قصه دو موش*

ایرج میرزا

قصه دو موش

«ای پسر لحظه یی تو گوش بده/

 

گوش بر قصه دو موش بده

 

که یکی پیر بود و عاقل بود/

دیگری بچه بود و جاهل بود

 

هر دو در کنج سقف یک خانه/

داشتند از برای خود لانه

 

گربه یی هم در آن حوالی بود/

کز دَغل پر, ز صدق خالی بود

 

 

چشم گربه به چشم موش افتاد/

به فریبش زبان چرب گشاد

 

گفت: "ای موش جان, چه زیبایی/

تو چرا پیش من نمی آیی

 

هرچه خواهد دل تو, من دارم/

پیش من آ, که پیش تو آرم"

 

پیره موش این شنید و از سر پند/

گفت با موش بچه کای فرزند:

 

"نروی, گربه گول می زندت/

دور شو, ورنه پوست می کندت".

 

بچه موش سَفیه بی مَشعَر/

این سخن را نکرد از او باور

 

گفت: "منعم ز گربه از پی چیست؟/

او مرا دوست است, دشمن نیست

 

گربه هم از قبیله موش است/

مثل ما صاحب دم و گوش است

 

تو ببین چشم او چه مقبول است/

چه صدا نازک است و معقول است".

 

باز آن موش پیر کارآگاه/

گفت با موش بچه گمراه

 

"به تو می گویم ای پسر در رو

حرف این کهنه گرگ را نشنو"

 

گفت موشک که: "هیچ نگریزم/

از چنین دوست, من نپرهیزم"

 

گربه زین گفتگو چو گل بشکفت/

بار دیگر ز مکر و حیله بگفت:

 

"من رفیق توأم نترس بیا/

ترس بیهوده از رفیق چرا؟"

 

پیره موش از زبان آن فرتوت (=پیر سالخورده)/

ماند مات و معطّل و مبهوت

 

گفت: "وه! این چه قدر طنّاز است/

چه زبان باز و حیله پرداز است".

 

بچه موش سفیه بی ادراک/

گفت: "من می روم ندارم باک".

 

بانگ زد موش پیر: کای کودن

این قَدَر حرفهای مفت مزن/

 

تو که باشی و گربه کیست, الاغ/

رفتن و مردنت یکیست, الاغ

 

گربه با موش آشنا نشود/

گرگ با برّه, همچرا نشود".

 

 

پر دَغل گربه به فن استاد/

باز آهسته لب به نطق گشاد

 

گفت: "این حرفها تو گوش مکن/

گوش بر حرف پیره موش مکن

 

پیرها غالباً خرف باشند/

از ره راست, منحرف باشند

 

 

نُقل و بادام دارم و گردو

من به تو می دهم, بده تو به او".

 

بچه حرف نشنو ساده/

به قبول دروغ, آماده

 

سخن کذب گربه, صدق انگاشت/

رفت و فوراً بنای ناله گذاشت

 

که: "به دادم رسید, مُردم من/

بی جهت گول گربه خوردم من

 

دمم از بیخ کند و دستم خورد/

شکمم پاره کرد و گوشم برد

 

پنجه اش رفت تا جگرگاهم

من چنین دوست را نمی خواهم".

 

پیره موشش جواب داد: "برو/

بعد از این پند پیر را بشنو"

 

ـ هرکه حرف بزرگتر نشنید/

آن ببیند که بچه موش بدید.

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

* ایرج میرزا این داستان را از زبان فرانسه به شعر فارسی برگردانده است.