در خرداد ١٣٥٩ در خیابان زند شیراز جوانی را در ملاء عام شلاق میزدند، فریاد های او هنوز در گوش طنین می اندازد و خبر هم الان این است که کارگران و جوانان کشور را در دولت "تدبیر و امید" ده ده به شلاق کشیده اند تا برکات "برجام" را و فتوحات "برشام" را به زبان همه فهم به جهانیان و ایرانیان بگویند که " این دولت توی دهن این ملت میزند".
چه چیزی تغییر کرده است ؟ هزاران هزار را اعدام کرده و بیش از یک میلیون انسان را در تنور جنگ هشت ساله ریخته و سوزانده و زندگی هزاران خانواده را سیاه کرده، آوار های خرمشهر از ٥٩ تا ٩٥ مثل تمام دروغ های بزرگ " دفاع مقدس" سر جا قرار گرفته،یعنی دور وهن انگیز تسلسل شلاق و جهل و جنایت ادامه دارد، اما جمعیت کشور از ٣٦ به ٨٠ میلیون رسیده که بخش اعظم آن را جوانان تشکیل میدهند و بخش اعظم همین جوانان هم بیکار هستند. ترکیب قطب عظیم ناراضی و نظام سیاسی عقیم و درمانده که تنها راه را از روز اول سرکوب دیده، ترکیب انفجاری و نامتعینی هست. این حقیقت ایران امروز است که رژیم میخواهد با "سونامی اعدام" و موج سرکوب های شریرانه این جامعه را کنترل کند.
تا حدی میتواند هم در این کار موفق باشد اما خودشان هم میدانند این راه قابل اتکاء نیست.
در این که "لحظه" فراخواهد رسید، اکثر ناظرین متفق القول هستند و هر کس به فراخورمنافع خود، راه حلی پیشنهاد میکند، مدافعین حرم خامنه ای در امریکا به اوباما که متخصص عقب نشینی در مقابل ملا ها بوده،نصیحت میکنند که باید دل حضرت عظما را به دست آورد! یعنی در عالم واقع خودشان هم میدانند که میانه و مودره در ولایت فقیه هیچ اعتباری ندارد و دیگر پرده های تبلیغات را کنار زده که باید با خود عظما کنار آمد، البته که تا حالا هم همیشه کنار آمده بودند، اما کنار گذاشتن تبلیغات تقویت جناح نرم تنان در مقابل سخت سران، بیان جدی بودن شرایط رژیم چه در داخل کشور و چه در کل منطقه است، از یک طرف جنگ فرسایشی در حلب به نتیجه ی مطلوب هنوز نرسیده است و در عراق هم هجوم سنگین به فلوجه در همان قدم اول با تصاویر کشتار مردم غیر نظامی توسط حشد ألشعبی، همراه شده و ناظرین نظامی از طولانی مدت شدن این عملیات با توجه به موقعیت نیروها در روی زمین خبر میدهند، تلاش رژیم برای پیشرفت استراتژیک در سوریه و عراق تا قبل از خروج اوباما از کاخ سفید بسیار قابل درک است اما به نظر نمیرسد که نتیجه ی مطلوب حاصل گردد. بهای سنگین درگیری مستقیم در سوریه برای رژیم را به طور سمبولیک در وضعیت قاسم سلیمانی میتوان دید. او را مثل مقوای امام در جاهای مختلف میگردانند.حضور دارد اما موثر نیست.
در داخل اعتصابات کارگری، تظاهرات معلمان، غلیان محسوس اجتماع را برای رسیدن به خواستهای حداقل مطرح میکنند. مقاومت ایران مثل هر خرداد در حال تدارک تجمع بزرگ سالانه ی خویش است. در سال ٥٩ و بعد از کودتای رژیم در دانشگاهها، خط رژیم تهاجم به مراکز علنی مجاهدین در شهر های بزرگ کشور یود، الان خط رژیم تهاجم به لیبرتی است، آن موقع چماق دار ها اول می امدند و بعد گله ی پاسدار ها و الان مزدوران قلم بدست و خانواده ی وزارت در حال حمله به لیبرتی هستند.
١٣ هزار روز کشتار و جنگ و سرکوب تنها دلیل بقای حکومت اخوندها بوده است. هنوز هم نتوانسته اند گریبان خود را از دست مقاومت و مجاهدین رها سازند. آن روزها میلیشیا، پرشور و باروحیه ی تهاجمی خمینی را از ماه به چاه کشانید، الان شورای مرکزی هزار زن در رأس جنبش ضد بنیادگرائی در منطقه و جهان در حال درخشش است. هر جور به صحنه نگاه کنیم، رژیم پیروز نشده و ما بعد از ١٣ هزار روز مقاومت تمام عیار، نه تنها شکست نخورده ایم، بلکه در مداری بسیار بالاتر به نقطه ی امید مردم ایران و منطقه، تبدیل شده ایم.
راه مانده بسیار کوتاه تر از راه طی شده است.