ارزش هایی دردرون مجاهدین وجود دارد که براساس آن معیارها افراد سنجیده میشوند اتفاقی نیست که پس ازفوت مهدی با هر مجاهدی درمورد وی صحبت کردم بلااستثنا روی کاربی نام ونشان وی انگشت گذاشتند. مهدی خیلی برای تهیه امکانات جهت استفاده درسازمان مایه گذاربود ودرامر خرید و پرداخت پول برای مخارج سازمان بسیارحساس. دلسوزی مهدی برای به هدر نرفتن بی خودی حتی یک سنت از پول های سازمان برای هرکس که درجریان کارهای وی بود بسیارتحسین برانگیزبود وچشمگیر…. هنوز صدای صحبت های برادر دررابطه با کاربی نام ونشان درنشست بزرگ اشرف درگوش جانم طنین انداز است که داشت درمورد ویژه گی ها ی برادرمجاهد مان مرتضی احمدی که سالهای سال در آشپزخانه مشغول پخت وپزغذا برای رزمندگان ارتش آزادیبخش بود و روزقبل ازهمان نشست فوت کرده بود حرف میزد. برادر از بالاترین ارزش والای مرتضی که بنام حسن آشپزخانه دربین ما شناخته شده بود می گفت و از کار بی نام ونشان او طی این سالها ومن درحین شنیدن صحبت های برادر تصا ویر مرتضی را بخاطرمی آوردم که همواره درحین کارجمعی درآشپرخانه با چهره ای عرق کرده از حرارت آتش زیردیگ ها با لبخند شیرینی که همواره برلب داشت خندان به سوی ما می آمد و ما را که از قسمتهای مختلف برای کارگری آمده بودیم دررابطه با انجام کارهایمان در آماده سازی غذا توجیه می کرد. مرتضی ازآن دسته نفراتی بود که فقط میتوانستی اورا دوست داشته باشی چون درتمامی وجودش خلوص ویگانگی وپاک باختگی موج می زد و سراپا عشق بود ومحبت. برادر مسعود بخاطر ارزش کارهای مرتضی درخواست کرد تا عکس او را بعنوان الگوبرروی دیوار سالن نشست دراشرف نصب بکنند. اکنون سالها ی سال ازآن زمان می گذرد وسنت کاربی نام ونشان درهمه جای سازمان و هوادارانش جاری و تکثیر شده است. پلک چشمهایم را به آرامی می بندم. تصویر چهره پاک و بی آلایش مرتضی درقاب دیواری، درذهنم به تصویر سلیمان دیزالو میشود و تصویر سلیمان به تصویر مهدی نکوگویان تبدیل می گردد. کسانی که با مهدی کارمی کردند می گفتند درحالیکه بخاطر بیماری اش نباید فعالیتی انجام میداد ولی هرچقدرکه به اودراین رابطه اصرار می کردند قبول نمی کرد ودست ازکارنمی کشید و درهرفرصتی بدورازچشم همرزمانش مشغول انجام کارهای مختلفی که بلد بود میشد، کاری بی وقفه و مداوم. بیماری هیچگاه نتوانست تغییری درروحیه او ایجاد کند وهرکس درمورد بیماری اش با وی صحبت می کرد جمله امام حسین درآخرین لحضات شهادتش را بیان می کرد که (اللهم رضا ئن به رضائک وتسلیم لاامرک. خدایا راضی ام برضای تو وتسلیم هستم به امرتو.) وه که چه پایان زیبائی است برای انتهای فیلم زندگی یک فرد که اینسان لبخند برلب و روسپید به ملاقات پروردگار خود بشتابد وسرفراز به یاران وهمرزمان گذشته اش بپیوندد. اشگ چشمانم را پاک می کنم تا بتوانم دست خط مهدی را بهتر ببینم. چشمانم همچون حرکت دوربین فیلم برداری به آرامی برروی خطوط دست نوشته مهدی حرکت می کند و کلماتش را می خواند... ... . باتمام توانم برای سرنگونی رژیم منفور ولایت فقیه درکنارمجاهدین خواهم ایستاد و برای رساندن خواهرمریم به میدان آزادی نبرد را تا تهران ادامه خواهم داد
به امید دیدار برادرمسعود. زنده باد مجاهدین، زنده باد آزادی، مرگ برولایت فقیه.
حرکات چشمانم برروی کلما ت آخردست نوشته مهدی متوقف میشود. به روح پاکش درود می فرستم و به پیمان او که پیمان تک تک مجاهدین و یاران اشرف نشانشان در سراسر جهان است می اندیشم و... .