محمد اقبال:‌ خود فروختگان به وزارت و پس خوری انجمن نجاست

در زیر آتش و خون حملات موشکی به رزمندگان آزادی در کمپ لیبرتی، در حالی که مقاومت، سراپا مجروح و خونین بود،و در حالی که انجمنهای نجاست رژیم پی در پی بیانیه های محکومیت حمله به لیبرتی با گویش خودشان یعنی مقصر دانستن مجاهدین می دادند، چند خود فروخته به وزارت منفور هم به پس خوری فضولات انجمن نجاست مشغول شدند. شاعرک پلید فضولات خوار اسماعیل یغمایی، ماماچه پلیدک عاطفه اقبال (حیوان لیبرتی)، توابک تشنه به خون ایرج مصداقی، محمد رضا روحانی و مشتی خائن خودفروش دیگر، با این تصور که اکنون طرح رژیم عملی شده و مجاهدین در حال تمام شدن هستند، با عمل به فتوای امام دجالشان یعنی «اجهاز الجریح حتی الموت» به تمام کش کردن مجروحین کفار در بحبوحه جنگ، قیام کرده و به نحو بی سابقه یی با تمام وجود کتبی و شفاهی و «هنری» خود، هرچه در چنته داشتند بیرون ریختند. از فحشهای چارواداری و چاله میدانی و لومپنی گرفته تا اشعار هجو و مبتذل و مستهجن، و به طور خلاصه هرآن چه را که شایسته خودشان بود بعلاوه تحلیلهای صد من یک غاز و نخ نما شده و اتهامهای خمینی ساخته «خودشان خودشان را کشتند»، از طرق مختلف سمعی و بصری از جمله از طریق حرامزاده ترین سانسورچی تاریخ یعنی آیت الله بی بی سی (یاد شاملو به خیر) و فضای «مجازی» بیرون ریختند.

حرفها به طور خلاصه این بود:
تمام پیش بینی هایتان غلط از آب درآمد، همه حمایتهایی که گردآوری کرده بودید نقش بر آب شد، تضمینها برباد رفت،
از اول نباید با خمینی درگیر می شدید، باید نوعی با او مصالحه می کردید که کار به سی خرداد 60 نکشد
از سال 67 که جنگ ایران و عراق تمام شد دیگر باید مبارزه را رها می کردید،
سیزده سال است بر سیاست غلط پافشاری می کنید، آمریکا که عراق را اشغال کرد باید ول می کردید و می رفتید پی کارتان
هشدارهایتان به هیج دردی نمی خورد اقدام عملی از طرف مجاهدین وجود ندارد مجاهدین حتی یک فراخوان یا آکسیون یک تظاهرات و... تشکیل ندادند
به لحاظ حقوقی مسئولیت حفظ امنیت ساکنین اردوگاه لیبرتی در درجه اول با دولت رسمی و قانونی حاکم بر عراق است، اما مسئولیت اصلی بر زمین ریخته شدن این خون ها با رهبری سازمان مجاهدین خلق است
روزانه ده ها هزار نفر از سمت ترکیه به اروپا می آیند و طی ماههای گذشته قریب یک میلیون آواره بی پناه بدون داشتن کمترین پول و امکاناتی به اروپا وارد میشوند، پس چرا آن دو هزار و خرده ای نفر آنجا گیر کرده اند؟
جنایت لیبرتی مسئولیت مشترک خامنه ای و مسعود رجوی است.
ما نمی گوییم «مجاهدین خودشان خودشان را می کشند» بلکه می گوییم «مسعود رجوی است که مجاهدین را به کشتن می دهد، و رهبری مجاهدین برای وقوع آن [حمله موشکی و کشتار در لیبرتی] لحظه شماری می کرد».
...
خلاصه کلام این که اعضای آن «نیرو» در خارجه آن چنان به وظایف و مأموریتهای محوله در مباشرت در قتل و تمام کش کردن مجاهدین عمل کردند که تا سه روز سایت ایران اینترلینک اطلاعات آخوندی خفقان گرفت و هیچ چیز قابل ذکری در مورد حمله منتشر نکرد.
حرف که مثل همیشه یک کلام بیشتر نیست. شکل و ظاهر و زرورق بیرونی را که کنار بزنیم، در درون به همان گنداب همیشگی «تسلیم» می رسیم. اگر مجال بود بخشهای بیشتری را می آوردم. همه نوشته ها در فضای مجازی موجود و قابل دسترسی است.
مگر در مبارزه همیشه بیش از دو راه وجود داشته است؟ در هر سرفصلی، در هر پیچی، در زیر هر شکنجه یی، در چکاچک شمشیرهای هر نبردی، زیر اولین بمبی که بر سر آدم فرود می آید، اولین گلوله یی که به سوی آدم شلیک می شود، همواره سؤال این است: مبارزه کنم یا تسلیم شوم؟
مگر در زندانهای شاه همین دو راه وجود نداشت؟ خوب پشت میله های زندان که کاری نمی شود کرد. پس تسلیم
در زمان خمینی، مگر در قتل عام 67 جز این دو مسیر پیش روی هر مجاهد و مبارزی قرار گرفت؟
خوب کسانی بوده اند که از همان روزهای اول دمشان را روی کولشان گذاشته و رفته اند و راه دوم را انتخاب کرده اند
دیگرانی همین که دیده اند زور خمینی چربید راه دوم را برگزیده اند
برخی در تعال قوا چند سالی دوام آوردند و در نهایت مبارزه را رها کردند
پس اصل مسأله مرگ و زندگی نیست، مسأله مبارزه و تسلیم است. به همین سادگی.
وگرنه بحث جابجایی و انتقال را می شود همواره و مجددا و برای هزارمین بار تکرار کرد و در بیانیه های مقاومت به هر مناسبتی و یا در سرفصلهای مختلف از جمله سالگرد تأسیس شورای ملی مقاومت به تفصیل آمده است و من به طور خلاصه تکرار می کنم:

یکم. بعد از اشغال عراق در فروردین 1382 - آوریل 2003 مسئولین وقت مجاهدین در عراق طی مذاکراتی با نیروهای آمریکا به فرماندهی ژنرال اودیرنو که آمده بودند تا افتخار تسلیم شدن به ایالات متحده آمریکا را به مجاهدین ارزانی دارند!، به عرض رساندند که از این خبرها نیست، بیش از سی هزار نفر از همین انسانها برای همین تسلیم نشدن تن به اعدام دادند و ضمن این که تصریح کردند حمله به عراق اشتباه بود، به وی گفتند: ما برای مبارزه با رژیم خونریز حاکم بر میهنمان و در توافقی با رژیم قبلی عراق به این کشور آمدیم، اکنون آمریکا صاحب عراق است، شما اگر نمی خواهید ما اینجا باشیم هواپیما بیاورید و همه را یک جا منتقل کنید به آمریکا یا یک کشور امن غربی.
دوم. متعاقب آن و با متحول شدن اوضاع، مقاومت طرحهای متعددی برای انتقال و جابجایی به یک نقطه امن از جمله در کشورهای همسایه عراق ارائه داد. انتقال به اردن و ترکیه از جمله این طرحها بودند. تمامی هزینه ها از سوی مجاهدین تقبل می شد و فقط یک زمین و آب درخواست شده بود.
سوم. هرکس پاسپورت معتبر داشت و به هر دلیلی نمی خواست در اشرف باشد، خارج شد، یا به نیروهای آمریکایی تحویل داده شد.
چهارم. انتقال به کمپ لیبرتی و موافقت با آن صرفا و صرفا با چشم انداز انتقال به کشورهای غربی بود. نام واقعی کمپ لیبرتی که در دو دروازه آن هم به عربی و انگلیسی و فارسی نوشته شده است «تی تی ال» (Temporary Transit Location) می باشد یعنی «مکان موقت ترانزیت».
پنجم؛ اما دولت عراق در اجرای منویات خامنه ای از روز اول آن را تبدیل به یک زندان کرد.
به خاطر دارم که یکی دو روز بعد از انتقال در میان اولین گروه از اشرف به لیبرتی همراه با دو سه تن دیگر به دم دروازه کمپ لیبرتی رفتیم و خطاب به فردی که آنجا بود گفتیم ما می خواهیم برویم زیارت اماکن متبرکه کربلا و نجف! نامبرده که گویی توی باغ نبود خیلی خوشحال شد و گفت بروم جواب بیاورم. فردا که رفتیم سراغش رنگ به رخسار نداشت، معلوم شد صادق دژخیم حسابش را رسیده است. صریحا به ما گفت که شما از اینجا نمی توانید بیرون بروید و به طور ضمنی گفت زندانی هستید.
کمپ پناهندگی در هرجای دنیا که باشد حتی در بسته ترین کشورها مقرراتی دارد. از جمله مثلا ممکن است در برخی کشورها ساعتهای خروج و ورود به کمپ را محدود کنند ولی پناهندگان طبق مقرراتی در رفت آمد آزادند؛ اما این کمپ سازمان ملل تنها کمپ پناهندگی در طول تاریخ کمیساریای عالی پناهندگان بود که ورود و خروج به و از آن ممنوع بود.
ششم. کمیساریا بلافاصله مصاحبه با تک به تک افراد را به طور انفرادی شروع کرد و طی پروسه یی دیگر کسی باقی نماند که مصاحبه نشده باشد.
هفتم. به جز تعداد انگشت شمار که در پروسه های مختلف چه در اشرف چه در لیبرتی به کشورهای غربی منتقل شدند، تا بهار سال 1392 هیچ انتقال قابل توجهی صورت نگرفت. هیچ یک از وعده های کمیساریا، یونامی و ایالات متحده آمریکا در مورد انتقال عملی نشد.
هشتم. مسئولین مقاومت در خارجه خود رأسا با مقامات و رئیس جمهور وقت آلبانی (صالح بریشا) وارد گفتگو و مذاکره شدند و این کشور را متقاعد کردند که کلیه هزینه های انتقال و اقامت افراد منتقل شده را می پذیرند و بنابراین پروسه جدی انتقال گروهی شروع شد. لازم به ذکر است که وزیر خارجه وقت ایالات متحده بعلاوه مارتین کوبلر نماینده ویژه سازمان ملل در عراق بلافاصله بعد از مطلع شدن از این توافق به آلبانی رفته و در واقع توافق را به جیب خود ریختند.
نهم. اولویت انتقال از روز اول با کسانی بود که به هر دلیلی خود نمی خواستند در عراق بمانند و بعد از آن با بیماران وخیم و افراد سالمند. به همین دلیل گروه اول بلا استثناء از افرادی تشکیل می شد که خود خواهان اعزام به خارجه بودند، در گروههای بعدی تا زمانی که دیگر کسی از این افراد در لیبرتی باقی نماند، همواره اکثریت افراد انتقالی با اینان بود.
دهم. این روند تا همین امروز با هزینه چند صد میلیون دلار از جانب مقاومت ادامه داشته است و انشاءالله که در آینده نیز ادامه پیدا کند.
یازدهم. در این فاصله تعداد بسیار محدودی غیر قابل مقایسه با افرادی که به آلبانی منتقل شدند به سایر کشورهای غربی منتقل شدند.
دوازدهم. ایالات متحده آمریکا شرط شرم آور پارول (معامله ترک عضویت مجاهدین با انتقال) را گذاشت که هیچ یک از مجاهدین آن را نپذیرفتند؛ و بنابراین هیچ مجاهدی از لیبرتی به آمریکا منتقل نشد.
...
بنابراین اصل دعوا برخلاف کلیه ادعاهای مدعیان و کمپینهای وزارت اطلاعات مطلقا و مطلقا در نقطه انتقال نیست. اصل دعوا همان «معامله شرف با انتقال» است. در اینجا یک نکته را هم ذکر کنم و آن این که اگر کسی می پندارد که تشکیلات مجاهدین وابسته به سلاح یا خاک (عراق) است هنوز نه تنها این جریان را نشناخته بلکه باید در سواد او نسبت به یک تشکیلات انقلابی تردید کرد. تشکیلات همواره مبتنی بر آرمان است و نه خاک و سلاح و این امور.
واقعیت اما چیست؟ دیکتاتوری تروریستی مذهبی حاکم بر ایران می خواهد اعضای مقاومت در عراق را موضوع مبادلات و معاملات و بده بستانهای پست و زشت و کثیف خود با سیاست پلید مماشات قرار دهد. دولتهای مماشاتگر طرف حساب هم به خوبی می دانند که گرانترین و غیر قابل معامله ترین پدیده هم همین مجاهدین هستند. خوب رژیم جام زهر اتمی را سرکشیده و برجام را امضا کرده است. در شام (سوریه) هم که وضع رژیم به شدت خراب است و روزمره درسطوح فرماندهی کشته می دهد، در یمن که اوضاع خرابتر از سوریه است. گرگها در درون رژیم در حال دریدن همدیگر هستند. بن بست، برون رفت ندارد، قیمت را باید ساکنان بی دفاع و محاصره شده لیبرتی با خون خود بپردازند. قیمت و هزینه چه؟ هزینه سرنگونی.
خوب مگر کسانی که قبلا به عراق و اشرف و متعاقبا به لیبرتی رفتند، خبر نداشتند که چیزی جز جنگ و مبارزه در انتظارشان نیست؟ مگر حملات 6 و 7 مرداد 1389 را به چشم ندیدند؟. مگر حمله 19 فروردین 90 را تجربه نکردند؟ مگر جز گلوله و تیغ و تبر چیزی نصیبشان بود؟ خوب انتخاب کردند که بمانند، به جای این که تسلیم شوند.
هرکس شک دارد به عکسها و فیلمهایی که بعد از حمله از رزمندگان در میان خرابه ها و سوخته های لیبرتی پخش شده است نگاهی بیندازد. هیچکس برای حلوا خوردن مبارزه را انتخاب نمی کند. مبارزه همین است دیگر. کشته و شهید و مجروح که الزام جنگ است. هیچ یک از این رزمندگان وقتی می آمد حساب نکرده بود که شهادتی در کار نیست، مجروح شدنی در کار نیست، معلول شدنی در کار نیست، جنگی در کار نیست. جنگ تلفات دارد دیگر. سخت و دردناک است، به طور خاص برای کسانی که در آنجا بوده اند و دور شده اند، یا کسانی که دل در گرو رزمندگان آزادی دارند؛ اما خوب چه باید کرد؟ همین است دیگر. از آلبانی خبر می رسد که مجاهدین منتقل شده می گویند ما می خواهیم برگردیم به لیبرتی، آخر مگر قرار نبود ما برویم تا امنیت تأمین شود؟ خوب چه شد؟ می گفتند اگر انتقال را نپذیرید حمله می شود، حالا چه؟
چهارسال پیش در مقاله یی با عنوان «چه باید کرد» (http://goo.gl/1YmlWa) نوشته بودم:
«... حالا در اشرف داستان به همان سادگی [عاشورا و امام حسین] است، یک عده جمع شده‌اند، در حالی که بهترین مراکز درمانی در عراق در چند کیلومتری اشرف قرار دارد، اما دریغ از کوچکترین رسیدگی. هزار و چهارصد سال بعد (از عاشورا) به عبارت دیگر همان ”لبهای تشنه در کنار آب” است... اشرفیان همه‌جور انعطافی نشان داده‌اند، از تحمل بمباران 12 کشور تا ”گردآوری سلاحها” تا تحویل حفاظت از سوی آمریکا به جلادکی به اسم مالکی، تا سه سال محاصره بی‌شکاف، تا قطع آب و برق و سوخت و دارو و درمان و غذا، با صدها بلندگو که بیست و چهارساعته توی گوشهایشان واژه‌های ننگ و تسلیم را جیغ می‌زنند، ”دندان کینه بر جگر خسته” تحمل کرده‌اند.
با گلوله و هاموی حمله کردید و کشتید و سوختید و بردید و اما نرفتید، بازهم تاب آوردند. گفتید جابجا شوید در داخل عراق باز گفتند به‌روی چشم، حفاظتمان را سازمان ملل تأمین کند می‌رویم، گفتید نه باید بروید خارجه، گفتند بیست و پنج سال اقامت قانونی در این خاک ارزانیت، می‌رویم. گفتید نه یک جوری تسلیم بشوید بعد!
خوب چه باید کرد؟ اشرفیان می‌گویند ما با هیچ‌کس جز با دیکتاتوری تروریستی مذهبی حاکم بر میهنمان خصومت و دشمنی نداریم. سر راه ما قرار نگیرید... راستی چه باید کرد؟ هیچ. همان کاری را که پیشوای آرمانیمان کرد: مقاومت. همان کاری را که اشرفیان برایش از چهارگوشه میهن در زنجیرشان تا چهارگوشه جهان به خاکپای صاحب همین عاشورا آمده‌اند...»
اکنون و بعد از چهار سال وقتی نگاه می کنم، بازهم موضوع بسیار ساده است: افرادی در لیبرتی هستند، محاصره و در زنجیر و بی دفاع. خوب رژیم ولایت فقیه آنها را کشته و پاره پاره می خواهد و یا تسلیم شده؛ بنابراین این رژیم اولین مانع انتقال است، سیاست مماشات هم درست در همین راستا حرکت می کند. اعضای نیروی تروریستی قدس در خارجه، همان شاعرکان و پلیدکان و توابکان و سایرین نیز به شکلهای مختلف مجری و منفذ همین سیاست هستند.
چرا رژیم مانع انتقال است؟ چون مقاومت را آلترناتیو خود می بیند. از مقاومت، از دورترین هوادار مقاومت وحشت دارد، می ترسد. وگرنه شلیک هشتاد موشک به درون یک زندان نیم کیلومتر مربعی از سوی یک رژیم حاکم که مدعی است باید در تمامی امور بین المللی و منطقه یی طرف حساب قرار گیرد، چه معنایی دارد؟ بنا به اخباری موثق هم که از درون رژیم می رسد، ارزیابی وزارت خارجه روحانی این است که این عملیات «به زیان جمهوری اسلامی» تمام شده. نتیجه گیری ارگانهای رژیم این است که «باید به سوی طرح مسأله خانواده ها رفت و موضوع را به روی خود مجاهدین برد».
بیانیه های انجمنهای نجاست وزارت اطلاعات از شهرستانهای مختلف در «محکومیت»!!! حمله موشکی به لیبرتی را بخوانید و آنها را در کنار بیانیه ها و نوشته های اعضای نیروی تروریستی قدس در خارجه بگذارید، خواهید دید که همان خط در حال اجراست: مجاهدین خودشان باعث و بانی این کار بوده اند. شاعرکان و پلیدکان و توابکان و سایرینی همچون آن عضو سابق شورا که تا زمان نگارش این سطور هنوز پاسخ نداده که بالاخره چه زمانی و کجا و چه مقدار گرفت، هم دیگر معادله هشتاد بیست را کنار گذاشته بی محابا مجاهدین و رهبری آن را مقصر اصلی حمله می دانند.
خوب همین است دیگر: مبارزه یا تسلیم. بحث انتقال نیست، بحث مبارزه یا تسلیم است.
اما... اما... خبری از تسلیم نیست، قربانش بروم مسعود رجوی در اوج مماشات، انگشت بر روی رگ گردن مبارکش گذاشت و فریاد برآورد: «سرنگونی سرنگونی سرنگونی». اگر این رزمندگان آزادی اهل تسلیم بودند که از سالها پیش این راه برایشان باز بود.
اکنون خطاب به همان اعضای نیروی تروریستی قدس در خارجه تکرار می کنم: «روز مظلوم بر ظالم، هرچه نزدیکتر می شود و سرانجام ارتش آزادی به اتکای مردم ایران بند از بند نظام پلید ولایت و خلافت ارتجاعی می گسلد»....
با تجدید عهدی دگرباره با همه شهیدان راه آزادی به ویژه شهدای خونین بال حمله ناجوانمردانه و ددمنشانه 7 آبان 94 به لیبرتی.
خدمتگذار و خاکپای اشرفی ها و اشرف نشانهای پایدار و سرافراز
۱۵ ابان ۱۳۹۴