بعد از هشت ماه در انفرادی بودن به بند عمومی، اطاقی که نزدیک به نود نفر بغل به بغل در اون زندگی که نه، دوران محکومیت آزادیخواهی شان را میگذراندند، مجاهدینی که بنظر من ستارگان درخشان آزادی در شب تاریک و غمزده ایران در بند آخوند ها بودند رفتم و چه خوش شانس بودم که چنین فرصتی برایم پیش آمد تا در چنین جمعی قرار بگیرم. کسانی که از حضورشان از منششان، روششان و تفکرشان فداکاری و دیگر خواهی شان آموختم آنچه را که چراغ راه آینده ام شد: آزاد بودن و آزاد اندیشی و آزادیخواهی را، تن به ظلم ندادن و مقابل تحجر و بنیاد گرائی ایستادن را. تعدادی از این معلمین پر افتخارم هنوز در جبهه لیبرتی هستند و بیش از سی سال است که مثل سد سکندر پنجه در پنجه تحجر آخوندی انداخته اند و برای رسیدن به آزادی و تجدد میجنگند.کسانیکه هم قسم شدند برای رهائی ملتشان تا آخرین نفس بایستند. حمله و موشک پراکنی آخوندها به مجاهدین بی سلاح در اشرف و لیبرتی اولین حمله مزدوران عراقی شان در سپاه قدس نیست شاید هم که آخرینش نباشد، اما پایان شب سیه سپید است. کدام دیکتاتوری در طول تاریخ توانسته سر سالم به گور ببرد. حد اقل در تاریخ معاصرمان به خصوص با حضور نیرویی چون مجاهدین خلق ایران، سر فرازانی جان بر کف، دلاورانی که به واژه شجاعت و ایستادگی شکوهی ابدی بخشیدند. به قول سردار مقاومت ملت ایران آقای مسعود رجوی
هرشب ستاره ای به زمین میکشند و باز این آسمان غم زده غرق ستاره هاست
من ایمان دارم در زمانی که دور هم نیست دلاوران ارتش آزادیبخش به فرمان رهبرشان مشت را با مشت و گلوله را با گلوله به سختی تمام جواب میدهند و ارتجاع و رژیم آخوندها را برای همیشه دفن میکنند. عزیزانم افتخار و سر فرازیتان، غم از دست دادن شما را نه تنها برای من بلکه برای همه آزادیخواهان و همرزمانتان قابل تحمل کرده است
من اینجا ریشه در خاکم، من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم
من اینجا روز آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روز آخر از ستیغ کوه، چون خورشید
سرود فتح می خوانم و میدانم، تو روزی باز خواهی گشت
شریف عزیز، آقای ابریشمچی، سخت است ولی شکوهش آرام بخش. این را شما به ما درس دادید. زنده باشید برای ما هواداران و ملت آزادیخواه ایران