همه به خاطر دارند زمانی که آخوندهای حکومتی بر سر مسائل اتمی با دولتهای غربی به توافق رسیدند، چه گردوهایی که با دمشان نمی شکستند و چه خواب و خیالهای پنبه دانه ای که نمی دیدند. معامله «بُرد-بُرد» را در بوق و کرناها کرده بودند و روحانی و سایر شرکاء سر از پا نشناخته در این تصور باطل و موهوم سیر می کردند که حالا دولتهای غربی برای رسیدن به ایران و سرمایه گذاری در حکومت آخوندی، همدیگر را زیر خواهند گرفت.
امروز اما نه تنها از حذف تحریمها و برداشته شدن موانع تجاری و مالی خبری نیست، یک قلم دو میلیارد دلار پول زبان بسته ملت ایران در امریکا به دلیل اعمال تروریستی رژیم حاکم بر میهنمان جهت پرداخت غرامت به بازماندگان قربانیان، بلوکه شده است و آنان که یک روز شامورتی بازی در آورده بودند که رو در روی هیات نمایندگی آمریکا در مذاکرات خطاب به شخص وزیر امور خارجه اش گفته اند: «هیچوقت یک ایرانی را تهدید نکنید» دست از پا درازتر لالمونی گرفته و البته کاری هم از دستشان برنمی آید.
تحریم دلار و مبادلاتی که با این واحد پولی انجام می گیرد، تجارت خارجی را با دیگر کشورهای جهان به بن بست کشانده است. بنابراین تا رفع این موانع از تجارت دلاری خبری نخواهد بود. بانکها از ترس عواقب داد و ستد با رژیم، عطایش را به لقایش بخشیده اند. از سرمایه گذاری خارجی هیچ نشانی دیده نمی شود.
برجام به گونه ای تنظیم شده است که اجرایی شدن آن تنها منوط به تحریمهای هسته ای می شود و بنابراین دست دولت رکورد دار در انواع و اقسام تحریمها را همچنان در حنای بدبختی و فلاکت باقی گذاشته اند. یعنی دولتهای غربی با هشیاری کامل استخوان ها را لای زخم رژیم درمانده باقی گذارده اند.
کوثری نماینده مجلس ارتجاع هم در این خصوص می گوید: تعهداتی که از سوی ایران در توافق برجام اجرا شد، افتادن دولت و تیم مذاکره کننده از هول حلیم به دیگ بود.
اگر روحانی نیز امروز پس آن همه سرو صدا و هیاهو برای هیچ، در خصوص برجام های بعدی داد سخن سر می دهد دقیقا به همین علت است که از عالم هپروت «پسابرجام» خارج شده و نسبت به استخوانهایی که لای زخم رژیمش گذاشته اند واقف و آگاه شده است. به همین دلیل برخلاف روزهای پس از نهایی شدن مذاکرات و شعارها و تبلیغات فریبکارانه، اینروزها از برجامهای دو و سه و چهار نام می برد.
توقف برنامه موشکی، احترام و التزام به حقوق بشر در ایران و جمع کردن بساط صدور تروریسم نمونه هایی از برجام های مدّ نظر حکیم باشی برای قصابهای حکومتی به شمار می روند. برجامهایی که هر کدام با خود رنگ و بوی تسریع سرنگونی یک حکومت فاسد و تروریست پرور را به همراه دارند.
قصاب باشی حکایت ما سرانجام در روزی که حکیم باشی به مسافرت رفته بود و زمام امور را به دست پسرش سپرده بود و آن پسر بی خبر از تدبیر پدر استخوان را از لای زخم خارج کرده بود، مداوا شد. اما قصابهای حکومتی به این راحتی نمی توانند از عواقب زخم عمیقی که بیش از سه دهه بر پیکره ملت ایران تحمیل کرده اند، جان سالم به در ببرند.