آخرین تظاهرات مستقل ماه مه در تهران در اردیبهشت ۱۳۶۰ و تظاهرات ۱۹بهمن ۱۳۵۹(سالگرد حماسه سیاهکل) که توسط سازمان چریکهای فدایی خلق بزگزارشد و در آن پرچم سرخ بزرگی توسط شاعر شهید، فدائی خلق، سعید سلطانپور در خیابانهای تهران تکان داده شد و شور خاصی را بر انگیخت، جلوه هایی بود از فوران نیروی آزادیخواهی و عدالت جویی انقلاب ایران که خاطره اش پس از نزدیک به چهاردهه درذهن من زنده است(*).
سرکوب لگام گسیخته ی بعد از سی خرداد سال شصت هزاران نفر از آزادیخواهان و عدالت جویان جوان کشور و بخش قابل توجهی از فعالین جنبش کارگری را اعدام کرد و حکومت ولایت فقیه که شعار حمایت از مستضعفین را با دجالیت علم کرده بود، در عمل با لغو قانون کار، ممنوع کردن سندیکاهای کارگری و بازداشت و زندان و اعدام کارگران مبارز، در عمل دستاوردهای بیش از یک قرن مبارزات کارگری را لگد مال کرد. در کنار این سیاست تخریب، دجالگری و حربه ی تبلیغی "خانه ی کارگر" که در حقیقت ابزار سرکوب کارگران بود، توسط حکومت ولایت فقیه سرهمبندی شد که هنوز هم در همین نقش حرکت میکند. در همان سالها با اسم دیگری در چند کارخانه مشغول به کار بودم، آشنا شدن از نزدیک با شرایط سخت کار و دیدن حاصل مختصر ناشی از دهها سال کار که واقعا بیشتر از یک زندگی بسیار دشوار در شرایط نا أمن اقتصادی و زیر تهدید بیکاری زندگی کردن، به زندان شباهت بیشتری داشت تا زندگی، همواره مرا در خلجان روحی قرار داده که سرنوشت
" مشهدی اباذر " " حسین آقا " " ابراهیم " " مصطفی مکانیک " و ... چه شد؟
استفاده از نیروی ارزان برای کار، پایه ی اصلی این سیاست ضد بشری است. همزمان در این سالها اقتصاد جهانی دچار تحولات عظیمی شده و تولید بسیاری از کالاهای تجاری توسط چین، بازار تولید داخلی را به مرز نابودی کامل کشانده و واحدهای صنعتی بیشتر به مهره های یک بازی مالی تبدیل شده اند که نقش آفرینان اصلی آن را سپاه پاسداران و باندهای سیاه وزارت اطلاعات تشکیل میدهند. کلان اختلاس های میلیارد دلاری بخشی از اخبار صفحات چندم روزنامه های رژیم شده و تعداد و ابعاد انها البته که کاملا فاش نشده است، اما در همین حد هم کافی است تا توهم سرمایه گذاری متعارف را ازبین ببرد.
وجه دیگر لگام گسیختگی این سیاست ضد بشری را در پدیده ی کودک های کار میبینیم که اکنون در بخش قابل توجهی در اقتصاد سیاه کشور مورد استثمار قرار گرفته و در معرض از دست دادن سلامتی خود برای همیشه هستند.
به گزارش خبرگزاری حکومتی مهر، دبیر شورای برنامهریزی و راهبردی سازمان تأمین اجتماعی رژیم طی اظهاراتی در خصوص وضعیت کودکان کار میگوید: «کودکان کار به سپاه ذخیره صنعتی و کارگری تبدیل شدهاند که آثار اقتصادی نامطلوبی دارد.
... در شاخصهای سلامتی، آمار ایدز در میان کودکان کار ۴۵ برابر میانگین جامعه است که یک فاجعه بهشمار میرود همچنین موضوع اعتیاد در کودکان کار بسیار جدی است».
یکی دیگر از کارشناسان نظام میگوید: «حجم بسیار زیادی از جابهجایی بار در بازار تهران بر دوش کودکان کار است و همچنین از کودکان بهدلیل جثه کوچک در کار در محلهای تنگ و تاریک استفاده میشود».
موضوع دیگر، گسترش استثمار از زنان طبقه ی کارگر است که با تحمل مشقت بیشتر، به انجام کارهای مجبور میشوند که مردها از ان دوری میکنند.
خود اعوان و أنصار رژیم میگویند:
"سهیلا جلودارزاده عضو سابق مجلس ارتجاع روز دوشنبه 6 اردیبهشت 95 نداشتن امنیت شغلی را بهعنوان یکی از اصلیترین دغدغههای زنان کارگر عنوان کرد و گفت: ”بیش از 2 میلیون و 500 هزار زن بهدنبال فراهم کردن ایجاد شرایط کار هستند و از اینکه نمیتوانند کاری انجام دهند از فقر و بدبختی رنج میبرند “.
وی گفت: پس از گذشت 36 سال از انقلاب اسلامی هنوز مشخص نیست زنان باید کار کنند یا نه؟ اکثر زنان کارگر و بنگاههای اقتصادی و تولیدی فاقد قرارداد کار بوده و اگر قرارداد در میان است یک تا سه ماهه میباشد “
در مورد مهمترین معضل طبقه ی کارگر یعنی بیکاری دیگر وضع فاجعه در فاجعه است، حتی آمار قابل اتکاء نیست، کسی که در روز فقط یکساعت کار میکند را از آمار بیکاران حذف میکنند در حالی که یکساعت کار اصلا حداقل های خرج همان یک روز را هم نمیتواند تامین کند، بازی با ارقام و آمار در حقیقت بیان این واقعیت است که جان و مال و امنیت مردم این کشور اصلا محلی از اعراب در نزد رژیم ولایت فقیه ندارد، یک روزنامه ی رژیم مینویسد:
"اما شاغلین! “مرکز آمار تعداد بیکاران را 7/2 میلیون، شاغلین! مقامات دولتی 5/3 میلیون، نمایندگان شاغل! و کارشناسان نیز ۵ تا ۷ میلیون نفر میدانند. برخی نمایندگان مجلس و کارشناسان بازار کار میگویند، محاسبات مرکز آمار ایران چندان دقیق نیست و نمیتوان آن را ملاک اصلی برنامهریزیها دانست چون نشاندهنده تعداد واقعی بیکاران و سیمای بازار کار ایران نیست
اگر تعداد بیکاران برخلاف چیزی که مرکز آمار میگوید بین ۵ تا ۷ میلیون نفر باشد، نرخ بیکاری نیز دیگر نمیتواند ۱۱ درصد باشد و باید آن را تا ۳ برابر این میزان درنظر گرفت؛ بنابراین اگر نرخ بیکاری عمومی کشور ۳۰ درصد باشد، بازار کار در شرایط بحران کامل قرار دارد “. (روزنامه قانون / ٧ اردیبهشت٩٥)
مشت نمونه ی خروار فقر و استیصال ارتش بیکاران در ایران است، در یک گزارش که در فضای مجازی، در یک منطقه از تهران تهیه شده است، میخوانیم:
دو سطر از گزارش بهاصطلاح رئیس سازمان نوسازی شهر تهران را بخوانید:
خبرگزاری حکومتی موج: ۱۱ آبان ۱۳۹۴: «... . شبها بین ۱۵۰ هزار تا ۲۰۰ هزار کارتنخواب در منطقه ۱۲ تهران بهخصوص خیابان لالهزار زندگی میکنند، ... . علت شبمردگی، تجاری شدن منطقه و اسکان کارگران فصلی و کارگران بازار در خانههای ترک شده از سوی خانوارهای قدیمی است».
راستی این دویست هزار تن تنها در یک منطقه از تهران چه کسانی هستند؟ چه میگویند؟
دویست هزار نفر تنها در یک منطقه از پایتخت بیکار هستند
تو خود حدیث مفصل بخوان ...
به راحتی میشود فهمید که بحران اقتصادی ایران بسیار وخیم تر و جدی تر از ان است که در تصور ما بگنجد.
این حکومت خود سرمنشاء بسیاری از این مصائب است، وقتی فی المثل در کشور فقیر تانزانیا، تک تک افراد بیشتر از ١٨ سال، صاحب یک خانه، یک محل با سقف هستند، چرا در کشور نفت خیز و پر از منابع گاز، این همه کارتون خواب داریم؟
اول ماه مه، تنها یک روز در تاریخ مبارزات طبقه ی کارگر نیست، بلکه روز تعهد برای ایجاد یک شرایط انسانی برای کودکان، زنان و مردان ایران است و این مهم، در اول کار از کارزار سرنگونی این رژیم قرون وسطایی ضد زن، ضد کارگری و ضد بشری است.
مبارزه برای عدالت اقتصادی در ایران در اولین قدم جدی خود به کارزار سرنگونی رژیم خواهد پیوست.
اول ماه آزادیخواهان گرامی باد
------------ پانویس
• با پوزش از خوانندگان گرامی، درنگارش اولیه این مطلب، دوخاطره یادشده از دو تظاهرات نزدیک به هم در آن سالهای پر تب و تاب در ذهن من درهم آمیخته بود.