بدنهای نیمه جان که به کوره آتش افکنده میشوند، بوی گوشت سوخته ی انسان که نه شامه بلکه مغز را انباشته میسازد و صدها پیکر خشک شده آویخته بر سیمهای خاردار که برای ممانعت از فرار اسرا در آنها برق با جریان قوی جاریست، دستهای بی شمار لاغر چون نی که به التماس لقمه ای نان گشوده اند، صدها جسم له شده زیر سنگهای حجیم و هزاران زن، مرد و کودک از هر نژاد و ملت، با انواع اعتقاد و مذهب یا بی مذهب که در اردوگاههای مرگ آشویتس *ماوتهاوزن* و داخائو* تصاویر آنان را دیده و سرخورده و هراسان از فاجعه ای اینچنین هولناک در نیمه اول قرن بیستم و قیاس تاریخی آن با جنایاتی بسا وحشتناکتر از آن در دخمه های مرگ آخوندها در اوایل هزاره دوم میلادی در میهن اسیر، بهت زده و سوگوار گریسته و میگریم.
طی شش سال جنگ جهانی دوم علاوه بر نبرد و مقاومت نیروهای مردمی در همه کشورهای اشغال شده، ورود نیروهای ”متفقین“ به این کشورها و آزاد سازی اردوگاهها ـ عمدتا سه اردوگاه یاد شده ی بالا ـ نهایتا با بیش از هفتاد میلیون کشته به شکست قوای هیتلری منجر گردید. در ایران آخوند زده و خونبار از فاشیسم مذهبی اما سی و پنج سال تمام است که ”متفقان“ و شرکا نه تنها با چشم پوشی شرورانه عمدی بر جرم و جنایت بی حد و حساب ملایان در صدور بنیادگرایی و تروریسم، کشتار و قتل عام بلکه ضمن مماشات علنی یا پنهان با آنان و حتی همدستی رسمی با گرگهای عمامه دار هار در راستای غارت ثروت و نقض حرمت مردم ایران «متفق القول» و هم پیمانند. بویژه در روزگار ولنگار تهی از آرمان و غیاب دولتمردان شریف فرهیخته که واژه های شرم و شرف نیز سر بریده شده، استعمارگران و پرواربندان با سوء استفاده از خلاء هولناک دوران بی آزرم فرودست تا جایی که نیرو و نفس دارند ـ و البته کم هم ندارند ـ برای داربست زدن بر پایه های تخت لرزان فاشیسم دوباره، ناچار مجاهدان را بی جایگاه اجتماعی جلوه داده، مقاومت غول آسای آنان را بی رنگ نمایانده و چنانچه دست دهد در شرایط بحرانی و در حال فروپاشی رژیم آخوندی، پیوسته حذف یگانه مقاومت جدی و پا برجای ایران را امید تدارک دارند حتی در این راستا اگر روزی لیست سیاه را رذیلانه علم کنند، دیگر روز با حمله ای مافیایی اعضای مقاومت را دستگیر نمایند، ساعاتی به تناوب در رسانه های استعماری معلوم الحال و میزگردهای گرد و دراز، شکنجه گران سلطنتی و مزدوران سلطنت دینی یا لابی های فارسی زبان و فرنگی کار کهنه استعمار را یکسر به مشاوره بنشانند و در آشفته بازار جهانی جاری به بهانه ی گرگرفتن تنور اتمی، تجار سیاست باز ریز و درشت بی پرنسیب نیز بی یا با مقنعه بر صورت، چادر شب و (خاک) بر سر اما زنجیره وار به ایران گسیل شوند و خونسرد و کورچشم نظاره گر تیرکهای اعدام در هر کوی و برزن بوده و با اینهمه، بی اعتنا به ابعاد جرم و جنون هیتلرگونه ملایان، بیشرمانه زیر بغل آنان عصای دو سری علم کنند تا سرزمین سوگوار گربه نشان و مردم اسیر و ستمدیده ی آن نه هرگز روی استقلال و آرامش ببینند، نه نسل های بیشمار در قربانگاه فاشیسم دینی خاکستر شوند و نه با سرنگونی رژیم آخوندی داعش زا، منطقه و جهان از فاجعه بنیادگرایی وحشی دینی، باندهای هار ترور، جنگ وتنش رهایی یابند.
رستنگاه گیاهان سرسبز و درختان تناور، خاک مساعدیست که در آن نشا و رشد یافته اند. مجاهدین با اعتقاد آرمانی به آزادی، برخورداری بیکران از فضایل اخلاقی و رسالت انسانی و بویژه حضور راهبران شایسته البته ریشه هایی عمیق در سرتاسر خاک میهن اسیر داشته و گسترده اند و حقیقت این حضور بی تردید ـ گرچه در جو خوفناک خفقان و تهدید رژیم، ضرورتا دور از دید ـ نه با تکذیب و تبلیغات بلندگوها و رسانه های استعماری ضد ایرانی انکارپذیر است و نه رذالت پیشگی مزدوران و دلالان با مزد و مواجب یا بی آن خللی در عزم و عهد مجاهدان و یارانشان برای حذف تمامیت رژیم ملایان در کنف حمایت مردم ایران بوجود خواهد آورد. شهادت به این حقیقت روشن را نه از زبان مجاهدین بلکه عمدا از زبان انواع مهره های پلید خون آشام و دست اندرکاران باید شنید که هر لحظه و هر روز بخصوص در روزهای اخیر حین پس لرزه های مرگ، یکسر و هر یک به زبانی وحشت و اشهد خود در بستر سرنگونی نهایی را همچنان از خوف حضور نامرئی و وجود پیدای مجاهدین تکرار میکنند که: نقل به مضمون « اگر مجاهدین نبودند سال ۸۸، فتنه و آشوب سه روزه و به سرعت سرکوب شده بود » و.... کابوس هولناکی که همچنان ادامه خواهد داشت تا روز و لحظه موعود آخر که به سرعت در راه است.
*) از مجموعه اردوگاههای مرگ رژیم فاشیسم هیتلری، سه اردوگاه ماوتهاوزن در اتریش، داخائو در آلمان و آشویتس در لهستان، اردوگاههای اصلی مادر و از جمله مخوف ترین همه آنها در اروپا میباشند.