ــ اگر در یک نظام دموکرات و متضمن برابری قانونی حقوق شهروندان، هر شهروندی در هر موقع و مقامی، عملی خلاف قانون ـــ از تخلفی کوچک تا جنایتی بزرگ ـــ مرتکب شود، قانون با او تعیین تکلیف می کند. هیچ شهروند سالم و پایبند به قانونی که حقوق او را تضمین و از تجاوز مصون نگه می دارد، به علت نقض قانون از جانب هر کس، خواستار سرنگونی رژیم نمی شود.
ـــ در ایران تحت حاکمیت آخوندی، مبارزه آزادی خواهان با کلیت نظام حاکم، در درجه اول و گام نخست، برای باز پس گرفتن حق حاکمیت شان است که بوسیله همه ی ( تاکید می کنم همه و بلا استثناء) سردَم داران این نظام غصب شده است. آنها غاصبان حق مردم هستند و این غصب را با تحمیل یک قانون اساسی ضد دموکراتیک و سراسر تبعیض آمیز، به زعم خودشان قانونی کرده اند. از این جایگاه است که اصل ارتجاعی و ضد بشری ولایت فقیه و اصول ناقض حقوق بشر دیگر، وجه قانونی پیداکرده اند!
ـــ اگر با دوز و کلک و حقه بازی، خامنه ای را ولی فقیه نکرده بودند و مجلس خفته گان آخوندی( خودشان می گویند: خبره گان!) مثلن جای او یکی مثل مهاتما گاندی یا نلسون ماندلا یا جرج واشنگتن را به عنوان ولی فقیه در این مسند می نشاند، مساله مردم حل می شد؟ معلوم است که نه!
مساله وقتی حل می شود که:
ـــ اصل حاکمیت مردمی جای اصل ولایت فقیه را بگیرد
ـــ نظام دموکراتیک مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر جای تئو کراسی بنشیند
ـــ قانون اساسی نظام، ضامن اصل برابری حقوقی شهروندان ایرانی باشد
ـــ اصل جدائی دین از دولت تضمین شده باشد( نظام سکولار)
.... باقی خواست ها هر چه باشند و با هر آب و تابی و از زبان هرکس بیان شوند، هر اندازه هم با اهمیت، فرع بر این اصول بنیادین محسوب می گردند.
و این امور محقق نمی شوند، مگر با سرنگونی تمامیت نظام آخوندی حاکم. زیرا با سلطه ی این نظام، دموکراسی، برابری حقوقی شهروندان، عدم تبعیض جنسی، دینی و قومی، امکان پذیر نیست. تجربه ی سی و هفت سال چیرگی ملایان و قانون اساسی شان که توام با جنایت های کم نظیر علیه مردم ایران و غارت سرمایه های مادی و معنوی کشور بوده است، مدرک و گواه خدشه ناپذیر بر این امر است. بازی های گردانندگان رژیم زیر عنوان های اصلاح طلبی و اصول گرائی و تعادل و تعامل و مدّره و ... جز فرو بردن هر چه بیشتر کشور و مردم ایران در نابسامانی های ویرانگر و جبران ناپذیر، نتیجه ای نداشته است.
ـــ کسانی که نگاه ما را به این صحنه ی واقعی و انکار ناپذیر، ملامت می کنند و به ما اتهام فقط سیاه و سفید دیدن را می زنند، اگر هم در قضاوتشان سوء نیت هم نداشته باشند، اما نگاهشان و قضاوتشان در هر حال منجر به ایجاد فرصت برای ادامه حیات رژیم تبهکار و جانی حاکم می شود. به این گروه ــ باز هم با فرض بر اینکه سوء نیت ندارند و قصدشان بطور حقیقی پشتیبانی از رژیم نیست ـــ می گوئیم که ما فقط سیاه و سفید نمی بینیم، امّا حاضر نیستیم رنگ سیاه را رنگی جز سیاه ببینیم! و در همین راستا یادآور می شویم که:
ـــ بهره بردن از تضادهای درون نظام و بویژه در راس آن، یک امر است، به بهانه یا بخاطر بهره برداری از این تضادها به ورطه ی دفاع ازاین یا آن باند درون نظام جمهوری اسلامی افتادن، امر دیگری است.
ـــ "تنها سیاه و سفید ندیدن" را نباید بهانه ای کرد برای مثلا پشتیبانی از آخوند جنایتکار روحانی در مقابل خامنه ای جنایتکار، یا رفسنجانی یا خاتمی.
ـــ به بهانه ی" تنها سیاه و سفید ندیدن نیز نباید کسانی را که کلیت این نظام را قبول ندارند و برای سرنگونیش مبارزه می کنند، به کور رنگی متهم کرد.
ـــ دقیقا این بخش از مخالفان رژیم، بیشتر از هر کسی از تضادهای داخل نظام برای تضعیف آن بهره می برند، بی آنکه خود را به گند و پلیدی حمایت از یکی از طرف های دعوای جنایتکاران حاکم بر ایران آلوده سازند.