جمعآوری تکتک این واکنشها برای یک نَفَر، امری تقریباً محال است، تمام سایتها، روزنامهها، منابر، بلندگوهای تبلیغاتی رژیم و مماشات گران روزمره و ساعت مره به جعل اخبار و فرافکنیهای میپردازند که شایسته پاسخ نیست اما بیانگر سوزش عمیق رژیم از پیروزیهای مقاومت است.
سایت خبرگزاری پاسداران موسوم به فارس در طی یک زنجیره مصاحبه تحت عنوان "پروندهی مرگ یک سازمان" با آمران و عاملان جنایت علیه بشریت در ایران به صحبت نشسته تا از "شکستها و ضعف و بیاهمیتی و بی آیندگی" مجاهدین بگوید و مانند آواز خواندن در تاریکی به نیروهای وارفتهی رژیم روحیه بدهد، اما تنها صدای آواز نیست که به گوش میرسد، علائم ترس هم فراوان است.
در مصاحبه با رازینی جلاد، از سرکردگان قوهی قضاییه رژیم که امروز انتشار یافت، نکات بسیار جالبی را میتوان دید، در مورد رازینی نوشته است که او در دهسالگی! وارد حوزه شد و تحت تعلیم قدوسی معدوم و تمساح یزدی و بهشتی، جنتی، مشکینی و ... بوده است! این "قاضی" جنایتکار از سال ١٣٥٩ به صدور احکام اعدام مشغول بوده است. رازینی از "صدمات" مجاهدین به "مبارزات پیش از انقلاب" میگوید که "اینها اعصاب مبارزانی که فکرشان درگیر مبارزه با شاه بود را به هم میریختند" به زبان سلیس فارسی یعنی مجاهدین دکان علمای دینفروش را تخته کرده بودند و با مبارزات عملی خود با شاه، ماهیت ارتجاعی حضرات که در فکر (و نه در عمل) مبارزه؟ بودند را رو کرده بودند. این عنصر ناب عدالت در نظام ولایت در ادامه میگوید: "خمینی" فرمود که همه اینها معارضاند چه مسلح و چه غیرمسلح، "این ابراز نظر را باید به دید عاشقان دوران طلائی رساند که از "تیزبینی امام در برخورد با منافقین" یاد میکند که باعث شد تا "در صورت لزوم باصلابت کامل اعدام هم میشدند".
او از خاطرات خود در سال ٦٠ میگوید که بهعنوان حاکم شرع به بجنورد رفته بود و مسئولین شهر به او گفته بودند که " ٨٠ الی٩٠ درصد از جوانان این شهر گروهکی هستند و ٢٠ درصد حزباللهی و بیخط " آیا از این روشنتر میشود که رژیم به میزان محبوبیت مجاهدین در بین جوانان، اعتراف میکند؟ او ادامه میدهد که قضیه "با چند محاکمه و اعدام" جمعوجور شد و هنوز هم همین است.
ادامهی مصاحبه به عملیات فروغ جاویدان، اعدام رزمندگان ارتش آزادیبخش که در طی عملیات به اسارت درآمده بودند که اعتراف واضح به جنایت جنگی است و قتلعام زندانیان سیاسی میرسد. او میگوید که خمینی جلاد "با تیزبینی فهمیدند که منافقین دستبردار نیستند".
او ضمن باد در گلو انداختن در مورد افتخار کردن به گذشتهی پر از جنایت خود، اما مواظب است که در بحث کشتار زندانیان سیاسی در سال ١٣٦٧ که از مصادیق محرز جنایت علیه بشریت است، راهی برای فرار خود از خشم خلق و تاریخ باز بگذارد. او در جواب به سئوال که "تعدادشان چند نَفَر بود؟" با حرامزادگی آخوندی میگوید "من در این دادگاهها حضور نداشتم" او با در خاطر داشتن وضعیت صیاد شیرازی و برای فرار از تنفر ملی در مورد آمران این جنایت بیسابقه، خود را کنار میکشد و به تاکتیک "من نبودم، دستم بود" پناه میبرد، اما در همین حالت بازهم از کابوس سرنگونی رژیم به دست مجاهدین خلق، راه فراری نمیبیند و میگوید "منافقین آیندهای ندارند اما نباید آنها را دستکم گرفت".
واقعاً که مبارزهی خستگیناپذیر مجاهدین خلق ایران، با تلاش و توان فرای تصور و تحمل، گردن ایدئولوژی ضد بشری خمینی را خورد کردند.
سازمانی که با گذار از مراحل بسیار خطیر سیاسی و نظامی الآن به نقطهی امید مردم ایران و منطقه برای یک فردای آزاد و صلحآمیز تبدیلشده است. جلادی که بیش از سه دهه به صدور احکام اعدام مشغول بوده است، الآن در دوران سرنگونی، نمیتواند راهی جز اعدام و سرکوب بیشتر را در مقابل خود ببیند؛ اما خود او هم میداند که دوران ولایتفقیه تمامشده است، به همین سادگی، به همین روشنی، حتی اگر اینسر جلاد، بخواهد با چوبهی دار، حرکت چرخ تکامل را متوقف بکند! مجاهدین دستبردار نیستند.