در حکومتهای دموکراتیک، سیستم، جدا از حاکمان، ساختار مستقل خود را دارد و ریزشها و استعفاهاو ..., هرچند لطمات مقطعی خاص خود را دارد اما ساختار حکومت از هم نمی پاشد و سیستم راه خود را میتواند ادامه دهد؛ یعنی سیستم دموکراتیک قادر به جبران لطمات با تعویض روشها و شیوه های جدید با حزب و جریانات دیگر است. این ها و موارد دیگر دستاورد بشریت در نبرد با استبداد در طول تاریخ است. مهمترین شاخص این دستاوردهااهم جدایی دین از حکومت است
اما درحکومت های توتالیتر، ریزش ها ابعاد دیگری بهمراه دارد؛ مثلا ریزش سیاسی جدا از ریزش نظامی نیست و ریزش نظامی هم جدا از ریزش ایدئولوژیک نیست. کاهش مشروعیت روسا و سردمداران حاکمیتهای تمامیت خواه در این روند قابل ملاحظه است. روندی که مبارزات خلقها بر علیه دیکتاتورهای تمامیت خواه باعث ریزش ها و کاهش مشروعیت سیاسی و نظامی آنها میشود.
در نظام تمامیت خواه ولی فقیه خمینی همین روند با مبارزات سنگین و تمام عیار مخالفان رژیم ایران و در راس آنان مقاومت سازمانیافته و مجاهدین خلق ایران به پیش رفته است.
در 6 مهر 1360 چهارچوب مشروعیت هیولای ولایت فقیه خمینی با شعار " مرگ بر خمینی" توسط میلیشیای مجاهد خلق از هر طرف شکاف برداشت و آغازی شد برای پایان مشروعیت فقهی – ایدئولوژیکی سیستم من درآوردی ولایت فقیه خمینی و باز ماندگان او. بقایای مشروعیت این رژیم نیز در قیامهای 88 با شعار " مرگ بر اصل ولایت فقیه"بشدت ریزش کرد که حاصل آن تشدید تضادهای درون حکومت بخاطر اثرات فروپاشی مشروعیت سیستم ولایت فقیه است.
متاسفانه جامعه ایران سیستم دموکراتیک را بسیار اندک تجربه کرده است. آنهم چند ماهی در دوران نخست وزیری دکتر محمد مصدق بوده است و چون نتوانست و بهتر است بگوئیم استعمار، استبداد و ارتجاع مذهبی آن دوره نگذاشتند این تجربه کوتاه نهادینه شود تا ساختار یک حکومت دموکراتیک در ایران شکل بگیرد.
بنابراین در مجموع، قرنها حکومتهای دیکتاتوری و توتالیتر شاهنشاهی بهمراه ارتجاع مذهبی، جامعه ایران را از داشتن آزادی و آبادی محروم کرده بودند. درواقع اینان زمینه ساز و راهگشای حاکمیت توتالیتر مذهبی خمینی تحت نام ولایت فقیه بوده اند. تا اینکه بخش ارتجاع مذهبی حکومتهای مستبد شاهنشاهی در سال 1357 انقلاب ضد سلطتنی ملت ایران را به انحراف کامل کشاندند و سیستم بغایت سرکوبگر ولایت فقیه را خمینی بر ایرانیان بکمک استعمار گران تحمیل کرد.
بدین ترتیب از آغاز حاکمیت تخریب گر خمینی و بویژه بعد از اینکه میلیشیای جان برکف مجاهد خلق شعار " مرگ بر خمینی" را در سراسر ایران طنین انداز کرد ریزشها در ابعاد گوناگون ساختار حکومت ولایی آغاز شد.
می گویند خمینی در هیچ موردی به جز آغاز پایان مشروعیتش که در ریزشهای حوزوی، سیاسی و نظامی نمود پیدا می کرد، ارزوی مرگ نکرده است.:
"... ما در انقلاب دیدیم آنجایی که حضرت امام آرزوی مرگ کرد در شهادت 72 تن نبود، در جریان جنگ تحمیلی نبود، در منازعات سیاسی مختلفی که در جامعه بود و یا از دشمن به ما تحمیل میشد نبود، وقتی که این ریزشها را مشاهده کردند بود ... . (تبلیغاتچی ولی فقیه، آخوند علیرضا پناهیان در گفتگو با هفته نامه " 9 دی" 26 شهریور 1390)
خمینی ریشه ها و علل ریزشها را در آن دوران، خوب میدانست اما فرهنگ حوزوی همیشه علتها را لاپوشانی می کند و به معلولها می پردازد و روضه ها و احادیث آن را هم می سازد و می نوازد. بدین دلیل خمینی میدانست که ریزشها وقتی با ضربات رزمندگان مقاومت شروع میشود به سرنگونی سیستم ولایت اش ختم خواهد شد و می دانست که ریزشها در کل حکومتش باعث رویش ها درمقاومت سازمانیافته ایران خواهد بود.
و می دانست که ریزشها در سیستم ارتجاعی و بنیاد گرش وقتی شروع میشود بهمه حکومت خود ساخته اش سرایت خواهد کرد
آخوند پناهیان در جایی دیگر از مصاحبه اش با هفته نامه " 9 دی" مهالک رژیم را در کارکرد ریزش ترسیم کرده ومی گوید: " مهالکی که موجب ریزش میشوند انصافا مهالک جدیای هستند؛ حالا شما هرچقدر میخواهید محکم باش، واقعا مهالک و پرتگاهها بسیار سهمگین هستند و نجات از آنها خیلی دشوار است".
پاسدار سعید قاسمی از دلواپسان مطرح نظام ولایت در گفتگو با خبرگزاری حکومت فارس (27 خرداد 95) " مهالک" و " پرتگاهها" را در امر ریزش اینطور بیان می کند: " از آیت الله تا سردار ریزش کرده اند". او ادامه میدهد: " منحرفان و این کسانی که الآن سر کار هستند، 20 سال مسیر انقلاب را عقب انداختند، دقیقاً مانند وقتی که شما درخت خوبی دارید، اما نصف درخت میوه نمیدهد، با صراحت میگویم که درخت انقلاب آفتخورده است."
این پاسدار دلواپس به زبان وارونه درخت انقلاب" را آفت زده میداند که درواقع درخت ولایت فقیه فاسد شده و مسیر خشکیدن و پوسیدگی کاملش را طی می کند.
وضعیت و شرایط نیروی نظامی، پاسداری در حکومت ولایی ایران به جایی رسیده که دیگرانگیزه جنگیدن ندارند. اینان یکجانبه و یکطرفه در داخل سرکوب می کنند که از کشتار و جنا یات از یکطرف و مفت خوری بدون پرداخت بها از طرف دیگر، فربه شده اند و تنها در چنین شرایطی میتوانند بمانند و کشتار کنند.
بهمین جهت اگر نیروی نظامی چنین حکومتی دوطرفه وارد عملیات شود یعنی در جنگی مثل سوریه که درگیر شده است. قانونمندی دیگر، این نیست که فقط سرکوب کند و هیچ تلفاتی هم برجای نگذارد. در سوریه ما شاهد هلاکت بالاترین فرماندهان پاسدار و اخیرا هم ارتشیهای تحت فرمان ولایت فقیه هستیم؛ و چون تلفات به بالاترین سطح فرماندهی رسید معلوم میشود که بدنه با وجود دریافت پول و امکانات هنگفت حاضر به ایستادگی نیست.
بهمین جهت پاسدار قاسمی در همان مصاحبه اش به ریزش نظامی در سیستم ولایت پرداخته و می گوید" من خودم تا 5-4 سال پیش بریده بودم… به خودم و کسانی که مثل خودم بریدهاند و گیجاند میگویم، به کسانی که در فتنه، ضد نظام و ضد آقا حرف میزنند و با اینکه در جنگ بوده و حزباللهی هستند، اما دچار ریزش شدهاند، البته برخی از آنها ادای انقلابی بودن را درمیآورند، برخی از آنها متنعم شدهاند، در حالیکه قبلاً کاری هم نداشتند، اما الآن وضعشان توپ است... . "
در تابستان 2011 آخوند مصباح یزدی در جلسه ای خطاب به فرماندهان و اعضای سپاه پاسداران گفت: " ... برخی افراد در برخی شرایط عهد و پیمانها را فراموش میکنند و رفتارهایی را انجام میدهند که شبیه رفتار دشمنان است و فعالیتهایی انجام میدهند که از عهده دشمن برنمیآید... ".
مثالهاو گفته ها بیش از اینهاست اگر ما همه این ریزشها را باهم ببینیم به این نتیجه میرسیم که در سیستم تمامیت خواه ولایت فقیه این ریزشها راه به فروپاشی واز هم گسستگی ایئولوژیک آن میبرد نمونه بارز آن را اخیرا در دعواهای رسوابرانگیز " خبر گان", "مجلس" رژیم، گسستگی و یارگیری در حوزه ها را دیدیم که پایانی ندارد
آری در سیستمهای توتالیتر همچون سیستم ولایت فقیه در ایران تمامی دوایر حکومتی و ارکان نظام بهم پیوسته هستند و اگر یکی از این دوایر شروع به لرزش کند بقیه هم شروع به ریزش می کند و در نهایت کل زنجیر حکومت ولایی خمینی- خامنه به سرعت از هم جدا میشوند و با ضربات نهایی ارتش آزادیبخش ملی ایران و با همکاری" ارتش قیام" سرنگون و به زباله دان تاریخ ریخته میشوند.