیات، نیاز به توضیح است که آمریکا هرچند مایل به برقراری روابط دیپلماتیک با رژیم باشد، نه از نظر سیاسی و نه فرهنگی و نه استراتژیک تا رژیم استحاله نشود، توسعه روابط عملی نیست. آمریکا ممکن است همانطور که در مورد کوبا انجام داد، درخصوص منافع مطلوب خود، نظیرحقوق بشر، کوتاه بیاید. امّا در مورد منافع عالی اش، با توجه به موقعیت کنگره و سنا و متحدین منطقه ای اش چون اسرائیل و عربستان، نمی تواند چنین کاری بکند. وقتی صحبت از منافع عالی می کنیم، منظور مواضعی است که قبلاً توسط آمریکا به رژیم اعلام شده است. این مواضع عبارتند از:
- دست کشیدن از تحرکات تروریستی و عدم حمایت از حزب الله لبنان و حماس در فلسطین
- به رسمیت شناختن اسرائیل
- عدم حمایت از بشار اسد
- عدم دخالت در عراق، یمن و بحرین
 - تعیین تکلیف سیستمهای موشکهای بالستیک و کشتار جمعی رژیم
- انحلال نیروی تروریستی قدس.
 - دست کشیدن از فعالیت در جهت تولید سلاح هسته ای برای همیشه
کوتاه آمدن خامنه ای در قبال موارد ذکر شده، بازتابی تند و کمرشکن در میان سپاه و بسیج خواهد داشت که کوچکترین پیامد آن، شل شدن پایه های اقتدار ولی فقیه و ترک خوردن دیوار امنیتی نظام است. بهم خوردن تعادل موجب رشد بی ثباتی در زیر ساخت های امنیت داخلی است. فقدان آن راه می برد به فروپاشی رژیم. لذا، نه خامنه ای ظرفیت چنین ریسکی را می پزیرد و نه می تواند متقبل چنین قماری شود. مضافاً اینکه تمام سرمایه گذاری سه دهه گذشته رژیم علیه آمریکا بر باد می رود. ایدئولوژی نظام دچار تشدد می شود. یکی از پایه هایی که استبداد دینی بر آن سوار شده است، یعنی صدور تروریسم ترک خورده و فرو میریزد. در چنین سناریویی دیری نخواهد پایید که دیگر نه از تاک نشانی است و نه از تاک نشان. حسین شریعتمداری که مواضع و اظهار نظر او غالبا بازتاب دهنده غیررسمی دیدگاه های ولی فقیه توصیف می شود، در کیهان حکومتی نوشته: «توافق وین نقطه پایانی بر چالش هسته‌ای 12 ساله نیست، بلکه می‌تواند نقش آتش تهیه‌ای را داشته باشد که حریف با هدف تضعیف پایه‌های قدرت جمهوری اسلامی به صحنه آورده است. این منبع نوشت: رد پای این پروژه پلکانی را که پله آخر آن- به زعم دشمن- براندازی نظام است، در جای جای توافق وین و قطعنامه 2231 به وضوح می‌توان دید.» (12 مرداد 1394)
بی دلیل نیست که خامنه ای در مجمع عمومی مجمع جهانی اهل بیت و اتحادیه ی رادیو و تلویزیونهای اسلامی، فرصت را مغتنم شمرده و مواضع خود را در باره نقشه های باند رفسنجانی و روحانی بیان می کند: «به خیال خودشان در این توافقی که البته تکلیف آن معلوم نیست نه معلوم است اینجا تصویب بشود نه و نه معلوم است آنجا تصویب بشود، نیت انها این بود که از این توافق برای نفوذ در کشور راهی پیدا کنند، ما این راه را بستیم ما این راه را بطور قاطع خواهیم بست. نه اجازه نفوذ اقتصادی آمریکا را درکشور خواهیم داد، نه نفوذ سیاسی و نه نفوذ فرهنگی، با همه توان ...با این نفوذ مقابله خواهیم کرد.» (تلویزیون شبکه خبر - رژیم ۲۶/۵/13۹۴)
به علاوه، سیاست های ماجراجویانه رژیم در منطقه، در تمام حوزه ها با شکست مواجه شده است. در عراق با حمایت بی قید و شرط از مالکی، باعث رشد و تقویت جریان داعش شد و به دلیل اوج نارضایتی مردم عراق، مجبور به از دست دادن مالکی گردید. با رفتن حافظ منافع آخوندها در عراق، رژیم شکست استراتژیکی را متقبل گردید. اضافه بر آن، حمایت از بشار اسد مستبد در سوریه، باعث ایزوله شدن رژیم در خاورمیانه شده است. در سوریه به دلیل ضربات وارده بر ماشین نظامی حزب الله لبنان، موقعیت این جریان تروریستی با بحرانی جدید مواجه شده است. در بحرین و کویت دخالت های تروریستی آخوندها برملا و آشکار شده است. در یمن به همین سیاق، رژیم ایران درگیر جنگی شده است که باتلاق وی در منطقه خلیج فارس ارزیابی می شود. «در بحران کنونی که موقعیت عینـی انقلابـی و در واقع بحران سرنگونی رژیم را بارز کرده، مؤلفه های داخلی، منطقه ای و جهانی به طور بی سابقه یی درهم تنیده شده انـد. بـه طور قطع می توان گفت ولایت خامنه ای فاقد ظرفیت و توان برای برون رفت از این بحران اسـت. هـیچ راهکـاری از سـوی ولـی فقیه و دولت روحانی، حتی نوشیدن جام زهر اتمی و در نتیجه آن سازش احتمـالی بیشـتر بـا غـرب، نمـی توانـد حکومـت را از گردابی که در آن افتاده است نجات دهد.» (بیانیه سی و چهارمین سالگرد شورا، مرداد 1394)
مشکل دیگر ملاها عدم توان فرار از بحران ژئوپلتیکی (سوریه، عراق و یمن) است. این بحران به لحاظ اقتصادی می تواند موجب تشدید فشارهای مالی بر روی ملت و تضعیف توان اقتصادی دولت روحانی بشود.
معضل بعدی نظام در فرار از انزوای سیاسی در منطقه است. خصوصاً وقتی رژیم درگیر منازعات داخلی و یا منطقه ای است و بالطبع در چنین وضعیتی فشار زیاد از سوی رقیبان منطقه ای (عربستان سعودی و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس) " در حوزه نفت و امنیت منطقه" و فرامنطقه ای (سیاست آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه)، وارد می شود، ثبات سیاسی و امنیت و نهایتاً موجودیت نظام را تهدید می کند؛ و چنانچه انزوا به افزایش فوق العاده آنتروپی یا درجه میرایی آن بیانجامد، نهایتاً این پتانسیل را ایجاد خواهد کرد که رژیم را در معرض نابودی قرار دهد.
آنچه بر شمرده شد گوشه ای از موانع تحولات سیاسی بود که ترسیم گردید. امّا کاکل بحث این است که در یک فرض خوشبینانه و از آنجایی که در مثل مناقشه وجود ندارد، فرض شود که باند روحانی – رفسنجانی می تواند موانع سیاسی را دور زده و به تعامل با جهان دست یابد. طبعاً اثرات آنرا در جامعه تحت ستم آخوندی مشاهده خواهیم کرد. در یک جمله، در یک پروسه ای در کوتاه مدت، هزینه فروپاشی نظام تقلیل یافته و سرنگونی محقق می شود.

موانع اقتصادی:
روزنامه "یو.اس. آ. تودی" نوشت: توافق هسته ای بین رژیم تهران و قدرت های غربی موج عظیمی از فرصت های سرمایه گذاری جدید در ایران را در اختیار شرکت های خارجی از جمله تولید کنندگان نفت قرار خواهد داد. این روزنامه آمریکایی نوشت با این حال یک عضو سابق گروه مذاکره کننده دولت اوباما هشدار داد انعقاد چنین قراردادهایی به منظور کمک به احیای بخش نفت ایران آن گونه که به نظر می رسد، آسان نخواهد بود. ریچارد نفیو، کارشناس امور ایران و تحریم ها از مرکز سیاست انرژی جهانی دانشگاه کلمبیا معتقد است کاغذبازی های اداری در ایران (بوکراسی دولتی) و نگرانی در مورد احتمال برگشت تحریم های این کشور مانع از سرمایه گذاری های بزرگ در دو سال آینده در ایران خواهد شد (18 مرداد 1394). مارک فیزپاتریک، رئیس برنامه خلع سلاح در انستیتو آموزش استرتژیک بین الملل (آی.آی.اس.اس)، هشدار می دهد که خیلی از کمپانیهای غربی ابا دارند که در کوتاه مدت در ایران سرمایه گذاری کنند. به دلیل اینکه این تهدید وجود دارد که سازمان ملل موانعی ایجاد کند (ماهنامه خلیج، اوت 2015). در جلسه استماع کمیته بانکی در سنا در آمریکا به تاریخ 5 اوت 2015، آدام زوبین معاون خزانه داری در دولت اوباما، اظهار نمود که «توسعه نفتی ایران فقط برای بازگشت به دوران قبل از تحریم ها، نیازمند 200 میلیارد دلار سرمایه گذاری است. در واقع هفت سال طول می کشد تا صنعت نفت به شکل ما قبل از تحریم ها برسد. اقتصاد بیمار ایران نیازمند 500 میلیارد دلار است و با لغو تحریم ها فقط 50 میلیارد کسب خواهد کرد. داده های دیگر حاکی از آن است که از زمان اعلام توافق هسته‌ای میان ایران و قدرت‌های جهانی ارقام مختلفی از ۲۰ تا ۱۸۰ میلیارد دلار به عنوان دارایی‌های مسدود شده ایران در خارج از کشور مطرح شده است. به تازگی گزارش‌هایی منتشر شده که در آن رقم قطعی منابعی که ایران می‌تواند بلافاصله پس از رفع تحریم‌ها به دست آورد، ۲۹ میلیارد دلار است. یکی از این گزارش‌ها از سوی بانک جهانی منتشر شده و در آن رقم کل دارایی‌های مسدود شده ایران در خارج از کشور ۱۰۷ میلیارد دلار برآورد و گفته شده از این میزان، ۲۹ میلیارد دلار بلافاصله آزاد می‌شود و در اختیار ایران قرار می‌گیرد. مجله اقتصادی فوربس هم مطلبی از یکی از نشریات آکادمیک به نام "کانورسیشن" را بازنشر کرده که در آن میزان پولی که ایران می‌تواند بلافاصله پس از رفع تحریم‌ها به دست آورد، همان ۲۹ میلیارد دلار اعلام شده است. در این مطلب تحقیقی، رقم کل دارایی‌های مسدود شده ایران بیش از ۱۰۱ میلیارد دلار تخمین زده شده است. بانک جهانی در گزارش خود در همین حال هشدار می‌دهد که حتی استفاده نامناسب از همان ۲۹ میلیارد دلار منابعی که بلافاصله در اختیار ایران قرار می‌گیرد، می تواند برای اقتصاد ایران اثرات مخربی داشته باشد. درعین حال باید در نظر گرفت که کاهش بهای نفت در هفته‌های اخیر به رقم زیر 40 دلار برای هر بشکه که نازل‌ترین بهای این محصول طی شش سال گذشته است، مسلما روی میزان نفتی که ایران به بازار بین‌المللی صادر خواهد کرد، تاثیر خواهد داشت. در حالیکه بنا به گزارش صندوق بین المللی پول (آی. ام.اف) رژیم برای حل و فصل نیاز مالی احتیاج به درآمد ناشی از فروش نفت به بشکه ای یک صد دلار است (سی.ان.ان، 23 اوت 2015). "روزگار پسا تحریم و میزان مسئولیت پذیری دولت"، سرمقاله روزنامه مردم سالار است که به قلم مهدی مال میرمی نویسد: «در اینکه درآمد کشور با لغو تحریم ها افزوده خواهد شد و شمار اشغال زایی به ویژه در حوزه های نفتی و گاز بالاترخواهد رفت، سرسوزنی تردید و تزلزل روانیست با این همه اما این پیامدها نه آن اندازه است که بتواند رونقی به بنگاه های اقتصادی کشور بدهد و کمک درخوری به بالا بردن روحیه تولید کنندگان، شکستن آمارهای کلان فساد اقتصادی و نظایر این ها برساند. چرا که هنوز مشکلات دیرینه سال اقتصاد ما همچون: ناروشنی حوزه اقتصادی، بنگاه های مالی غیر پاسخگو و رانت خواری و کلاهبرداری های کلان اقتصادی به قوت خود باقی اند» (اطلاعات بین الملل 23 مرداد 1394). "از منطقه مین گذاری شده عبور کردیم" عنوان سرمقاله روزنامه تعادل است به قلم محمد صادق جنان صفت سردبی این روزنامه: «واقعیت های پس از مصالحه بزرگ ایران و گروه کشورهای 1+5 در حوزه کسب و کار و اقتصاد کلان هرروز آشکارتر می شود. یکی از این واقعیت های غیر قابل انکار این بود که مصالحه بزرگ عصای جادویی نیست که آن را بر جسم و تن اشیا بزنیم و آنها تبدیل به طلا شوند. ... واقعیت دیگر این بود که شرکت های خارجی و نمایندگان و مدیران آنها با همان اشتیاقی که در حرف نشان می دادند به فاز عملیاتی نمی رسند و برای هرگامی که بر می دارند حساب و کتاب خواهند کرد. اکنون معلوم شده است که از میان غول های نفتی مطرح دنیا به ویژه اروپایی ها هیچ کدام کمتر از پایان امسال به مرحله ورود به عملیات نهایی نخواهند رسید. صنعت لوازم خانگی، صنعت نساجی، صنعت صنایع غذایی و ... نیز امیدی به جذب سرمایه خارجی در کوتاه مدت نخواهد داشت.»(اطلاعات بین الملل 23 مرداد 1394). عبدالرضا مصری، نماینده مجلس شورای اسلامی از کرمانشاه امروز به گوشه ای از وضعیت فاجعه ‌بار اقتصادی و اجتماعی در جمهوری اسلامی اذعان کرد و گفت:
«چرا توجه به نظامها و سیستمهای اقتصادی نداریم؟ به‌عنوان مثال نظام بانکداری ما تا حالا چه مشکلی رو از کشور حل کرده به غیر از این‌که مشکلی بر مشکلات ما افزوده. نظام بانکداری ما در خدمت قدرتهای سیاسی قرار گرفته، نظام بانکداری ما در اختیار دلالی و واسطه ‌گری قرار گرفته، اصلا تعریف نشده برای منافع ملی و منافع مردم.»(ایران پرس- 25 مرداد 1394). به علاوه یک کارشناس ارشد بانک جهانی گفته: هزینه فرار مغزها از ایران (۱۵۰ هزار متخصص) سالانه معادل ۲ برابر درآمد نفتی این کشور است. به گزارش تسنیم، این کارشناس ارشد در گزارشی در باره ایران گفته است: «صاحبان کسب و کار برای استخدام کارکنانی ماهر با سختی مواجه اند. سالانه ٢٠ درصد از هزینه های اجتماعی در این کشور در بخش آموزش هزینه می شود به عبارتی بیش از یک دهه است که ایران به طور میانگین ٤.٥ درصد تولید ناخالص داخلی اش را در این بخش هزینه کرده است. این در حالی است که سالانه ١٥٠ هزار متخصص از ایران مهاجرت می کنند و این امر هزینه ای دو برابر (بر اساس برخی برآورد ها) از آنچه از فروش نفت حاصل می کند را بر دوش کشور می گذارد».
دکتر نیلی مشاور ارشد روحانی در سخنرانی خود در نشست هیأت نمایندگان اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران ارائه داد، هفت تنگنا در دستیابی به رشد اقتصادی را چنین برشمرد:
1- بحران ارزی
2- کاهش قیمت نفت
3- تنگنای مالی در بانک ها و تنظیم بودجه کشور.
4- کمبود و ضعف سرمایه گذاری.
5- تورم دو رقمی.
6- کمبود تقاضای داخلی.
7- روند نزولی اعتبار دولت.
مشاور روحانی فراموش کرد موارد مهم دیگری را از جمله "فساد مالی"، "رکود فاجعه بار تولید داخلی"، "رشد بی رویه بیکاری" و "بحرانهای اجتمایی" را اضافه نماید.
صادق زیبا کلام در مقاله ای بنام " نقطه عطف تاریخی" در روزنامه حکومتی شرق 24 تیر 1394 می نویسد: «بسیاری می گویند که اهمیت 23 تیر در تغییر و تحولات عمیق اقتصادی است که در جامعه ایران رقم خواهد خورد. رفع تحریم ها و عادی شدن روابط اقتصادی با دنیا را بسیاری، از جمله شماری از مسئولان دولت یازدهم، به عنوان برجسته ترین نقطه عطف توافق هسته ای بر خواهند شمرد. این درست است که تحریم ها محدودیت ها و معضلات زیادی برای اقتصاد ایران ایجاد کرده بود. امّا با وجود گشایش اقتصادی ای که توافق به بار خواهد آورد، " تحول اقتصادی"، آن نقطه عطف تاریخی که توافق هسته ای به همراه می آورد، نخواهد آورد. اقتصاد ما یک اقتصاد نا کار آمد دولتی است که تحریم ها، وضع آنرا حادتر کرده بود. برداشته شدن تحریم ها خود به خود نه اقتصاد ما را کارآمدتر خواهد کرد و نه لزوماً از فساد خواهد کاست. نسخه بهبود اقتصاد ما رفتن به دنبال مسیری است که در سه، چهار دهه گذشته، بسیاری از کشورهای مشابه ما پیمودند و از اقتصاد های موفق صنعتی تبدیل شدند. داروی شفا بخش اقتصاد ما، برداشته شدن تحریم ها نیست، بلکه پای گذاردن در مسیری است که برزیل، آرژانتین، ترکیه، هند، مالزی، مناطق آزاد چین و دیگران پای گذاردند؛ یعنی رفتن به دنبال الگوی توسعه اقتصادی بازار آزاد آدام اسمیت. توافق هسته ای لزوماً توسعه سیاسی و بازشدن جامعه مدنی چشمگیری را هم به دنبال نخواهد آورد. اگر توافق هسته ای نه در اقتصاد ما شق القمری خواهد کرد، نه در مناسبات سیاسی و اجتماعی مان، پس اهمیت آن در کجاست که معتقدیم 23 تیر 94 بدل به یکی از نقاط عطف تاریخی انقلاب اسلامی ایران خواهد شد؟ توافق هسته ای در حقیقت نقطه عطفی خواهد بود از جهت التیام بخشی و بازگرداندن پراگماتیسم نگاه آشتی جویانه به جهان در عرصه سیاست خارجی ایران اسلامی.»
زیبا کلام به وضوح هر تحول اقتصادی و سیاسی در دولت روحانی را به صراحت رد می کند. وی تلاش دارد تا تفهیم کند که واقعیت موجود در صحنه گویای این حقیقت درد آور است که بعد از رفع تحریم ها، دل بستن به بهبود معیشت مردم ایران یک سراب است و تنها برگ رژیم در مانورهای دوران پسا توافق، تمرکز بر سیاست تعامل با جهان می باشد. به عبارتی سیاست فرار به جلو. زیبا کلام ظاهرا فراموش کرده است که پاشنه آشیل رژیم ایدئولوژیک – دینی ولایت فقیه، همین تعامل با جهان است. رژیم ولایت اگر ظرفیت الگو برداری از برزیل، هند و ترکیه را داشت که در این منجلاب فعلی نبود! وجه مشترک کشورهایی که به سمت تئوری توسعه اقتصاد بازار روی آوردند، سکولاریزم بوده است. این رژیم ولایت فقها از چنین ظرفیتی برخوردار نیست. ریشه ی معضل اقتصادی ایران قبل از هر چیزی سیاسی است. راه حل نیز، خلع ید از رژیم در تمامیت آن است. نه الگوی چین و نه کوبا در ایران تحت اسارت آخوندی قابل پیاده کردن نیست. رژیمی که قوانین اجتماعی، سیاسی و تجاری آن بایستی از فیلتر آخوند ها عبور کرده و صافی شود را ظرفیت برقراری بازار آزاد و اصلاحات و رشد و تعالی در جامعه را ندارد و محکوم به شکست است.
دینامیزم تحولات جاری و نوشیدن جام زهر این فرصت تاریخی را به مردم ایران می دهد تا با حضور فعالشان در صحنه سیاسی ایران، مطالبات خود را در غالب مسائل صنفی مطرح سازند. بطور قطع تجمع مطالبات مردم، راه به خواسته واقعی تر که سیاسی است می برد.
«در زمانی که ارزش ها و باورهای حکمرانان و مردم یک جامعه با هم همخوانی نداشته باشد، هیچ پایه و مبنایی در اختیار نیست تا به کمک آن بتوان برای توجیه سازی هایی که در مورد قواعد قدرت صورت می گیرد، خریداری پیدا کرد. به همین دلیل است که حکومت ها تلاش می کنند تا ارزش هایی که به حاکمان حق حکمرانی می دهد، تداوم یابد و از راه جامعه پذیرشدن افراد، ارزش ها منتقل شده و در نسل های بعدی نیز نهادینه شود. جامعه پذیری سیاسی، موجب انتقال فرهنگ سیاسی به ملت می شود و این راهی است برای انتقال اندیشه ها و باورهای سیاسی یک نسل به نسل بعد که به آن فرایند انتقال فرهنگ نیز اطلاق می شود (آلموند، 1376، ص 59). از دست رفتن اعتبار منبع اقتدارآمیز که توجیه کننده حقانیت و منشأ حاکمیت است، از طریق کم رنگ شدن یا تغییر باورها و ارزش هایی که از آن منبع اقتدارآمیز حمایت و پشتیبانی می کنند، روی می دهد. حکومتی که در جامعه پذیری مردم خود موفق نباشد و نتواند ارزش ها و باورهای بنیادین را به جامعه القاء کند، دچار معضلاتی می شود. به نوعی هرگونه تحول در باورها می تواند به تحول در مشروعیت منجر شود) فوزی، 1383، ص 176). می دانیم که از هر جامعه ای به جامعه دیگر، ارزش های متفاوتی وجود دارند. اگر ابراز رضایت عمومی به مشروعیت صاحبان قدرت کمک می کند، در این صورت به همان ترتیب، کناره گیری یا خودداری از اظهار رضایت، سبب افول و کاهش مشروعیت خواهد شد». ("عناصر مشروعیت یابی در نظام های سیاسی و مردم سالاری دینی"، فرهاد کرامت، فصلنامه راهبرد / سال بیست و سوم / شماره 72، پاییز 1393). بدین ترتیب نظامی که تهی از مفاهیم دمکراسی باشد، قطعاً ماندگاری خود را با توسل به سرکوب و اختناق تأمین می کند. بی شک نگرانی دلواپسان و یاران ولایت از چشم انداز تحولات ناشی از جام زهر ولی فقیه را می توان در هشدار آنها به روحانی مشاهده نمود. روحانی در سخنان خود، بحران هسته ای را پایان یافته دانست و حتی گفت: «توافق هسته ‌ای راهی برای حل بحران‌های منطقه‌ ای است»؛ اما حسین شریعتمداری که مواضع و اظهار نظرهای او غالبا بازتاب دهنده غیررسمی دیدگاه های ولی فقیه توصیف می شود، در کیهان حکومتی نوشته: «توافق وین نقطه پایانی بر چالش هسته‌ای 12 ساله نیست، بلکه می‌تواند نقش آتش تهیه‌ای را داشته باشد که حریف با هدف تضعیف پایه‌های قدرت جمهوری اسلامی به صحنه آورده است». این منبع همچنین نوشت: «رد پای این پروژه پلکانی را که پله آخر آن- به زعم دشمن- براندازی نظام است، در جای جای توافق وین و قطعنامه 2231 به وضوح می‌توان دید» (12 مرداد 1394). به باور نگارنده، به وضوح اینطور تبیین می شود که در پی جام زهر خوران ول فقیه، منطقه خاورمیانه به سرعت در حال تحول است و واین تغییرات میتواند به تغییراتی در ژئوپولتیک منطقه خاورمیانه راه ببرد. امّا در روند این تحولات، قطعاً استبداد دینی بازنده بزرگ خواهد بود. قلب مسئله نیز در این است.

عقده گشایی علیه جنبش در وحشت از فروپاشی:
در پی خوردن جام زهر، به یکباره شاهد موجی از حملات لفظی و جنگ روانی رژیم علیه مقاومت سازمان یافته هستیم. این تهاجم سیاسی که ارکستروار ابتدا از طریق بخش فارسی بی بی سی شروع شد و توسط عناصر وابسته به نظام خارجه نشین ادامه یافت و در تکامل این سلسله اتهامات بی پایه، رئیس جمهور ارتجاع وارد صحنه شد و اتهامات دیگری علیه مقاومت وارد نمود. آخوند روحانی 9 شهریور 1394 در یک فراکنی مضحک با سرهم کردن مجموعه یی از اکاذیب، جنایتهای ضد بشری این رژیم را به مجاهدین و مخالفان نظام ولایت فقیه نسبت داد. او این سخنان را در جلسه یی که از سوی بنیاد موسوم به «هابیلیان»، از شعب وزارت اطلاعات رژیم، که با شرکت شماری از بازجویان و شکنجه گران وزارت اطلاعات و مزدوران ایرانی و جیره خوران خارجی آن برگزار شده بود، بیان کرد.
او در سخنان 9 شهریور در یک سری اتهامات لورفته و سخیف مجاهدین و مخالفان را از جمله به کشتن «مغازه دار معمولی»، «کندن پوست بدن مأمور انتظامی و امنیتی» و «هدایت هواپیماهای عراقی برای بمباران مراکز جمعیت» متهم کرد.
حال سوال این است که هدف رژیم از این جنگ روانی چیست؟
در یک کلام، سخنان روحانی وحشت روز افزون او از استقبال گسترده اجتماعی از مقاومت ایران و اعتبار فزاینده بین المللی آن را نشان می دهد. چرا که با توجه به موانع سیاسی و اقتصادی که قبلاً بر شمرده شد، اکنون بحران نوشیدن جام زهر برای رژیم تبعات سنگینی را همراه خواهد داشت که در نهایت موجب بهم خوردن تعادل نظام خواهد شد. لذا از دید نخبگان نظام، طبیعی است که مقابله با تهدید اصلی خود؛ یعنی مقاومت سازمانیافته را در دستور کار گذاشته و برای خنثی سازی آن اقداماتی را منظور دارند. بر این سیاق می توان حدس زد که اقدامات پیش گیرانه رژیم به منظور ممانعت از وصل موج نارضایتی در داخل ایران به نیروی برانداز و تنها آلترناتیو تئوکراتیک دینی، ادامه یابد. سخنرانی روحانی پرده از واقعیت مهمی برداشت. این رژیم هر گاه احساس کند که در لبه پرتگاه قرار گرفته، با استفاده از تمام اهرمهای خود علیه جنبش آزادی بخش وارد شده تا مانع فروپاشی نظام شود. تاکتیک فرار به جلو که همواره یقه قربانی را گرفته و از جلاد تبری جسته، از خصوصیات ذاتی نظام های مستبد است که الیگارشی دینی حاکم بر ایران، سرآمد این نظام هاست. طنز روزگار این که رژیمی که بیش از پنجاه بار به دلیل نقض حقوق شهروندان ایران در مجمع ملل متحد محکوم شده است و از ترس برملا شدن جنایاتش از ورود نماینده ویژه سازمان ملل خود داری می کند، رژیمی که از زمان زمامداری روحانی بیش از دو هزار نفر در ایران اعدام کرده است، رژیمی که به دلیل جنایاتش در کشور همسایه عراق باعث طغیان توده ها علیه حضورش در عراق شده که هنوز نیز ادامه دارد، رژیمی که توسط دولت آمریکا به عنوان پدر خوانده تروریسم دولتی معرفی شده و مهمترین تهدید صلح و امنیت منطقه محسوب می شود، با این گونه مظلوم نمایی تلاش دارد دست خود را از جنایت علیه بشریت پاک نشان بدهد. به زعم نگارنده، در صحنه سیاسی ایران و منطقه، نظام ولایت فقیه تا به شدت از مقاومت سازمان یافته هراس دارد و بقاء خویش را در نابودی این جنبش می داند. لذا برای خنثی سازی این تهدید اصلی خود از هیچ توطئه ای فروگذارنیست. در این راستا با اتخاذ سیاستهای ذیل نیات شوم خود را به اجرا می گذارد:
1- زمینه سازی در جهت انجام کارهای تروریستی علیه مقاومت که شامل:
الف: جو سازی و سخن پراکنی در محافل داخل و خارج کشور به منظور تخریب چهره مقاومت و مسئول آن آقای رجوی.
ب: با ایجاد فضای مسموم علیه مقاومت، به تروریستهایش در عراق جهت ضربه به نیروهای مقاومت در زندان لیبرتی چراغ سبز می دهد.
ج: با ایجاد فضای مسموم علیه مقاومت، در یک جنگ روانی تلاش دارد تا با استفاده از مزدوران خارجه نشینش، در تخریب چهره مقاومت سود جوید تا مسیر تحرکات تروریستی در خارج نیز هموار شود و در صورت امکان به تحرکات تروریستی در اروپا، بخصوص در فرانسه متوصل شود.
د: به موازات آن تلاش دارد مانع وصل هموطنان خارج از ایران به مقاومت شود.
2- در اروپا و آمریکا از طریق لابی هایش بار دیگر بخت خود را آزموده و تلاش کند تا با تخریب چهره مقاومت، مانع تحرکات مقاومت شود. روحانی در سخنرانی 9 شهریور 1394 تصریح می کند «چطور می توانیم قبول کنیم کشورهایی مثل آمریکا یا برخی کشورهای اروپایی مدعی مبارزه با تروریسم باشند اما ترورسیت های معروفی که هزاران بیگناه را در داخل کشور ما به شهادت رسانده اند، آزادانه در کشور آن ها فعالیت های به ظاهر سیاسی تبلیغاتی و در باطن حتی امروز هم فعالیت تروریستی انجام دهند و حتی به پرونده های و مطالبات حقوقی جمهوری اسلامی ایران و دستگاه قضایی ایران بی اعتنا باشند.» (اطلاعات بین الملل 10 شهریور 1394). این همان فریاد آی دزد، آی دزد است که روحانی با پررویی تمام سرداده است.
3- موضع گیری رسمی روحانی، گویای این واقعیت است که در ورای هر تضادی که میان نخبگان نظام برای کسب قدرت بیشتر وجود دارد، یک چیز خود نمایی می کند. آنهم وجه مشترک باندهای مختلف نظام آخوندی در خواست سرکوب مقاومت سازمان یافته است. به عبارتی تا آنجایی که به منافع نظام ولایت فقیه برمی گردد، تهدید اصلی نظام، شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران است و به منظور دفع خطر فروپاشی، تردیدی در برداشتن نقاب مدره نمایی از چهره خود راه نمی دهد.
4- ممکن است روحانی و شرکاء به حمایت سیاست مماشات دولت اوباما چشم دوخته باشد و یا در مذاکرات طولانی با دولت آمریکا، قول و قرارهایی دریافت کرده باشد، یا به پشتوانه دلارهای نفتی و لابی های استعماربخواهد به خراب کردن چهره مقاومت و توطئه علیه جنبش مقاومت سازمانیافته ادامه دهد؛ اما خانم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت، در 16 مرداد 1390 در جمع یاران مقاومت اظهار می دارد: «بیچاره آنها که می خواهند مهم‌ترین و بزرگترین سرمایه آزادی را نادیده بگیرند و به خیال خود منهدم کنند. به آنها می‌گوییم بخت خود را بیازمایید. قبلاً هم خمینی و بهشتی و لاجوردی و خامنه‌ای آزمایش کرده‌اند و جز لعنت تاریخ و نفرین مردم ایران به دست نیاورده‌اند. ما سخنان‌ مسعود را به آنها یادآوری میکنیم که اوائل امسال گفت: «بیچارگان سی سال است خواب متلاشی کردن و انحلال و نابودی مجاهدین را می‌بینند. مجاهدین اما هر چه بیشتر، در طریق صدق و فدا گام برمی‌دارند. قیمت آزادی خلق‌مان را هرچه باشد، باید بدهیم، داده‌ایم و خواهیم داد»؛ و حالا ببینید که چگونه هر روز برخلاف خواسته دشمنانتان شما زیاد و زیادتر می شوید.». به علاوه در بیانیه سی و چارمین سالگرد شورا، مرداد 1394 آمده است: «اعدامهای بی شمار و جمعی که در دوره دو ساله دولت «میانه رو و معتدل» حسن روحانی، ابعادی فراتر از دولت بی دنده و ترمز احمدی نژادی پیدا کرد، اعمال مجازاتهای ضد انسانی نظیر دست و پا بریدن و چشم در آوردن، سرکوب و حشیانه زنان با جنایاتی نظیر اسید پاشی، دستگیریها و ضرب و شتم جوانان، سرکوب حرکتهای اعتراضی در سراسر کشور و فهرست دیگری از انواع جنایت و نقض حقوق بشر، کلید مشترک خامنه ای -روحانی برای باز کردن قفل بحران عمیقی است که تاج و تخت لرزان رژیم ولایت فقیه را به سقوط نزدیک تر کرده است».
 مقاومتی که توانسته است بیش از سه دهه توطئه و دسیسه های ارتجاع و امدادهای غیبی استعمار را خنثی سازد، از چنان وزن و اعتباری بین المللی برخوردار است که بیدی نیست که با این بادها بلرزد. رژیمی که تا فرق سر غرق در بحرانهای داخلی و ایزولاسیون منطقه ای است، این گونه تهاجمات بیمارگونه آخوندی قادر نیست از فرجامی که در انتظارش است نجات بخشد.