ابعاد سرکوب و بربریت در دیکتاتوری ولی فقیه، همان نظامی که مردم میهنمان در قیام سال 88 «رهبر» آن را با شعار “مرگ بر اصل ولایت فقیه » به چالشی میهنی و تاریخی کشیدند، نه تنها در تعداد اعدام های خودسرانه و رتبه نخست آماراعدام ها در جهان، بلکه بخوبی می توان آن را در سرکوب گسترده امواج حرکات اعتراضی مردم میهنمان مشاهده کرد.
واقعیت این است که هردو جناح حکومتی، با تمامی اختلافات درونی که به یقین تنها بر سر سهم بیشتر از قدرت می باشد، در یک نقطه اتحاد عمل و دیدگاه استراتژیک دارند و آن عنصر قهر و سرکوب داخلی علیه دگر اندیشان، فعالان سیاسی و بویژه اعضاء و خانواده های مجاهدین و مقاومت ایران است. همچنین شلیک 88 موشک به ساکنان بیدفاع و بی سلاح لیبرتی و یا قتل عام خونین در اشرف قهرمان به یقین با اطلاع و مشارکت کامل رئیس جمهور رژیم صورت گرفته است. سخن از ابعاد جنایت علیه بشریت در حاکمیتی خون ریز و قرون وسطایی است که از کشتن، زندانی کردن و شکنجه ابایی ندارد و برای ماندن بر اریکه قدرت حتی به نزدیکان و «خودی های نظام» نیز رحم نمی کند.
با نگاهی به کارنامه سراسر جرم و جنایت آخوند های حاکم بر میهن امان و بویژه شخص روحانی که از روز نخست نقش های کلیدی و امنیتی در نقض حقوق بشر و همچنین صدور جنگ، تروریسم و بنیادگرایی در دیکتاتوری ولایت فقیه ایفا نموده است، بواقع نخستین سوالی که به ذهن هر ناظر داخلی و خارجی خطور می کند، پیدا کردن دلیل و چرایی برای دعوت از رئیس جمهور جنگ و اعدام می باشد. عملی که به یقین با تمامی داده های حقوق بشر نوین و روح و جوهره آزادی در تضاد آشکار است.
در رابطه با نقش کلیدی وی در دوران جنگ ضد میهنی که به کشته و زخمی شدن قریب یک میلیون نفر و وارد شدن بیش از 1000 میلیارد دلار خسارت به 7 استان کشورمنجر گردید، دانشنامه ویکی پدیا از جمله می نویسد: “در دوران جنگ ایران و عراق، روحانی مسئولیتهای متعددی، از جمله عضویت در شورای عالی دفاع (از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۷)، عضویت در شورای عالی پشتیبانی جنگ و رئیس کمیسیون اجرائی آن (از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷)، معاونت فرماندهی جنگ (از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۴)، ریاست ستاد قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء (از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶) و فرماندهی پدافند هوایی کل کشور (از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۰) را برعهده داشت. روحانی یکی از ۳ نفری بود که به نمایندگی از هاشمی رفسنجانی، در گفتگوهای پنهانی با مک فارلین شرکت داشت. روحانی بین سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۸ به معاونت جانشین فرماندهی کل قوا منصوب شد. بعد از پایان جنگ، حسن روحانی به همراه تعدادی از فرماندهان سپاه و ارتش، نشان درجه دو فتح و در مراسم دیگری در سالروز آزادسازی خرمشهر، به همراه جمعی دیگر از فرماندهان و مسؤولان پشتیبانی جنگ، نشان درجه یک نصر را از خامنهای فرمانده کل قوا، دریافت کرد».
براین منطق است که بسیاری از مدافعان حقوق بشر و انسان های صلح دوست، قربانیان و خانواده های زندانیان سیاسی و عقیدتی که از جور و ستم رژیم آخوندی و تمامی باندها و دستجات آن به غذاب آمده و در رنج بسر می برند، خواهان بازگشت دوباره یک دیکتاتوری خون ریز و ظالم به “جامعه بین الملل» از طریق “پهن کردن فرش قرمز» نبوده و نیستند، بلکه به درستی براین باورند که جایگاه واقعی حکام خون ریز تهران، به حکم تاریخ و قوانین بین المللی در مقابل یک دادگاه ذیصلاح برای رسیدگی به جنایات بی شمار و نسل کشی و بویژه اعدام بیش از 120 هزار تن از مخالفن سیاسی و دگراندیشان می باشد.
با نگاهی اجمالی به نقش سرکوبگرانه آخوند روحانی در تاریخ معاصر بخوبی می توان رد پای وی و سیاست های تبیین شده از سوی دستگاه های سرکوب که او نیز از جمله متولیان آن می باشد را مشاهده نمود. برای نمونه باید به نقش وی بعنوان دبیر شورای امنیت ملی نظام در سرکوب خونین قیام دانشجویان اشاره کرد. وی در سخنرانی خود در 23 تیر 78 ازجمله گفت: «تظاهرکنندگانی که به اموال عمومی خسارت زدهاند، باید به عنوان دشمنان حکومت محاکمه شوند. ادامه این وضع برای نظام ما، کشور ما و ملت ما قابل تحمل نخواهد بود. افراد شرور، افراد وابسته به گروهکهای سیاسی ورشکسته و منزوی در جامعه ما، مزدوران و وابستگان به قدرتهای خارجی از این فرصت خواستند سوء استفاده کنند، البته این گروهکها ماهها در انتظار یک فرصت مناسب بودند و فکر کردند این مقطع فرصت مناسبی برای اهداف شوم و پلید آنهاست. یک حادثه تلخی که با حرکت این عناصر فاسد رخ داد، حرمت شکنی بود». (سایت حکومتی انتخاب 19 خرداد 1392 / مناظره کاندیداها)
همچنین پاسدار رحیم صفوی، دست راست رهبر معظم در امور سرکوب با اعتراف به نقش مستقیم آخوند روحانی در سرکوب قیام دانشجویان از جمله گفته است: “من در آن قضیه برخورد جدی با وزیر کشور وقت داشتم. در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی که دبیر آن آقای دکتر حسن روحانی بود، یک برخورد لفظی بین ما پیش آمد و آقای روحانی به نفع سپاه رای داد و گفت: «سپاه باید بیاید؛ برای دفع فتنه تهران». بعد این که موضوع گزارش شد و حضرت آقا هم اجازه دادند، با ورود بسیج و سپاه، ظرف چند ساعت این فتنه تمام شد». (سایت فرهنگ نیوز 18 فروردین 1394)
در سال 88، او علاوه بر عضویت در مجلس خبرگان به عنوان نماینده تهران، ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک حکومت را نیز برعهده داشت؛ و بدین سان در تصمیم گیری های “استراتژیک » برای سرکوب مخالفان که به پروند هایی همچون “کهریزک، قرچک، اوین، کوی دانشگاه تهران» و یا حوادث خونین در شهرهای “تبریز، شیراز و ترور شهروندان و معترضان با سلاح گرم و سرد در اقصی نقاط کشور» اشراف کامل داشته است.
بهرحال از هر منظر که به نقش وی در حاکمیت ولی فقیه بنگریم، رد خونین پاهای روحانی و سیاست هایی که از سوی ارگان های تحت هدایت او در زمینه سرکوب و نقض حقوق بشررا بخوبی میتوان مشاهده نمود. در کلام پایان باید گفت که رژیم آخوندی با گسیل روحانی به اروپا آنهم در پی بحران آتش زدن سفارتخانه ها و قطع رابطه قریب 10 کشور اسلامی و عربی، اکنون در ضعیف ترین موقعیت ممکن در مناسبات منطقه ای قرارگرفته است. واقعیت این است که آخوند روحانی بخش جدایی ناپذیر از سیستم حکومتی است که برپایه “نقض حقوق بشر، صدور بنیادگرایی و تروریسم » استوار است. براین منطق است که مماشات و زانو زدن در مقابل دیکتاتوری خون ریز ولی فقیه که نه تنها 78 میلیون ایرانی، بلکه منطقه خاورمیانه را اکنون به گروگان گرفته است، به یقین در راستای بهبود بحران انسانی در ایران و کشورهای همسایه و اسلامی نخواهد بود، بلکه مشوقی است به دیکتاتوری خامنه ای برای ادامه این جباریت ساری و جاری.
متحدا در تظاهرات بزرگ جوامع ایرانی، اعضآء خانواده بزرگ مقاومت و ایرانیان آزاده علیه سفر آخوند روحانی که مردم ایران و جهانیان بدرستی از وی به عنوان “رئیس جمهور» اعدام نام می برند، می پیوندیم.