خاطرات زندان - قسمت نهم - رضا شمیرانی - اسناد قتل عام و...

متن فتوای خمینی برای قتل عام زندانیان مجاهد

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

بسم الله الرحمن الرحیم

از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجة الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی ( دادستان تهران) و نماینده ای از وزارت اطلاعات میباشد، اگر چه احتیاط در اجماع است. و همین طور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد. رحم بر محاربین ساده اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند [اشداء علی الکفار] باشند. تردید در مسائل قضائی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام

روح الله الموسوی الخمینی

نامه احمد خمینی به پدرش در مورد فتواهای ضدبشری او در قتل عام زندانیان سیاسی

ابعاد جنایت آنقدر وسیع و گسترده است که حتی بالاترین مسئولین رژیم در ابتدا از درک آن عاجز بوده و دچار ابهام میشدند. موسوی اردبیلی بدنبال دریافت حکم اجرای قتل عام دچار تشکیک شده و برای رفع ابهام از سید احمد خواهان توضیحات کامل تری میگردد. اگر به متن نامه سید احمد به خمینی کمی بیشتر دقت شود بخوبی روشن میگردد که موسوی اردبیلی با طرح این سوال " آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده‏‌اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده‌‏اند ولی بر سرموضع نفاق میباشند محکوم به اعدام میباشند؟" متوجه نوع و کیفیت حکم اعدامهای دسته جمعی شده است اما به دلیل شدت جنایت دچار ابهام گردیده است.

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

پدر بزرگوار حضرت امام مدظله ‏العالی پس از عرض سلام،

آیت‌‏الله موسوی‏ اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشته‏ اند که تلفنی در سه سوال مطرح کردند:

۱- آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده‏ اند و محاکمه شده ‏اند و محکوم به اعدام گشته ‏اند ولی تغییر موضع نداده ‏اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشده‏ اند محکوم به اعدامند؟

۲- آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده‏‌اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده‌‏اند ولی بر سرموضع نفاق میباشند محکوم به اعدام میباشند؟

۳- در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده ‏های منافقینی که در شهرستانهائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند

باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می‏توانند مستقلا عمل کنند؟

فرزند شما، احمد»

 

پاسخ هولناک و جنایتکارانه خمینی به پسرش

بسمه ‏تعالی‏

در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است،

سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پرونده‏ ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است.

روح‏الله الموسوی»

 

با گذشت زمان و بدست آوردن بخشی از اخبار بیرون حالا دیگه تقریبا از همه چیز با اطلاع بودیم و از گنگی که قبلا در آن قرار داشتم خارج شده بودیم.

زمینه سازی سران نظام جمهوری اسلامی برای قتل عام 1367

ملاقات با خانواده ها قطع بود، روزنامه های کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی نیز قطع شده بود و از بیرون خبری نداشتیم. رژیم تمام قوای خود را بکار گرفته بود و زمینه سازی های لازم برای اعمال این جنایت ضد بشری را فراهم کرده بود. امام جمعه ها در خطبه های نماز جمعه به تحریک و تشجیع افکار عمومی مشغول بودند تا این کشتار را توجیه سازند.

رفسنجانی درکتاب خاطرات سال 1367 خود از خطبه نماز جمعه هفتم مرداد با اشاره به عملیات فروغ جاویدان چنین میگوید:

"جنگ و صحنه به گونه ای درست شده بود که اینها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم، چیزی باقی نبود که عمل بکنند. بنابراین، این یکی از فتنه هایی است که باید از میان می رفت و به این آسانی هم نمی شد این فتنه را خواباند و مدت ها طول می کشید تا این بچه های متعصب فریب خورده ای که این همه به اینها در زندان ها محبت شد، توبه شان را پذیرفتیم، به عنوان تائب بیرون آمدند و دوباره به آنجا رفتند و برگشتند که با ملت خودشان بجنگند و برای عراق جاسوسی کنند. این فتنه باید یک روزی ریشه کن می شد."

14 مرداد، هفته بعد، موسوی اردبیلی امام نماز جمعه تهران بود. او در خطبه نماز جمعه خود میگوید:

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

«مسأله منافقین برای ما مسأله بود. جمع کثیری از ایران رفته اند و آنجا[عراق] برای خودشان بساط و دستگاه و سازمان درست کرده اند. یک جمعی هم در ایران در زندان ها هستند... مردم بر علیه اینها آن چنان آتشی هستند، قوه قضایی در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه می کنید؟ اینها که محاکمه ندارند، حکمش معلوم، موضوعش هم معلوم است و جزایش نیز معلوم می باشد. قوه قضایی در فشار است که اینها چرا محاکمه می شوند، قوه قضایی در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمی شوند و یک دسته شان زندانی می شوند (شعار:"منافق زندانی اعدام باید گردد" از سوی نمازگزاران)... مردم می گویند باید از دم اعدام بشوند...عفو و بیرون کردن[زندانیان] مربوط به قوه قضاییه نیست، این قوه کارش تا جایی است که حکم تمام می شود. بقیه مربوط به جاهای دیگر است. عفو ربطی به قوه قضاییه ندارد و من به شما حق می دهم، با شما هم هماهنگ هستم، می گویم نباید اینها عفو بشوند.»

اعلام آماده باش در زندان ها

در ترس ازورود ارتش آزادیبخش به داخل کشور تمامیت رژیم در حال آماده باش قرار داشت. در زندان نیز شرایط فوق امنیتی اعلام شده بود. حتی خود پاسداران اجازه خروج از زندان نداشتند. از نیمه شب هر گونه تردد در فضای زندان اوین قدغن بود.

ارتباطمان با بیرون و سایر بچه ها در زندان خیلی محدود و بسته بود افغانی هایی که در زندان اوین بودند یکی از کانالهای خبری ما بودند و هم آنها میگفتند که ما هر شب چند تا گونی دمپاهی از زیرزمین 209 به محوطه میبریم.

جلادان با سرعت هر چه تمام تر به اعدام بچه ها مشغول بودند و برای اینکه کسی از دست آنها در نرفته باشد هر شب به بند ما سر میزدند و کنترل میکردند مسئولیت این کار هم با مجتبی حلوایی و محمد الهی بود.

چند روز اول دادگاه را در یکی از ساختماهای قدیمی اوین معروف به دادسرا برگزار میکردند اما بعدا به ساختمان 209 منتقل شد و تا آخر هم آنجا بود. در زیر ساختمان 209 زیر زمینی‌ قرار دارد که در زمان اعدامها شعبه اجرایی احکام را به آنجا منتقل کرده و در همان‌جا بچه‌ها را دار میزدند.

در آن لحظات آدم به یاد بازار برده فروشها می افتاد که چه جوری برده ها را دست چین میکردند و میبردند .شرایط سختی بود تمام وجود آدم پر از دلهره و نفرت میشد به راستی زندان چه جای خوبی است که آدم واقعیت رژیم را به دور از شعارهای دروغینی که در جامعه میدهد بطور کاملا عریان ببیند. در واقع رابطه زندانی با زندانبان یک رابطه عریان است. زندانی از نزدیک و آشکارا جنایت را میبیند و زندانبان چیزی برای پنهان کردن ندارد.

مجاهد شهید محمد رضا سرایدار نقل میکرد که سال ۶۱ لاجوردی به او گفته بود فکر میکنی اینکه میگویند ما با اسرائیل رابطه داریم دروغ است؟ نخیر خیلی هم راست است ما اگر با اسرائیل رابطه نداشته باشیم و نتوانیم از تجربیات و جدیدترین دستاوردهای اطللاعاتی آنها استفاده کنیم چگونه خواهیم توانست منافقین را نابود کنیم.همین حرفی که لاجوردی مرداد 1360 در سلول انفرادی 209 به خود من گفت.او به من میگفت شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل خوراکی برای امت حزب الله است. برای حفظ نظام باید با سرویسهای اطلاعاتی این کشورها از جمله اسراییل ارتباط داشته باشیم.

بدرستی نمیدانستیم چه میگذرد، هیچکس از یک دقیقه بعد خودش خبری نداشت. ما خودمان را به خدا سپرده بودیم. درست است که وحشت و اضطراب حاکم بود اما همیشه دلم به این خوش بود که من هم متعلق به این جمع هستم، هوادار مجاهدین هستم و سرنوشتی جدای از این جریان نخواهم داشت، و هر آن چه که برای همه باشد برای من هم هست. مگر نه اینکه تا الآن ۷ سال زندان را با این امید و انگیزه طی کردم خوب حالا هم همین جوری میرم جلو.

اوایل شهریور ماه حوالی غروب بود که درب اتاق باز شد و پاسدارمزدور محمد الهی با خنده ایی شیطانی وارد سلول شد. پرسید اینجا از منافقین کسی هست که به هیات عفو امام نرفته باشه؟ علی اصغر کهن دانی سمت راست من نشسته بود و اصغر سینکی سمت چپم. اصغر کهن دانی ناخودآگاه دستش را بالا برد من با آرنجم به پهلویش زدم و اشاره کردم دستت را بیار پایین اما دیگه دیر شده بود، پاسدار او را دید و اسم اصغر را پرسید و دو باره سوال خودش را تکرار کرد و گفت کس دیگری هم هست یا نه؟ بچه‌های دیگری هم بودند که به دادگاه نرفته بودند اما خوشبختانه چیزی نگفتند. بعد محمد الهی رو به اصغر کرد و گفت پاشو بیا بیرون. در این بین فرصت خیلی کوتاهی پیش آمد به اصغر گفتم چرا گفتی؟ او گفت خوب اگر نمی گفتم خودشان می فهمیدند. گفتم از کجا تازه مگه چی میشد از سیاهی که رنگی بالاتر نیست اما دیگه دیر شده بود راستش در یک چنین شرایط سنگینی در لحظه و فی البداهه تصمیم گرفتن کار ساده ای نیست. من هم اگر جای او بودم شاید همین کار را میکردم. در تمامی مدتی که او برپا خواست و آماده رفتن بود چشم در چشم هم داشتیم بدون اینکه دیگر بتوانیم کلامی با هم حرف بزنیم از هم جدا شدیم. چشمانم پراز اشک بود اما نمیدانستم چکار باید بکنم.

محمد الهی، این عنصر فاسد و رذل وجلاد تشنه بخون مجاهدین، که جلوی درب اتاق ایستاده بود او را به همراه خود برد و بعد ا ز چند دقیقه پاسدار بند آمد و گفت وسایل اصغر کهندانی را جمع کنید من میام میبرم. توی اتاق من نزدیک ترین فرد به اصغر بودم در حالی که خیلی ناراحت بودم پا شدم کم کم وسایل او را جمع کردم. قرآن جیبی کوچکم که یادگار دوران بازجویی در سلول آسایشگاه بود را هم داخل ساکش گذشتم و این جمله را در وسط قرآن نوشتم، چرا که هنوز باور نداشتم او به همین راحتی اعدام میشود: اصغر جان در این لحظات تو عزیز ترین کس من هستی چون میدونم این قرآن را خیلی دوست داری آن را به تو میدهم، چرا که تو به خاطرات من در این قران پیوستی. خیلی به این قران علاقه داشتم. یادگار چندین ماه انفرادی زیر بازجویی بود، در این مدت روزی ۱۸ ساعت با این قرآن کار میکردم. صرف و نحو، حفظ آیات، پیدا کردن داستانهای قرآن. اما نکته جالبی که بود و برای اصغر هم تعریف کرده بودم این بود که هر وقت که بازجویی میرفتم خلاصه بازجویی و نکات مهم را به صورت رمز در لابلای این قران مینوشتم به طوری که پیدا کردن آن خیلی سخت بود و هیچکس دیگری هم جز خودم از آن سر در نمی آورد. اما رمز خواندن آن را به اصغر گفته بودم. به همین دلیل اصغر خیلی به این قرآن علاقه مند شده بود و در روزهای قبل از اعدامش این خاطرت را میخواند.

او همچنین در این ایام کشش عجیبی به کتاب بینوایان پیدا کرده بود و تمام وقت کتاب بی نوایان در دستش بود وآن را میخواند. به من میگفت من خیلی راجع به کتاب بینوایان شنیده بودم اما تا الان هیچ وقت آن را نخوانده بودم، من از این کتاب خیلی خوشم آمده.

به سختی میتوانستم جلوی احساسات خودم را بگیرم اما آیا چاره ای دیگری هم جز سرکوب احساسات وجود داشت؟ مگر نه اینکه ما در شرایطی به سر میبردیم که بیش از هر وقت دیگر به حفظ روحیه خودمان و هم‌بندی هایمان احتیاج داشتیم. اینجاست که با تمام وجودم صحبتهای اشرف شهیدان را که میگفت دنیا نفهمید که چه بر ما گذشت را به خوبی میفهمم.

به راستی با چه کلماتی میتوان این مفهوم را بیان کرد که تو حتی حق نداشته باشی منطبق با خوی و غرایز یک انسان رفتار کنی. درد و غم سنگین از دست دادن عزیزترین و بهترین یاران دوران سخت چندین ساله زندان، نگرانی و اضطراب از آن چه که بر سرت خواهد آمد و از همه اینها بدتر ترس و وحشت از اینکه مبادا به ذلت کشانده شوی را با چه زبانی می‌توان توصیف کرد؟ چگونه میتوان در غالب کلمات سرد و خشک آنچه را اتفاق افتاد توضیح داد و بیان کرد؟ همیشه به این موضوع اندیشیده وهمواره یکی از بزرگترین آرزوهایم این است که هنرمندانی پیدا شوند که بتوانند ذره ای از آن چه که در زندانهای جمهوری اسلامی بر سر زندانیان گذشت را به تصویر بکشانند.

خانم مرجان هنرمند مبارز و شناخته شده میهنمان که خود بدلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق شکنجه و زندانی بوده اند با خواندن ترانه بنفشه در 209 در صدد به تصویر کشاندن لحظاتی که بر زندانی در 209 میگذرد، بر آمده و به زیبایی آن لحظات را با صدای زیبای خودشان ترسیم کرده اند. برای کسانی که سلول های 209 را تجربه کرده اند این شعر بسیار زنده و یاد اور ان دوران سیاه است.

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

بنفشه پشت میله ها دوباره در ۲۰۹

درخشش هزار و یک ستاره در ۲۰۹

طنین «زنده ام هنوز»، صدای «من نمرده ام»

شکستن سکوت یک هزاره در 209

 

بنفشه پشت میله ها دوباره در ۲۰۹

درخشش هزار و یک ستاره در 209

گلوله های آتشین برای مرگ تیرگی

نهان شده کنون به هر کناره در ۲۰۹

هوای درس و مدرسه، فضای کار و کارزار

دو سطر مشق پاره پاره پاره در 209

بنفشه پشت میله ها دوباره در ۲۰۹

درخشش هزار و یک ستاره در 209

 

خروششان خروش رود، صدایشان یکی سرود

خزان شکست، نغمه بهاره در ۲۰۹

دو آفتاب پر فروغ نهان به زیر چشم بند

سقوط شب فقط به یک اشاره در209

بنفشه پشت میله ها دوباره در ۲۰۹

درخشش هزار و یک ستاره در 209

 

شاید فهم و درک اینگونه آثار هنری نیازمند بودن و تجربه کردن لحظات سخت زندان و انفرادی باشد اما به هر حال میتواند تا اندازه ای شرایط یک زندانی در بند را متصور سازد. صدای قل و زنجیر و پچ پچ زندانی حکایتی دارد که میتوان صدها کتاب و شعر راجع به آن نوشت. صدای غل و زنجیری که حاکی از روزهای زجر و شکنجه برای یک زندانی در بند میباشد.

در بند 3 به غیر اززندانیان غیرمذهبی‌ تقریبا همه هواداران مجاهدین به غیر از چند نفری امثال مجاهد شهید رضا فیروزی به دادگاه رفته بودند؛ اما این بدان مفهوم نبود که ما از خطر اعدام جسته بودیم. چندین بار برخی از ما را که برای رفتن به بهداری زندان اسم نویسی کرده بودیم، به بهانه بهداری به 209 می بردند تا دادگاهی کنند. دو بار خود من را اینجوری بردند که یک بار آن با یزدان افشار پور، ناصر براری و دو نفر دیگر از بچه ها بودیم .اما هر دفعه به وقت نهار میخورد و معمولا نیری تا موقع ظهر اوین بود و بعد به زندان گوهر دشت میرفت . یک بار که ما در 209 منتظر دادگاه بودیم نیری از آنجا رد شد و به پاسدارها گفت این بنده خداها را ببرید بند اینجا خسته میشوند. آش چقدر شور شده بود که آشپز هم به صدا در آمده بود. وقتی فهمیدیم بهداری هم اسم مستعاری برای هیات مرگ است تا مدتها دیگر هیچیک از بچه ها برای رفتن به بهداری اسم نمیداد. درآن شرایط کسی به فکر درمان مریضی نبود. بهداری رفتن تنها بهانه ای بود که میشد از بند خارج شد و سر و گوشی آب داد. باورمان نمیشد بچه ها اعدام شده باشند و بدین طریق میخواستیم ردی از آنها در بندهای دیگر بیابیم. مانند کسی بودیم که چیز با ارزشی را گم کرده باشد اما امیدش را از دست نمیدهد و صد بار یک جا را میگردد شاید که پیدا کند. اگرچه ما میدانستیم دیگر پیدا نمیکنیم و همه آنها اعدام شده بودند.

در مدتی که در اتاق 3 بالا بند 325 بودیم دارو دسته مجتبی حلوایی ما را آرام نمی گذاشتند. هر چند وقت به بهانه ای می آمدند و به آزار و اذیت و ضرب و شتم ما می پرداختند. مثلا یک شب قیچی به دست ریختند توی بند وعربده کشان فریاد میزدند که حاکم شرع حکم داده هر کس سبیلش بلند است باید کوتاه کند و سبیل بلند داشتن خلاف قوانین شرع مقدس اسلام است و حد شرعی دارد. از آنجا که همه بچه ها سیبیل داشتند همه را کشیدن زیر 8 و با قیچی بزرگ و کند شروع کردند به زدن سبیل ها. می گفتند سبیل شماها نشان از مسعود رجوی دارد و باید زده شود. بغیر از تک و توکی از بچه ها نظیر حسن جشنیوند حساسیت زیادی نشان ندادیم و همین امر وحشیانه آخوندی را به سوژه شوخی و خنده در آن شرایط تبدیل کرده بودیم.اما بنده خدا حسن جشنیوند تا یک ماه دست از روی لبانش بر نمیداشت تا کسی او را بدون سبیل نبیند. شوی آخوندی سبیل زنی تا نیمه های شب به درازا کشید و دسته دسته بچه ها را به زور به زیر 8 برده و گله پاسداران با روشهای وحشیانه و زشتی امیال جنایتکارانه خود را بر آورده می ساختند.

در این ایام هر آنچه که در حسرتش بسر میبردند سعی بر برآورده کردن آن داشتند.اما همین پاسداران جنایت پیشه در فردای اتمام جنایت یک به یک برائت می جستند و میگفتند ما در مرخصی بودیم و نقشی نداشتیم. زهی بی شرمی. یکی از پاسداران بنام زینل به یکی از بچه ها گفته بود من به مرخصی رفته و در اوین نبودم. به او جواب داده بود دروغ میگویی چون من خودم دیدمت که با همین کفش و شلوار در زندان بودی و بچه هر را برای اعدام میبردی.

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

شهریور ماه و در انتهای پروژه قتل عام، یکی از هواداران مجاهدین به نام فتح‌الله پیرصنعا را مجددا به دادگاه برده و از وی خواسته بودند که مصاحبه کند. اما او قبول نکرده بود. فتح‌الله سه دختر بزرگ داشت. آخوند نیری به پاسدارها گفته بود ببرید نشانش دهید. فتح‌الله را به زیر زمین 209 که بچه ها را در انجا دار میزدند برده بودند و نقل میکرد که در آنجا 5 نفر، 2 خواهر با چادرسیاه و 3 برادر را به دار آویزان کرده بودند. بعد وقتی او را مجددا نزد نیری به دادگاه برد ند افرادی که در دادگاه بودند با خنده هایی شیطانی میگفتند خوب حالا نظرت چیست؟ همکاری میکنی یا میخواهی مثل آنها بروی بالای دار؟ فتح الله نقل میکرد که در آنجا دیده بود به بچه ها قبل از این که به اتاق اعدام برده شوند یک ماژیک میدادند و میگفتند که اسم و فامیل خود را با حروف درشت روی دستشان بنویسند. اینکار را برای شناسایی جنازه ها بعد از اعدام میکردند. سال 1360 نیز به دلیل کشتار های گسترده این عمل رایج بود. یکی از بچه ها مجاهد شهید علی سواره را دیده بود که لحظاتی قبل از اعدام اسمش را بر ساق دستش نوشته بود و منتظر رفتن به اتاق اعدام بود.

 

آن سروهای سرفراز سربدار

برعهد خویش جمله وفادار و استوار

آن رهروان صادق و آن عاشقان نور

پروانه سان به قله خورشید رهسپار

پیکارشان کشاکش انسان و دیو بود

در اوج پاکبازی و در اوج افتخار

آن واژه مقدس و آن نام پرغرور

آن شاخص صلابت و آن رمز اقتدار

بر آن کلام و بر آن نام و آرمان درود

تا جاودان کنیم بر این نام افتخار

 

مخالفت آیت الله منتظری با اعدام زندانیان سیاسی

روزها میگذشت و ما همچنان در بدر به دنبال ردیابی و خبری از بچه های مفقود بودیم .علیرغم قطع روزنامه ها و تلاش رژیم برای سانسور خبری زندانیان اما هر از چندگاهی اخباری از درون نظام به داخل زندان می آمد. مثلا در اواخر مرداد ماه بود که نزدیک های غروب با یکی از بچه ها در حیات بند قدم میزدم و او می گفت شنیدیم منتظری با نوشتن نامه برای خمینی با اعدام زندانیان سیاسی مخالفت کرده است.

آیت الله منتظری تنها فرد شناخته شده از درون نظام بود که بطور جدی به مقابله با خمینی و فتوای جنایتکارانه اش ایستاده بود.

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

با گذشت زمان و خصوصا بعد از اعدام مهدی هاشمی برادر دامادش، تضاد اقای منتظری با خمینی رو به افزون بود و خمینی برای حذف منتظری از امور سیاسی و تنبیه او سعی بر آن داشت که او را گوشمالی دهد و تمام پست های اجرایی را نیز که به او داده بود مانند تشکیل هیئت عفو زندانیان سیاسی از او گرفته بود. همانطور که ناصری در سال 1366 به ما گفت آقای منتظری دیگر کاره ای نبود.

 

قتل عام 1367 شکاف منتظری را با خمینی به اوج خود رساند. آیت الله منتظری با مخالفت جدی و علنی خود تضادش را با خمینی آشکار کرد و نقطه پایانی گذاشت و یک مرزبندی روشن با خمینی نمود .چنانکه خمینی بناچار از پشت پرده بیرون آمد واو را که زمانی از طرف مجلس خبرگان به جانشینی برگزیده شده بود.

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

با سخنرانی اش علیه منتظری، در 8فروردین سال 1368، خمینی طی حکمی منتظری را از جانشینی خود عزل کرد، و در خانه اش محبوس نمود.

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

آقای منتظری مصر بود و برای توقف اعدام ها همچنان به نامه نگاری خود با خمینی ادامه داد و در صدد متوقف کردن آن بود. در همان زمان اسنادی منتشر شد که نشان داد عزل منتظری، به‌خاطر اعتراض او به قتل‌عام وحشیانه زندانیان سیاسی بوده است. این اسناد نامه‌هایی بودند که منتظری به خمینی نوشته بود و همچنین نامه‌یی که او به جنایتکارانی که تحت عنوان قاضی دست‌اندرکار این قتل‌عام بودند.

در این نامه‌ها منتظری عبارت «قتل‌عام» را به‌کار برده و از اعدام «چند هزار نفر در ظرف چند روز»، اعدام «بی گناهان یا کم گناهان»، «بی‌اعتنایی به همه موازین قضایی» اسم برده است.

ایت الله منتظری طی 3 نامه جداگانه به خمینی واعضای هیئت مرگ اعتراض خود را به قتل عام زندانیان سیاسی ابراز میدارد.

 

نامه اول منتظری به خمینی

محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی

پس از عرض سلام و تحیت، به عرض می رساند راجع به دستور اخیر حضرتعالی مبنی برا اعدام منافقین موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخیر را ملت و جامعه پذیرا است و ظاهرا اثر سوئی ندارد ولی اعدام موجودین از سابق در زندانها:

اولا در شرایط فعلی حمل بر کینه توزی و انتقام جویی می شود

و ثانیا خانواده های بسیاری را که نوعا متدین و انقلابی می باشد ناراحت و داغدار می کند و آنان جدا زده می شوند.

و ثالثا بسیاری از آنان سر موضع نیستند ولی بعضی مسئولین تند با آنان معامله سر موضع می کنند.

و رابعا در شرایط فعلی که با فشارها و حملات اخیر صدام و منافقین، ما در دنیا چهره مظلوم به خود گرفته ایم و بسیاری از رسانه ها و شخصیت ها از ما دفاع می کنند، صلاح نظام و حضرتعالی نیست که یک دفعه تبلیغات علیه ما شروع شود.

و خامسا افرادی که به وسیله دادگاه ها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده اند اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه ای بی اعتنایی به همه ی موازین قضایی و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد.

و سادسا مسئولین قضائی و دادستانی و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تاثر از جو بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا بی گناهانی یا کم گناهانی هم اعدام شوند، و در امور مهمه احتمال هم منجز است.

و سابعا ما تا حال از کشتن ها و خشونت ها نتیجه ای نگرفته ایم جز اینکه تبلیغات را علیه خود زیاد کرده ایم و جاذبه ی منافقین و ضد انقلاب را بیشتر نموده ایم، بجاست با رحمت و عطوفت برخورد شود که قطعا برای بسیاری جاذبه خواهد داشت.

و ثامنا اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار دارید اقلا دستور دهید ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت، و زنان هم استثنا شوند مخصوصا زنان بچه دار. و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز عکس العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود و بعضی از قضات متدین بسیار نارحت بودند، و بجاست این حدیث شریف مورد توجه واقع شود: قال رسول الله (ص): “ادرئوا الحدود عن المسلمین ما استطعتم فان کان له مخرج فخلوا سبیله فان الامام ان یخطی فی العفو خیر من ان یخطی فی العقوبه ». والسلام علیکم و ادام الله ظلکم.

 

16 ذی الحجه 1408 - 9/5/67

حسینعلی منتظری

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

با کمی دقت میتوان دید اقای منتظری با خط زدن بر کلمه «ین» چندین هزار نفر را به چند هزار نفر تقلیل داده است و بنظرم علت آن این است که خود او هم باور نمیکرده که در ظرف چند روز چندین هزار نفر را به دار بکشند.

نامه دوم منتظری به خمینی

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی

پس از سلام و تحیت، پیرو نامه مورخه 9/59/67 برای رفع مسئولیت شرعی از خود به عرض می رسانم سه روز قبل قاضی شرع یکی از استان های کشور که مرد مورد اعتمادی می باشد با نارحتی از نحوه ی اجرای فرمان حضرتعالی به قم آمده بود و می گفت: مسئول اطلاعات یا دادستان - تردید از من است - از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سر موضع است یا نه پرسید: تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی؟ گف آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ عراق به جبهه بروی؟ گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟ گفت مگر همه ی مردم حاضرند روی مین بروند! وانگهی از من تازه مسلمان نباید تا این حد انتظار داشت، گفت معلوم می شود تو هنوز سر موضعی و با او معامله سر موضع انجام داد و این قاضی شرع می گفت من هرچه اصرار کردم پس ملاک اتفاق آرا باشد نه اکثریت پذیرفته نشد و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر می باشند. حضرتعالی ملاحظه فرمایید که چه کسانی با چه دیدی مسئول اجرای فرمان مهم حضرتعالی که به دماء هزاران نفر مربوط است می باشند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

13/5/67 - حسینعلی منتظری

همبستگی ملی ایران خمینی ضدبشر خاطرات زندانی رضا شمیرانی

نامه آقای منتظری به اعضای هیئت مرگ

بسمه تعالی

تاریخ ۲۴/۵/۶۷

خطاب به آقایان نیری و اشراقی و رئیسی و پور محمدی

من بیش از همه شما از منافقین ضربه خورده‌ام چه در زندان و چه در خارج از زندان – فرزند مرا آنان به‌شهادت رساندند- اگر بنا بر انتقامجویی باشد من بیشتر باید دنبال کنم ولی من مصلحت اسلام و انقلاب و کشور و حیثیت ولایت‌فقیه و حکومت اسلام را در نظر می‌گیرم. من قضاوت آیندگان و تاریخ را در نظر می‌گیرم.

این‌گونه قتل‌عام بدون محاکمه آن هم نسبت به زندانی و اسیر قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم می‌کند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق می‌کند، مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است.

روش پیغمبر را با دشمنان خود در فتح مکه و جنگ هوازن ببینید به چه نحو بوده است پیغمبر با عفو گذشت برخورد کرد و از خدا لقب رحمه للعالمین گرفت روش امیرالمؤمنین با اهل جمل را پس از شکست ملاحظه کنید.

بسیاری از افراد سرموضع را رفتار بازجوها و زندانبانها آنان را به‌سر موضع کشانده والا قابل انعطاف بودند.

مجرد این‌که اگر آنان را آزاد کنیم به منافقین ملحق می‌شوند موجب صدق عنوان محارب و باغی بر آنان نمی‌شود. امیرالمؤمنین نسبت به ابن ملجم قصاص قبل از جنایت انجام نداد. با این‌که خودش فرمود او قاتل من است.

مجرد اعتقاد فرد را داخل عنوان محارب و باغی نمی‌کند و ارتداد سران فرضا موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمی‌شود.

قضاوت و حکم باید در جو سالم و خالی از احساسات باشد (لا یقضی القاضی و هو غضبان) الآن با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است ما از جنایت منافقین در غرب ناراحتیم به جان اسرا و زندانیان سابق افتاده‌ایم وانگهی اعدام آنان بدون فعالیت جدید زیر سؤال بردن هم قضات و همه قضاوتهای سابق است کسی را که به کمتر از اعدام محکوم کرده‌اید به چه ملاک اعدام می‌کنید؟

من بیش از همه به فکر حیثیت حضرت امام و چهره ولایت‌فقیه می‌باشم و نمی‌دانم موضوع را به چه نحوی بایشان رسانده‌اند؟ این همه ما در فقه بحث احتیاط در دماء و اموال کردیم همه غلط بود؟

من چندین نفر از قضات عاقل و متدین را دیدم که ناراحت بودند و از نحوه اجراء شکایت داشتند و می‌گفتند تندروی می‌شود و نمونه‌های زیادی را ذکر می‌کردند که بی‌جهت اعدام اجراء شده است.

در خاتمه مجاهدین خلق اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشت است یک نحو منطق است و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد با کشتن حل نمی‌شود بلکه ترویج می‌شود. انشاءالله موفق باشید ح – م

برای خواندن قسمت های قبلی قسمت مورد نظر ذیل را کلیک کنید:

قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت چهارم

قسمت پنجم

قسمت ششم

قسمت هفتم

قسمت هشتم