فقر اقتصادی و فرهنگی، هنجار های جدید اجتماعی، استثمار جنسی و عدم برخورداری از امنیت بهزیستی، مهمترین عوامل گسترش این بیماری هستند. نگارنده در دوازده سال قبل در مقاله ی که در سایت همبستگی ملی درج شد به مختصات این پاندمی در ایران تحت اشغال آخوندها و عوارض دهشتبار ناشی از این سیاست غیر مسئولانه و ضد بشری هشدار داده و نوشتم ایران ما در راه تبدیل شدن به کانون جدیدی در گسترش این بیماری، است.
نگاهی به مطبوعات منتشر شده در داخل کشور که به این مورد پرداخته اند، جالب است. این همزمانی روز جهانی مبارزه با ایدز و گزارشات مختصر مطبوعاتی بیشتر به خاطر جلب نظر بنیاد جهانی مبارزه ایدز هست که هزینه ی داروهای اولیه علیه این بیماری در ایران را بر عهده دارد، رژیم در این مورد اصلا یک تومان هم خرج دارو نکرده و نمیکند!
در مصاحبه با روزنامه ی آرمان، خانم دکتر مینو محرز، از اساتید دانشگاه، میگویند که: "آمار زنان مبتلا به ایدز ده برابر شده است" .
وضعیت مدیریت این پاندمی به خاطر "تعداد زیاد متولی و سلایق" در بحران است.
در مورد شدت بحران و آسیب پذیری قشر زیر ستم "کودکان کار" که نام رسمی کودکانی است که روزمره در معرض استثمار جنسی قرار دارند، ایشان به روزنامه میگوید که در یک تحقیق میدانی از هزار کودک کار، بیش از ٢٥ درصد این کودکان به ویروس آلود بوده اند و "این آمار وحشتناک است".
در مورد تعداد افرادی که به ویروس HIV مبتلا هستند، ایشان با احتیاط از رقم ٩٠ هزار نفر و از کسانی که بیماری ایدز را دارند از سی هزار نفر نام میبرند.
نقطه ی نگران کننده افزایش تعداد زنان مبتلا به این ویروس هست که چه در جمعیت عام و چه در بین زنان "کارتن خواب" است که بنا بر منطق علمی گسترش این بیماری نقطه ی سد شکنی این بیماری در اجتماع است، یعنی در مرزی هستیم که کنترل بیماری دیگر از توان بخش بهزیستی و درمانی خارج شده و نیاز به برنامه ریزی ملی است.
قضاوت اینکه کجای مفهوم "برنامه ریزی ملی" با حکومت ولایت فقیه جور است را به خوانندگان محترم می سپارم.
در یکی دیگر از روزنامه های رژیم به نام "روزن"، دوشنبه ٩ آذر، ٣٠ نوامبر، صفحه ٧،
گزارشی از سازمان توسعه ی جهانی در مورد وضعیت اشتغال زنان در ایران آمده است که چهارچوب جدیت بحث ما را روشن تر میکند. این روزنامه مینویسد:
یعنی ایران تحت حاکمیت آخوندی در قعر جدول برابری بین زنان و مردان قرار دارد.
برای ما هواداران مقاومت که سالهاست در زیر چتر آگاهیبخش و مسئولانه این رهبری هستیم، صورت مسئله ی بود و نبود ایران در بود و نبود رژیم فرموله شده است، اما وقتی شواهد آنچه که بر کشور ما میرود، البته بدون پرداختن به ریشه ی اصلی بدبختی، بعد از این همه سال از در و دیوار مطبوعات همین حکومت میبارد، دیگر باید تلاش را به معرفی پادزهر معطوف کرد . حل این معضل اجتماعی و بهداشتی، مثل هر چالش بزرگ و کوچک دیگر با هر جدیتی، اول از همه در گرو سرنگونی این حکومت می باشد. تنها در یک ایران دموکراتیک و آزاد میتوان در راه حل مسائل کلان اجتماع قدم برداشت، اعوان و أنصار ایده ی ازمایش شده و مردود، اصلاح طلبی رژیم و تغییر از طریق شرکت در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و خبرگان رژیم، در ورای پذیرش خفت سیاسی، در ادامه و بقای رنج و شکنج کودکان و زنان وجوازات این کشور، مسئولیت مستقیم دارند.