ویکتور خارا

ویکتور خارا

در شامگاه روز 11سپتامبر1973، نیروهای نظامی پینوشه، دیکتاتور دست نشانده آمریکا، با کودتایی خونبار، حکومت مردمی و سوسیالیست سالوادور آلنده را در شیلی سرنگون کردند و خود او را به شهادت رساندند. به دستور پینوشه چندهزارتن از هواداران و یاران آلنده را در استادیوم فوتبال ملی سانتیاگو زندانی و اندکی بعد آنها را تیرباران کردند.

     ویکتور خارا شاعر ، گیتارنواز، آهنگساز و آوازخوان معروف شیلی هم از آن شمار بود. وی را در دانشکده فنی سانتیاگو دستگیرکردند و پس از شکنجه، به همراه شمار زیادی از دانشجویان به استادیوم سانتیاگو بردند. در آن‌جا استخوان‌های دست و انگشتان او را شکستند و از او خواستند در حضور سایر بازداشت ‌شدگان آواز بخواند. او با انگشتان خُردشده، با نوای شورانگیز گیتارش ترانه «ما پیروز خواهیم شد»، سرود مخصوص «حزب اتّحاد مردمی» را همصدا با هزاران تن از یاران زندانی در استادیوم خواند:

«مردم متّحد، هرگز شکست نخواهند خورد (2)

بر پا خیز، بخوان/ که ما پیروز خواهیم شد...»

در نیمه های سرود، سربازان رژیم کودتا او را به رگبار بستند.

   ترانه و آهنگ «ما پیروز خواهیم شد» ویکتور خارا، در روزهای سراسر شور انقلاب 57، به صورت سرودی درآمد پر صلابت و شورآفرین، با این آغاز: «برپا خیز/ از جا کن/ بنای کاخ دشمن...».

(گوشه یی از استادیوم ناسیونال سانتیاگو ـ گروهی از زندانیان پینوشه در محاصره سربازان کودتا)

آا    آخرین ترانه ویکتور خارا، که در حکم وصیت نامه اوست، بر روی بریده روزنامه یی نوشته شده که یکی از جان به دربردگان استادیوم سانتیاگو آن را به همسرش رساند. با این مضمون:

   «پنچ هزار نفر این جاییم/ در این بخش کوچک شهر/ چه دشوار است سرودی سرکردن/ آن گاه که وحشت را آواز می خوانیم؛/ وحشت آن که من زنده ام/ هراس آن که می میرم من/ خود را در انبوه این همه دیدن/ و درمیان این لحظه های بی شمار ابدیّت،/ که در آن سکوت و فریاد هست،/ لحظه پایان آوازم رقم می خورد».

   (شلیک به قلب آوازهای ویکتورخارا، اثر پلانتو، کاریکاتوریست معروف فرانسوی)

در روز ۱۶ سپتامبر جسد تیرباران شده ویکتور خارا را، که نشان 44تیر بر آن بود، در خیابانی در سانتیاگو پیدا کردند.

 

   ترانه ـ سرود «مانیفست» (بیانیه)، آخرین اثر ویکتور خارا پیش از شهادتش در استادیوم سانتیاگو بود. متن «مانیفست» ترجمه احمد شاملو:

   «نه برای خواندن است که می‌خوانم
نه برای عرضه صدایم.
نه!
من آن شعر را با آواز می‌خوانم
که گیتار پُر احساس من می‌سراید.
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد
و پرنده‌وار، پرواز کُنان در گذر است
و چون آب مقدّس
دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید می‌دهد.
پس ترانه من آنچنان که "ویولتا" می‌گفت هدفی یافته است.

آری، گیتار من کارگر است
که از بهار می‌درخشد و عطر می‌پراکند.

گیتار من دولتمندان جنایتکار را به کار نمی‌آید
که آزمند زر و زورند.
گیتار من به کار زحمتکشان خلق می‌آید
تا با سرودشان آینده شکوفا شود.

چرا که ترانه آن زمانی معنایی می‌یابد
که قلبش نیرومندانه در تپش باشد
و انسانی آن ترانه را بسراید
که سرودخوانان شهادت را پذیرا شود.

شعر من در مدح هیچ‌کس نیست
و نمی‌سرایم تا بیگانه‌ یی بگرید.
من برای بخش کوچک و دور دست سرزمینم می‌سرایم
که هر چند باریکه‌ یی بیش نیست
امّا ژرفایش را پایانی نیست.

شعر من آغاز و پایان همه چیز است.
شعری سرشار از شجاعت؛
شعری همیشه زنده و تازه و پویا».

   در ایران نام ویکتور خارا، برای نخسیتین بار هشت سال پس از جان باختنش، در اولین شماره هفته نامه «کتاب جمعه» (4مرداد1358) احمد شاملو، در مطلبی کوتاه با عنوان «در استادیوم سانتیاگو اتّفاق افتاد»، همراه با دو طرح از پلانتیو، کاریکاتوریست فرانسوی، به میان آمد.

     در ماههای پایانی سال 1358 کاست اولین مجموعه از ترانه های ویکتور خارا به ترجمه و دکلمه احمد شاملو، منتشر شد.

 

 

 

ناشر این مجموعه «سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار» بود که مدیریت آن را ابراهیم زالزاده به عهده داشت. دومین و سومین مجموعه در بهار و پاییز 1360به بازار آمد. مترجم ترانه ـ سرودهای ویکتور خارا احمد شاملو و محمد زرین بال بودند و با صدای مظفّر مقدّم دکلمه می شد.

(ابراهیم زالزاده)

   ابراهیم زالزاده در پنجم اسفند 1375 در تهران ناپدیدشد و یک ماه بعد جسدش را که نشان 15ضریه چاقو بر آن بود، در بیابانهای اطراف یافت آباد تهران یافتند. او یکی از قربانیان «قتلهای زنجیره یی» بود.