همزمان امواج تیره و تاریک اعدام، اختناق، کشتار، آوارگی و بمبارانها خلق های خاورمیانه را در چنگال خود گرفته و از هر کشور این منطقه خون انسانها در ابعاد غیر قابل تصوری میریزد. در کانون این بحران مردم سوریه از سنی و شیعه و فاطمی و مسیحی و کرد و آسوری و ... در معرض از دست دادن همه ی هستی خود می باشند.
جلاد مردم سوریه تنها با اتکاء به حمایت همه جانبه ی رژیم آخوندها و همدستی و مماشات و شراکت ابرقدرتهای جهانی در مقابل انقلاب مردم سوریه، دوام آورده است. اعمال داعش که در اصل شاگرد و مقلد اصلی رژیم به جا مانده از خمینی است، خصلت ضد بشری تفکر ارتجاعی بنیادگرائی مذهبی را در عصر رسانه های اجتماعی در میان جامعه ی جهانی را عیان کرده است در صحنه ی واقعی اما این سیاستهای مخرب امریکا بود که بعد از اشغال عراق در سال ٢٠٠٣، وضعیتی را فراهم کرد که دست رژیم را برای جولاء دادن در صحنه ی عراق، کاملا باز گذاشت، زمانی که مردم خاورمیانه برای رسیدن به خواستهای خود قیام کردند، این دخالت رژیم اخوندی در سوریه و عراق بود که زمینه ی رشد داعش را فراهم آورد.
در دوران قیام مردم ایران در سال ١٣٨٨، امریکا در کنار رژیم ایستاد، در مقابل نقض دهشتبار حقوق بشر در ایران در عمل، عملی انجام نداد و در حرف جز به سخن گوئی سبک و بازی با کلمات نپرداخت. سیاست حمایت هم شرق و هم غرب از رژیم اخوندی، تا حد اخر ظرفیت تاریخی حضرات، از عجایب روزگار ماست، سگها را گشودند و سنگ ها رابستند، در دورانی که جسد کودکان سه ساله، شن روشن ساحل را مثل سیاه ترین نقطه ی کهکشان می نمایاند، أیا طبیعی نیست که سئوال شود ، کدام خدا، کدام پیامبر، کدام عشق و کدام انسانیت ؟
مگر از انچه که بر سر انسانها می آید، خبر ندارید ؟ آی آدمها که در ساحل عافیت و امنیت نشسته اید! آیا از آنچه که هر روز در حلب و بغداد و تهران و گیلان و یمن و بغداد و سنجار و کوبانی و دمشق و حمص و ... میگذرد خبر ندارید که به جشن و شادی نشسته اید ؟ چه کسی را میشود به خاطر این سئوال، سرزنش کرد ؟ اما در میان این وانفسا، هستند انسانهای که به انسانیت و به ارزشهای انسانی اعتقاد دارند و در راه احیاء این ارزشها سالها بدون چشم داشت از راحت و آرامش گذشته اند، و سخت ترین شدائد را متحمل شده اند، انها از خود گذشته تا مردم شان به همه چیز برسند، از گهواره تا گور آزادی را جسته اند، از میدانهای تیر و شکنجه و اعدام و مبارزه گذشته اند، سنگر ها ساخته و جان پناه بشریت به غارت رفته شده اند، . سخنگوی این جنبش، خانم مریم رجوی اما جور دیگری میبیند و سخن دیگری میگوید:
"میلاد هر پیامبر و برانگیخته شدن او، آغاز دوبارهیی برای حیات اجتماعی انسان در مداری بسا متکاملتر بوده است. شادی و جشن ما برای این میلادها به همین دلیل است. وقتی که تاریکی تعصب و ترور و افراطیگری به جهان ما هجوم میآورد، ما در این میلادها، نوید آغازهای دوباره و روشنایی آزادی و بردباری را میبینیم.
امید و نوید محتوم برای نجات ملت سوریه از چنگال خامنهای و بشار اسد و داعش، امید و نوید برای مسیحیان بیخانمانشده موصل و رهایی تمام ملت عراق و امید و نوید برای خلاصی نوکیشان مسیحی ایران از ترس و ناامنی و آزادی تمام ملت ایران از ستم و استبداد مذهبی."
این حرف رهبری است که دهها سال در مبارزه ی مستقیم بر علیه دو دیکتاتوری شرکت داشته، در معرض شدید ترین طوفانهای سیاسی و نظامی قرار داشته و عزیزانش را هر روز در جایی به زنجیر و دار میکشند و یا با بمب و موشک بر سرشان میریزند و یک لحظه از آماج توطئه و تبانی ارتجاع ضد بشر با اربابان بین المللی قدرت، آسوده نبوده است، در پیام مریم رجوی آنچه هست، بالندگی و پویایی مبارزات برای بشر است، آغاز های دوباره که در تاریخ همواره به جلو غلطیده و از مقامی به مکانی جهش کرده تا بشریت در مرداب سکون بودن و ماندن، دفن نشود، او رهبری است که جنبش او را از پشت بارها با خنجر مورد تهاجم قرار داده و در حمایت از دشمن او از هیچ رذالت و تحریفی دست برنداشته اند،
واقعا که در مقابل این فشارها دوام أوردن، خودش شبیه یک معجزه است، البته قانونمند بوده و با پرداخت بهای مافوق تحمل انسان، اما خلاقیت و نوآوری در سازمان اصلی جنبش که خود را در سال گذشته در معرفی شورای مرکزی متشکل از هزار زن ذیصلاح، نشان داد، دستاوردی است که میلاد نوینی را در ایران و خاورمیانه ی زخم خورده و خون چکان، نوید میدهد.
در این اخرین شبهای سال مسیحی، ایمان دارم که محققین و تاریخ نویسان و انقلابیون سالهای اینده از این جهش بزرگ و میلاد مجدد یک جنبش انقلابی، بسیار سخن خواهند گفت، اما داستان سر زدن از ماندن و پرداخت بهای پیشرفت یک داستان انسانی است، در تاریخ بارها به طریق خودش اتفاق افتاده و شاهدین و مفسرین خودش را دارد، به غزلی از مولانا بنگریم:
درخت اگرمتحرک بدی ز جای به جا
نه رنج اره کشیدن نه زخم های جفا
نه آفتاب و نه مهتاب نور بخشیدی
اگر مقیم بدندی چو صخره صما
چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر
خلاص یافت ز تلخی وگشت چون حلوا
فرات و دجله و جیحون چه تلخ بودندی
اگر مقیم بدندی به جای چون دریا
زجنبش لهب و شعله چون بماند آتش
نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا
نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر
سفر تفادی تا مصر و گشت مستثنا
نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه او گشت مولا
نگر به عیسی مریم که از دوام سفر
چو آب چشمه حیوان است یحیی الموتی
نگر به احمد مرسل که مکه رابگذاشت
کشید لشکر و بر مکه گشت او والا
چو بر براق سفر کرد در شب معراج
بیافت مرتبه قاب قوس او ادنی
اگر ملول نگرانی یکان یکان شمرم
مسافران جهان را دوتا دوتا و سه تا
چو اندکی بنمودم بدان تو باقی را
ز خوی خویش سفر کن به خوی و خلق خدا
( غزل شماره ٢١٤- دیوان شمس)
بیش از این چه میشود گفت ؟
عید میلاد مسیح و محمد مصطفی بر همه گرامی باد !
( و به خصوص رهبران مجاهدین و عزیزان ما در لیبرتی)