«برای خاطر تو» ـ پرویز لک

 

«برای خاطر تو»

«دستانم را با درختان گره خواهم زد/
و در انتهای سبز رشد،/

با نور/ در افق/ پیامی خواهم نوشت،/

برای خاطر تو.

در چشمانم هزار ستاره می کارم/

می دانم سبز خواهد شد، /

برای خاطر تو.

بر فراز ستیغ (=قلّه) جانهای سوخته/ در هُرم آتش عشق/

معبدی می سازم/ و ماه را به نگهبانی آن خواهم داشت،/

برای خاطر تو.

در آتشدان صبح،/ آتشی از ایثار برمی افروزم/

می دانم پایدار خواهدماند،/

برای خاطر تو.

از شکسته های دل/ گلدانی می سازم/

و خود را، به تمامی، در آن می کارم/

می دانم/ خون خواهم خورد،/ رشد خواهم کرد،/

سبز خواهم شد،/

برای خاطر تو.

از "صمد" خواهم خواست/ همه ماهیان قرمز را/

به طغیان در برابر تکرار فراخوانَد،/

برای خاطر تو.

ذرّه ذرّه خورشید را/ در شب/ افشان خواهم کرد،/

می دانم که دوستش خواهی داشت،/

برای خاطر تو.

فضا را از صدا پرخواهم کرد،/

می دانم منفجر خواهدشد،/

برای خاطر تو.

پرندگان مهاجر را،/ به مهمانی پرواز،/

در آسمان آبی اندیشه های خود فرامی خوانم،/

برای خاطر تو.

آب دریاها را/ به "خوابگه مورچگان" خواهم بست/

و خواب را از دیدگان خفته؛/ ـ خفتگان این قرن مبتلاـ /

خواهم تکاند./ می دانم موج برخواهد خاست/

بیدارخواهدشد،/

برای خاطر تو.

یأس را در مهمانی امّید/ به دارخواهم زد؛/

غم را در سالگرد "تولّدی دیگر»/

برای سرو / وداع خواهم گفت/

برای خاطر تو.

امید خواهم داشت/ سرود خواهم خواند،/

شعر خواهم گفت،/

برای خاطر تو.

خود را به دار عشق می آویزم/ و حرف آخرم این است:

دوستت دادم، برای همیشه،/

"آزادی"*.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* سراینده شعر«برای خاطر تو» پرویز لک است. نام سراینده قبلا به خطا شاملو نوشته شده بود که ضمن پوزش بدینوسیله تصحیح می شود.