سهیلا صادق ـ …و از خونشان سیلابها برخاست

  …و از خونشان سیلابها برخاست

سهیلا صادق


نزدیک به چهار دهه از آغاز جنبش مسلحانة انقلابی در میهن اسیرمان می‌گذرد. از همان نخستین سالهای این نبرد، آغاز بهار و ماه فروردین با‌نام  شهیدان و قهرمانان بزرگی مُهر خورده است. 30فروردین‌1351 روز شهادت ناصر صادق، محمد بازرگانی، علی میهندوست و علی باکری؛ نخستین گروه از اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران است که پس‌از محاکمات فرمایشی در بیدادگاههای نظامی شاه، تیرباران شدند. در همان روزها قهرمان دیگر مجاهد خلق اصغر منتظرحقیقی در یک درگیری خیابانی با عناصر ساواک شهید شد. سال بعد در 28‌فروردین52 مجاهد خلق هوشمند ارژنگ خامنه‌ای در یک درگیری مسلحانه مجروح شد و به چنگ ساواک افتاد. اما پس‌از 9‌روز مقاومت قهرمانانه، در زیر شکنجه به‌شهادت رسید.

در 30فروردین54، 9تن از ارزنده‌ترین کادرهای پیشتاز ـ ‌دو مجاهد و هفت چریک فدایی‌ـ در تپه‌های اوین به دست دژخیمان شاه تیرباران شدند.
از آن‌جا که شهیدان 30فروردین در تاریخ جنبش انقلابی میهنمان، مقامی والا و ارجی بزرگ و فراموشی‌ناپذیر دارند، خاطرات و برداشتهای سهیلا صادق، خواهر مجاهد شهید ناصر صادق را از آن بزرگمردان پیشتاز مرور می کنیم.

س ـ  شهادت این گروه از مجاهدین (30فروردین51) چه بازتاب و تأثیراتی در جامعه داشت؟
سهیلا صادق: شهیدان 30فروردین، بیانگر یک سرفصل و آغاز دوران نوینی در مبارزات مردم ایران بودند. به‌عبارت دیگر محاکمات و شهادت آنها نقطة ظهور و بروز اجتماعی و سیاسی سازمان بود. رژیم شاه برای محاکمة مجاهدین ناگزیر از پذیرش حضور یک خبرنگار خارجی در نتیجة فعالیت مجاهدین به‌ویژه دکتر کاظم رجوی و فشارهای بین‌المللی که به‌واسطة او بر رژیم شاه می‌آمد، شده بود. در این دادگاهها، علاوه‌ بر مجاهدین شهید محمد بازرگانی، ناصر صادق، علی میهندوست که شهدای 30فروردین51 هستند، برادر مجاهد مسعود رجوی، مجاهد شهید منصور بازرگان و برادران مجاهد محمود احمدی و مهدی فیروزیان نیز محاکمه می‌شدند.  از دیماه50، این محاکمات شروع شد و روزنامه‌های رژیم، برخی از نکات این دادگاهها را می‌نوشتند. در عمل، محاکمة مجاهدین برای شاه یک افتضاح سیاسی بود. چون تازه از جشنهای 2500ساله که برای نمایش به‌اصطلاح ثبات به‌راه انداخته بود در آمده بود و قصد داشت با برپا کردن این محاکمات قدرت‌نمایی کند و بگوید که به مجاهدین ضربه زده‌ است. اما با این کار در‌واقع اعتراف کرد که برخلاف دعاویش، چه جریان وسیع و گستردة سیاسی‌ـ نظامی سازمان‌یافته‌یی از چند‌سال پیش در ایران ایجاد شده و رشد کرده است. کاری که این شهدا در بیدادگاه شاه کردند، نقش سیاسی و اجتماعی بی‌بدیلی در ارتقای جنبش ایفا کرد. به‌رغم ضربة وسیعی که در شهریور50 به تشکیلات سازمان وارد شده بود، در اثر هشیاری و فداکاری این مجاهدین، جنبش پوسته‌یی را  شکست و وارد مرحلة نوینی شد و ارتقای کیفی پیدا کرد. آن‌روزها خود ما در مدرسه، دانشگاه و سطح جامعه این تأثیر و چرخش را می‌دیدیم.

 س ـ چه عاملی باعث این پوسته‌شکنی بود؟ و در‌حالی‌که کادر مرکزی سازمان و اصلی‌ترین رهبران جنبش، شهید و اسیر شده بودند، چرا می‌گویید که جنبش یک‌گام کیفی ارتقا یافت؟
سهیلا صادق: علت در کیفیت کاری است که این مجاهدین قهرمان در دادگاه کردند. آنها شرایط را درست تشخیص دادند و سعی کردند از کاری که رژیم برای قدرت‌نمایی کرده بود، بیشترین استفاده را ببرند و این بازی را بر‌سر خود رژیم خراب کنند. به‌طور خیلی خلاصه آنها یک‌روحیة بسیار قوی و محکم در‌برابر دژخیمان شاه عرضه کردند. از جزئی‌ترین رفتارهایشان که تیمسارهای شاه را به‌حساب نمی‌آوردند، تا قوت  و استحکام استدلالشان در دفاع از مبانی حرکت سیاسیشان و پختگی و قوامی که در بیان انگیزه‌هایشان داشتند و نیز شور و حرارتی که در دفاع از عقایدشان و حریم خلق و میهن بروز دادند؛ همة اینها جلوه‌هایی از یک تولد جدید در جامعة ایران بود. چیزی می‌شکفت و تولد می یافت. وحدت نظر و عمل و انسجام تشکیلاتی این گروه هم برای همه تازگی داشت. این که ناصر صادق، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و علی میهندوست به‌صراحت اعلام کردند که تمام گفته‌ها و دفاعیاتشان مورد تأیید هر 4نفر است و هرکدام که در زمینه‌یی صحبت کند، دیگران مسئولیت می‌پذیرند، پدیدة نوظهوری بود. آنها در‌برابر محکمة نظامی شاه به‌صراحت اعلام کردند که این دادگاه صلاحیت و حق محاکمه‌شان را ندارد. برای اولین‌بار در تاریخ ایران پدیدة مبارزة حرفه‌یی را معرفی کردند و از آن دفاع کردند. در مقابل سؤال رسمی دادگاه که پرسید شغلتان چیست؟ به‌صراحت گفتند، «مجاهد» و در‌برابر این سؤال که تبعة کدام دولت هستید، به‌صراحت گفتند «خلق‌ایران». هنرشان در دفاع تمام‌عیار و بی‌کم‌وکاست، عرضه کردن محتوا و موجودیت جنبش و مشروعیت دادن به انقلاب بود. ناصر گفت «ما به‌اتهام کوشش برای سرنگونی رژیم محاکمه می‌شویم، با‌کمال افتخار این اتهام را قبول می‌کنیم، ما می‌دانیم که نهضت قربانی می‌طلبد و حاضریم خودمان اولین قربانیان آن باشیم». این‌ حرفها را با سرفرازی و گردنفرازی و بی‌تزلزل و تردید گفتند و حاکمیت دیکتاتوری وابستة شاه را در انظار مردم سکة یک‌پول کردند و پوشالی بودنش را عیان کردند. وقتی علی میهندوست در دادگاه گفت «اگر اسلحه داشتم همین‌جا دادستان را به‌خاطر بی‌عدالتیهایش می‌کشتم»، رژیم شاه هم براساس سیاست تبلیغاتیش همین جمله را در صفحة اول روزنامه‌هایش نوشت. چون تصور می‌کرد که چنین حرفهایی به‌ضرر جنبش است. اما مردم و جوانها خودشان نتایج لازم را می‌گرفتند و می‌فهمیدند که چه‌پیامی در این برخوردها نهفته است. در آن صحنه، مجاهدین ارزشهای حاکم را درهم می‌کوبیدند تا حرمتها و ارزشهای جدیدی را جایگزین کنند. پدیده‌یی که عرضه می‌کردند، تازه و بالنده و پیشرو بود و خودشان شاهد زندة حرفها و نظراتشان بودند، انسان انقلابی حرفه‌یی که تمام هستیش را وقف آرمانش می‌کند و همه تضادها را به‌سمت آن حل می‌کند. وقتی این ارزشهای نوین از درون افراد و گروه  پا به‌بیرون و جامعه ‌گذاشت، جنبش متولد ‌شد و حیات سیاسی و اجتماعی پیدا کرد.  مسعود رجوی در دادگاه فریاد زد: «ما را اعدام کنید، این بالاترین افتخار ماست، منطق ما با جانبازی و از خودگذشتگی شروع می‌شود… پیروزی نزدیک است، ما قیمت آن را پذیرا هستیم و این شعله خاموش نخواهد شد».  مسعود با شور و حرارت حرف می‌زد و مزدوران شاه را از عاقبت سرنگونی رژیم بیم می‌داد. هنگامی که بر‌سر آنها فریاد زده بود، «چه فکر می‌کنید؟ وقتی که می‌بینید سرتیپ آزموده که مصدق را محاکمه کرد، عاقبت به‌خیر نشد؟»، دادستان شاه دستپاچه شده و گفته بود «خواهش می‌کنم راجع به ظاهر و باطن من چیزی نگویید». یا جایی که دادستان می‌خواست جلو حرف زدن بچه‌ها را بگیرد، گفته بود: «تو حرفهایت را زده‌ای، نوبت تو نیست» و او را سرجایش می‌نشاند. به‌ظاهر چنین بود که شاه دارد مجاهدین را محاکمه می‌کند، ولی در‌واقع این مجاهدین بودند که، ‌با‌اقتدار عقیدتی و سیاسیشان، دادگاه را به‌صحنة محاکمه و اثبات نامشروع بودن رژیم تبدیل کردند و مشروعیت مبارزة مسلحانه را ثابت کردند و با خونشان در سحرگاه 30فروردین آن را مهر کردند.

س ـ هدف رژیم از این محاکمات چه بود؟
سهیلا صادق: ساواک شاه می‌خواست مجاهدین به‌هر قیمتی که شده، ذره‌یی کوتاه بیایند و پیروزیش را در همین می‌دید. برای این هدف از چند‌راه وارد شده بود، از جمله تهدید کرده بود که سرنوشت بنیانگذاران سازمان، که قرار بود بعداً محاکمه شوند، در گرو این است که این تعداد از مسئولان سازمان با چه سبک ولحن و بیانی دفاع کنند. ترکیب متهمان دادگاه را طوری چیده بودند که مسئولان کادر مرکزی مجبور شوند برای بالا نرفتن محکومیت دیگران کوتاه بیایند. و بالاخره می‌خواستند فضای اجتماعی را علیه مبارزة نو پای مسلحانه برانگیزند. وابستگی به بیگانه، خشونت و ترور، آدم‌ربایی و این قبیل اتهامات را مطرح کنند و اعتبار جنبش و مبازره با رژیم را از‌بین ببرند. ارتشبد نصیری ‌ـ ‌رئیس‌ساواک شاه‌ـ گفته بود که «اگر ما جریانی را که به‌وجود آمده نابود کنیم، تا 20سال دیگر راحت خواهیم بود، اما اگر نتوانیم، دیگر راحتی نخواهیم داشت». البته  پیش‌بینی او کاملاً درست بود و دیگر راحتی نداشتند و چند‌سال بعد سرنگون شدند. بعد هم 4نفر اول این دادگاه یعنی ناصر صادق، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و علی میهندوست؛ تمام اتهامات سایرین و مسئولیت کارهای سازمان را به‌عهده گرفتند و این حیلة رژیم را بی‌اثر کردند. این مجاهدین برای دادگاه  تقسیم کار داشتند و برنامة هوشیارانه‌یی را تنظیم کرده بودند. مثلاً از همان ابتدا رد صلاحیت دادگاه را مطرح کردند. این موضوع به رژیم خیلی گران آمده بود. زیرا نه‌تنها صلاحیت دادگاه را رد کردند، بلکه در نفی دولت و حاکمیت شاه به‌صراحت استدلال می‌کردند. رئیس دادگاه می‌گفت باید مشخص کنید که  تابع کدام دولت هستید؟ چرا تابعیت خودتان را «خلق ایران» ذکر کرده‌اید؟ این جنبه از دفاع، یعنی رد صلاحیت و دفاع از تابعیت، را برادر مسعود با تسلط سیاسی و علمی و حقوقی، خیلی مستدل بیان کرد. استدلال می‌کرد که، دولت در مفهوم علمی خودش از 3جزء تشکیل می‌شود: 1ـ قلمرو 2ـ جمعیت 3ـ قدرت. از آن‌جا که دولت شاه یک دولت وابسته است، از دیدگاه یک‌مجاهد خلق نمایندة مردم نیست. لذا ما با پذیرش دو‌زمینة دیگر یعنی جمعیت، «خلق» و قلمرو، «ایران»، تابعیت خودمان را، بر‌اساس اعتقادمان، «خلق ایران» اعلام می‌کنیم.برادر مسعود در قسمتهای بعدی دفاعیاتش هم دربارة سیاست خارجی رژیم و بر‌باد دادن نفت ایران توسط شاه صحبت کرد.
 ناصر مسئولیت دفاع در زمینة سابقة تاریخی جنبش و مبارزات ایران از جنبش مشروطیت تا آن زمان را برعهده داشت. علی میهندوست  راجع به شناساندن ایدئولوژی مجاهدین و جمعبندی از کل مسائل جامعه صحبت کرد. در این دادگاه، مسعود از توطئة رژیم پرده برداشت و گفت که ساواک می‌خواهد با ظاهرسازی در این‌جا به‌عنوان دادگاه علنی، بنیانگذاران سازمان را در پشت درهای بسته به‌اعدام محکوم کند. مسعود خطاب به‌رئیس دادگاه گفت: بارها گفته‌ام که این دادگاه علنی نیست و نه‌تنها دفاعیات ما منعکس نمی‌شود، بلکه حرفهای ما را در روزنامه‌های رژیم به‌طور معکوس درج می‌کنند. رئیس دادگاه که از رسواشدن رژیم نگران شده بود  گفت: نخیر این دادگاه علنی است،  خبرنگار خارجی هم آمده است. مسعود گفت، باز تکرار می‌کنم این دادگاه علنی نیست و توطئه است، ولی اگر شما اصرار دارید که دادگاه علنی است، این دفاعیات مکتوب من، آن را به‌خبرنگاران خارجی می‌دهم تا دنیا بفهمد که در این دادگاه شاه خائن چه می‌گذرد. سپس خودش را به خبرنگار سوییسی رساند و دفاعیات را به او داد. ناگهان همه‌چیز در بیدادگاه شاه به‌هم ریخت، ساواکیها وارد شدند و از خبرنگار خارجی دفاعیات را خواستند و چون دفاعیات را نمی‌داد، دستگیرش کردند و بردند و تا تمام دفاعیات و یادداشتهای او را نگرفتند، رهایش نکردند. ولی مجاهدین این دفاعیات را با‌هشیاری و استفاده از امکانات دیگر از زندان و دادگاه خارج ‌کردند. این متون در محیطهای دانشجویی و مبارزاتی تکثیر و پخش شد. ساواک با تمام امکاناتش هرگز نتوانست جلو این موج توفنده را بگیرد. کمتر جوان و دانشجو و دانش‌آموز فعال و مبارزی بود که این دفاعیات را نخوانده باشد. به‌قول مرحوم طالقانی اینها شهدایی بودند که «راه جهاد را گشودند و از خونشان سیلابها برخاست»، تا روزی که تومار آن رژیم را درهم پیچید