به یقین یکی از تبعات شکست این طرح تروریستی، همان نتیجه نمایش انتخابات دو مجلس حکومتی و برهم خوردن تعادل قوا در درون حاکمیت است؛ زیرا در یک حساب و کتاب سرانگشتی و بقول عوام «چرتکه اندازی» رفسنجانی بخوبی دریافت که «مقام معظم» در فردای این شکست اسراتژیک، دیگر توان و یارای «حذف کامل» باند وی از تحولات آتی و بویژه بر سر مجلس «خبرگان رهبری» نظام را نخواهد داشت.
همگان دیدند که چنین شد و سرانجام خامنه ای هم «چوب» و هم «پیاز» را خورد و با تن دادن به برگزاری این دو نمایش، شکست دیگری را به جان خرید. در فردای این شکست ها بود که رفسنجانی، این یار دیرینه و 50 ساله خامنه ای، بخوبی به ضعف مطلق ولی فقیه در دوران پسا برجام و بویژه در فردای «بر خوردن کارت های حکومتی» پی برد. با این محاسبات بود که رفسنجانی قدم در راه نمایش انتخاباتی گذاشت و بعنوان «نفر اول تهران»! وارد خبرگان رهبری نظام شد. همچنین وی مدت زمانی است به این نتیجه «اخلاقی» رسیده که این «ولی فقیه یک شبه» دیگر آن «ولی فقیهی» که قرار بود باشد، نیست؛ زیرا بعوض ایجاد تعادل در راس نظام که به یقین از جمله وظائف «مقام معظم» می باشد، خامنه ای تا کنون به مانند «هسته اتم» همواره رژیم را از «دو به یک» شقه کرده است. واقعیت این است، آنچه که به یقین مطلوب رفسنجانی در فردای انتخاب خامنه ای بعنوان «ولی فقیه» بود، هرگز تا به امروز تحقق نیافته است، زیرا بر آن منطق قرار بود تا خامنه ای بطور «سمبلیک» جایگاه «رهبری نظام» را عهده دار گردد و اساس کار و تدبیر و اداره امور کشور بدست شخص «رئیس جمهور» سپرده شود؛ اما روند اوضاع و شکست های زنجیره ای رژیم در منطق خود خامنه ای را به حاکمی «عنان گسیخته» و فرا «قانون» تبدیل نمود، تاجائیکه اکنون ولی فقیه در ادامه این روند دیگر نه «رهبر نظام», بله سخنگوی رسمی یک «باند» می باشد. امری که به تنهایی به معنای وجود این شقه و شکاف و در در دینامیزم خود به قطب بندی در میان جناح های حاکمیت ختم گردیده است.
سخن از وجود بحرانی عظیم در راس نظام و بویژه میان رفسنجانی و خامنه ای است که اکنون به شقه و شکاف های عمیق در تمامی ارکان های لشکری و کشوری حکومت راه برده است. شکاف هایی لاینحل همچون سیاست های کلان منطقه ای و بین المللی و یا سیاست های اقتصادی و مالی، تنها بخش کوچکی از ابعاد تجزیه در این حاکمیت ضد مردمی می باشند.
همچنین سخن از وجود بحرانی بنام «ولی فقیه» و سیاست های مخرب وی می باشد که اکنون باند مقابل را بفکر چاره اندیشی برای نجات و سقوط محتوم این رژیم انداخته است. دراین راستا است که رفسنجانی، بعنوان «متولی و صاحب نظام خمینی», خود را در وضعیتی می بیند تا آستین ها را بالا زده و بدنبال «جانشین» و یا «گزینه های دیگری» برای «مقام معظم» باشد. مطلوب ترین شیوه را وی در یک «شورای رهبری» و براین سیاق، اسباب و ابزار کار یعنی همان «مجلس خبرگان رهبری» را بهترین سکو برای پرش می داند.
رفسنجانی که در کوچه و بازار به «دفترچه خاطرات امام» معروف گردیده، پیشتر در مصاحبه ای با سایت حکومتی جنوب نیوز (20 اسفند 1393) ضمن یادآوری خاطراتی از انتخاب خامنه ای بعنوان «ولی فقیه» گفته بود: «در اولین جلسهای که بعد از رحلت امام برای تعیین جانشینی ایشان داشتیم، اولین بحث ما این بود که شورا باشد یا فرد. ما که جزو هیاترییسه خبرگان بودیم و باید برنامهها را تنظیم میکردیم، نظر ما این بود که شورایی باشد و شورای سهنفره را در نظر گرفتیم که خامنهای،مشکینی و موسوی اردبیلی بودند. نظر جامعه مدرسین روی آیتالله گلپایگانی بود و فرد را پیشنهاد دادند. یک بحث جدی داشتیم و وقت زیادی از جلسه را گرفته بود که فرد یا شورا باشد. این در اختیار ما بود و باید انتخاب میکردیم. فرد 45 رای و شورا 35 رای آورد. نظر خامنهای روی شورا بود و سخنرانی خوبی هم کردند و توضیح دادند که شورا لازم است».
وی عامدانه با ارائه آمار و ارقام، ضرورت و نیاز وجودی رژیم به راه اندازی «شورای رهبری» را با سخنان خامنه ای و توضیحات وی، به ولی فقیه طلسم شکسته گوشزد می کند. همچنین رفسنجانی در تازه ترین موضعگیری که در سایت حکومتی آفتاب (28 اردیبهشت 1395) انتشار یافته است، پا را فراتر از این گذاشته و به وضعیت جسمانی خامنه ای «ناخواسته» و یا «خواسته» اعتراف کرده و از تشکیل کمیته ای برای «گزینه های رهبری» سخن به میان آورد.
وی ضمن دو «میخه» کردن مواضع قبلی و کنونی خود، می افزاید: «هر لحظهای که رهبری مشکل پیدا کند و یا مریض شود و یا فوت کند و یا اشکالاتی از لحاظ قانونی پیدا کند، چون مشروعیت نظام الان با رهبری است، باید بهگونهای آماده باشیم که بلافاصله اقدام کنیم. زمانی که امام رحلت کردند، خبر را شب پخش نکردیم و تا فردا همه را از سراسر کشور شبانه دعوت کردیم و آمدند و تا عصر فردا کار را تمام و بعد خبر را اعلام کردیم. جامعه نمیتواند بدون رهبر بماند. لذا من فکر میکنم مسأله اساسی وجود خبرگان این است و نظارت بر وضع عملکرد رهبری است که این دو وظیفه را انجام میدهد».
ترجمان سخنان وی به معنای آن است که اولا رفسنجانی هنوز جایگاه خود را همچنان «همه کاره» نظام و بسیار فراتر از موقعیتی که خامنه ای به وی اعطا کرده است، می بیند؛ و در ثانی این رفسنجانی خواهد بود که در هر شرایطی در تعین رهبری نظام (البته اگر نظامی باقی بماند) نقش اصلی را ایفا خواهد کرد.
بر این سیاق است که در همین «گفتگو» و حتی با اصرار مصاحبه کننده، وی اساسا نیازی و یا تاکیدی برای بدست گرفتن «ریاست مجلس خبرگان» نمی بیند. رفسنجانی آشکارا با خالی کردن دست خامنه ای در این زمینه و در پاسخ به پاتک و حمله و هجوم باند ولی فقیه علیه شخص خود و یا خانواده اش، امر مهم را صرفا «حضور» و تاثیر گذاری درخبرگان رهبری دانسته و عامدانه مسئله «ریاست» و هژمونی طلبی در این ارگان مهم را دور می زند.
در این راستا رفسنجانی که با هجوم بی سابقه ای از سوی شخص ولی فقیه و اراذل و اوباش بسیجی، بویژه پس از دیدار دخترش با یک هموطن بهایی، روبرو شده، بخوبی دریافته است که تمامی شعارهای سرداده شده در قم یعنی «مرگ بر رفسنجانی» سازماندهی شده و با هدف تخریب وی برای گرفتن پست ریاست خبرگان رهبری نظام می باشد. درمقابل نیز خامنه ای بخوبی دریافته که دیگر توان حذف کامل رفسنجانی را بویژه پس از برگزاری دو نمایش انتخابات نداشته و در نهایت باید به این «قلوس» و باند وی تا زمان مرگ خود، همچنان تن دهد.
درچنین صحنه ای است که اکنون بخوبی به معنا و مفهوم واقعی صف آرایی دو باند متخاصمم در راس نظام آخوندی پی می بریم. از یک سو شاهد یک ولی فقیه شکست خورده در سیاست های کلان همچون اتمی، داخلی، تروریسم، صدور بنیادگرایی، منطقه ای وفراتر از آن در سطح بین المللی می باشیم و از سوی دیگر یک دولت و باندی که به گفته بهترین دوستان رژیم اکنون به «مرغ عزا و عروسی» برای دیکتاتوری مذهبی تبدیل شده است.
روایت است که روزی یکی از اوباش بسیجی از رفسنجانی سوال می کنند: «اسم سه تا پرنده رو نام ببرید». وی در پاسخ می گوید: «عقاب، گنجشک، مقام معظم رهبری!». پاسخ می آید: «مقام رهبری که پرنده نیست»! می گوید:«خره، یه وقت دیدی پرید»!