ناصرالدین شاه قاجار در 28 رجب 1307هـ (20 مارس 1890م) در سومین سفرش به فرنگ، به موجب قراردادی، امتیاز «خرید و فروش» تنباکوی سراسر ایران را به مدت 50 سال به ماژور تالبوف انگلیسی واگذارکرد.
(مرکز انحصار توتون و تنباکوی ایران در تهران)
این قرارداد که به همه تولیدکنندگان و مصرف کنندگان سراسر ایران مربوط بود و اختیار تولید و مصرف تنباکو را به یک انگلیسی میسپرد, مردم را برانگیخت. سید جمالالدین اسدآبادی نیز که به دعوت ناصرالدینشاه در تهران به سر می برد، در اعلامیه یی به مخالفت علنی با امتیاز پرداخت و در آن خطاب به ناصرالدین شاه پرسید: «به چه حقی خرید و فروش تنباکویی که خریدار و مصرف کنندهٔ آن ایرانی است، به بیگانه واگذار شدهاست؟» (خاطرات حاج سیّاح، دوره خوف و وحشت، به کوشش حمید سیّاح، تهران، ۱۳۵۹، ص ۳۲۹).
علما با بهره گیری از ناخشنودی مردم استعمال تنباکو را تحریم کردند و برای لغو امتیاز انحصار رژی مردم را به اعتراض فراخواندند که با استقبال عمومی در سراسر ایران روبه رو شد.
شرکت تالبوت در امر خرید تنباکو از مردم سختگیری بسیار نشان داد و ناخوشنودی آنها را برانگیخت. به طوری که شماری از تولیدکنندگان تنباکو برای خودداری از فروش آن به این شرکت, انبار خود را به آتش کشیدند.
در این حال «حاج محمدکاظم ملک التّجار که مردی متهوّر و جسور است ... فتوایی به امضای میرزای شیرازی منتشر میکند», به این مضمون: «الیوم بایّ نَحو کان (=امروز به هرصورت که باشد) استعمال تنباکو و توتون ... در حکم محاربه با امام زمان... است» (تاریخ بیداری ایرانیان, ناظم الاسلام کرمانی، تهران، 1362، ص30).
(فتوای میرزای شیرازی)
روز دوم جمادی الاول 1309ق فتوای تحریم تنباکو در مسجد شاه و دیگر منابر تهران خوانده شد. مردم به فتوای میرزای شیرازی به سرعت عمل کردند و تحریم تنباکو در سراسر ایران همه گیر شد. کشیدن قلیان در آن زمان بسیار معمول بود. اما پس از فتوای تحریم, حتی در کاخ ناصرالدّینشاه نیز این فتوا کارساز شد و زنان حرم شاهی نیز به آن گردن نهادند.
انیس الدوله، سوگلی شاه، سردمدار مخالفت با کشیدن قلیان در حرمسرا بود و قلیانها را در حرمسرا جمع کرد و از کشیدن آن جلوگیری نمود.
(انیس الدوله، سوگلی ناصرالدین شاه)
روز جمعه 23 جمادی الاولی اعلامیه یی بر دیوار شمس العماره و سایر گذرها و مجامع شهر تهران چسبانده شد با این مضمون: «برحسب حکم جناب حجتالاسلام آقای میرزای شیرازی یوم (=روز) دوشنبه آتیه جهاد است, مردم مهیا شوید».
«این شایعه شورانگیز دروغین به زودی در شهر منتشر گردیده, عامه مردم را مهیج کرد. مردم راستی به خیال جهاد افتادند. در صدد کارسازی تهیه و تدارک و فراهم کردن اسلحه برآمدند و آذوقه جمع و فراهم آوردند. مردمان در مقام وصیت و وداع با اهل و عیال خودشان به ناله صدا بلند کردند. فرنگیانی که مقیم دارالخلافه بودند از سفرا و غیر هم, همگی از این معنی, سخت, مضطرب و پریشان شده برای حفظ خودشان از دولت در این خصوص امنیت و اطمینان طلبیدند که ما به اطمینان دولت بدین مملکت آمده ایم, اکنون که مردم ملت را حکم به جهاد آمده و رعیت در خیال شورش و ستیزگی با دولتند, تکلیف ما چیست؟ اولیای دولت که درباره خود و حرمسرای سلطنتی و سایر اجزای سلطنت, به غایت مضطرب و هراسان بودند, از این اطمینان خواستن خارجه نیز چند درجه بر وحشت و اضطراب ایشان افزوده شد» (تاریخ بیداری ایرانیان, ناظم الاسلام کرمانی، نشر آگاه نوین، «مقدمه», ص49).
ناصرالدین شاه که میرزا حسن آشتیانی, از «مجتهد» معروف تهران را عامل همه «قال و مقال و اسباب بی نظمی در پایتخت» میپنداشت, نامه تندی به او نوشت و در آن او را «عوامفریب» خواند و به درخواست سفارت انگلیس و شرکت «رژی», که خواهان دورکردن او از تهران بودند, تصمیم گرفت میرزا حسن آشتیانی را از تهران تبعیدکند. به این گمان که اگر او از تهران دورشود, مردم را به سادگی می توان آرام کرد.
(دروازه ارگ سلطنتی از «تخته پل» ـ پل چوبی ـ در سال1277قمری)
این حکم آتش طغیان مردم را تیزتر کرد. بازار تهران در اعتراض به این حکم بسته شد و مردم در پیرامون خانه میرزای آشتیانی, که چندان فاصله یی با ارگ سلطنتی نداشت, گردآمدند و فریاد اعتراضها به آسمان برخاست. سپس مردم خشمگین, «ارگ سلطنتی» را محاصره میکنند و «وزرا را در عمارت سلطنتی محصور مینمایند... هرکس میخواهد به موافقت دولت سخنی بگوید دچار ضَرب و شَتم میگردد... در این حال نایبالسّلطنه (کامران میرزا ـ سومین پسر ناصرالدین شاه که او را در سال 1278قمری به سن 6سالگی به حکومت تهران منصوب کرد) از عمارت سلطنتی بیرون آمده, در زیر سردر معروف به "سردر نقاره خانه" در حالتی که یک دسته قراول جلو او را گرفته مانع ورود بلواییان هستند, نزدیک میشود که با مردم سخن بگوید و آنها را به متفرق شدن امر نماید تا تکلیف ظاهری ادا شده باشد. کلمهیی چند گفته نگفته که طرف خیابان جُبّه خانه (بوذرجمهری کنونی) یک دستة قوی از بلواییان با فریاد و فغان سرازیر شده, از مقابل ارگ گذشته, به خانه میرزای آشتیانی میروند. سپهسالار ایران (کامران میرزا) را ترس غالب شده, پشت به مردم نموده به جانب عمارت سلطنتی فرار میکند. فرار او با رسیدن دستة بلواییان به در ارگ مقارن میگردد و قراولان نمیتوانند از مردم جلوگیری کنند. بلواییان داخل ارگ شده به عمارت سلطنتی حمله میکنند.
نایب السلطنه خود را به دهلیز عمارت رسانیده به آقابالاخان, که ریاست قشون ارگ را دارد, فرمان شلیک میدهد. چندین تن از بلواییان کشته و زخمی شده, باقی فرار مینمایند. گرچه قشون دولت سعی میکند کشتگان به دست بلواییان نیفتد, ولی آنها دو سه نعش را به دست آورده, روی تخته میگذارند و به خانة میرزای آشتیانی برده, کار بالا میگیرد. در این حال دولت بهانه به دست آورده سفارت انگلیس را راضی و رژی را متقاعد میکند, خسارات وارده بر او را بدهد و امتیاز را لغو نماید...» (حیات یحیی, یحیی دولت آبادی، جلد اول, ص130).
(خیابان جُبّه خانه, روبه روی سبزه میدان, با دیوار و برجهای ارگ سلطنتی)
شاه و امینالسّلطان به ناگزیر در روز 25 جمادی الاولی 1309ق, یک روز پیش از روزی که شایع شده بود جهاد در آن روز آغاز خواهد شد, امتیاز را لغو کردند و ناچار شدند به شرکت تالبوت خسارت بپردازند. خزانه شاه خالی بود و انگلستان برای پرداخت این خسارت به دولت ایران وام داد و به عنوان تضمین پرداخت وام, گمرک بنادر خلیج فارس در سال 1310هـ به انگلستان واگذار شد.
میرزای شیرازی, میرزای آشتیانی و علمای دیگر ایران, پس از این پیروزی در میان مردم اعتبار بسیار بیشتری به دست آوردند و شماری از آنها, به قدرتی فراتر از قدرت دربار دست یافتند.