دکتر فرشیدورد، از استادان معروف زبان و ادبیات فارسی، در آبان 1308 زاده شد و در 9دیماه 1388 در خانه سالمندان «نیکان» در تنهایی و بیماری درگذشت. «این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست» از سروده های قدیمی اوست که آن را به هنگام دوری از وطن سرود:
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست/
این خاک چه زیباست، ولی خاک وطن نیست.
آن کشور نو، آن وطــــن دانش و صنعت/
هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست.
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان/
لطفی ست که در کلگری و نیس و پکن نیست.
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان/
موجی ست که در ساحل دریای عدن نیست.
در پیکر گلهای دلاویز شمیران/
عطری ست که در نافه آهوی خُتَن نیست.
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران/
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست.
آوارگی و خانه به دوشی چه بلایی ست/
دردی ست که همتاش در این دیر کهن نیست.
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ/
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست.
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران/
بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست.
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران/
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست.
هر چند که سرسبز بُوَد دامنه آلپ/
چون دامن البرز پر از چین و شکن نیست.
این کوه، بلند است ولی نیست دماوند/
این رود چه زیباست ولی رود تَجن نیست.
این شهر عظیم است ولی شهر غریب است/
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست».