گفتمش عیدانه ای بخشی مرا؟
عید امسالم کنی غرق سُرور؟
درد من درمان کن و جان مرا
وارهان از چنبر تقدیر کور
کار بسپردم به دست ناکسان
عزّتم بشکست و زخمی شد غرور
هیچ می بینی برایم چاره ای
میکنم روزی از این نکبت عبور؟
می شود شیرین دوباره کام ما
یا که مانَد جاودانه تلخ و شور
گفت در پاسخ که؛ ای گم کرده راه
اندکی در کار خود آور شعور!
بند بگسل باش آزاد ای پسر*
آدمی،رسمت نباشد چون ستور
گوش کن از جان و دل پند مرا:
"انقلاب" است این زمان خیر الامور !
*از جلال الدین بلخی مشهور به مولانا