«دل هوس سبزه و صحرا ندارد
میل به گلگشت و تماشا ندارد
دل سر همراهی با ما ندارد
خون شود این دل که شکیبا ندارد...
چه ظلمها که از گردش آسمان ندیدیم
به غیر مشت دزد، همره کاروان ندیدیم
درین رمه به جز گرگ، دگر شبان ندیدیم
به پای گل به جز زحمت باغبان ندیدیم
به کوی یار جز حاجب و پاسبان ندیدیم...
خانه ز همسایه بد در امان نیست
حُبّ وطن در دل بدفطرتان نیست
سگ به کسی بیسببی مهربان نیست
رم کن از آن دام که دانه ندارد...
یوسف مشروطه ز چَه برکشیدیم
آه که چون گرگ، خود او را دریدیم
پیرهنی در بر یعقوب دیدیم
هیچ ز اخوان (=برادران) کسی حاشا ندارد...
چند ز پُلتیک اَجانب بخوابید؟
تا به کی از دست عَدو در عذابید؟
دست برآرید که مالک رقابید (=مالک این سرزمینید)
مرد به جز مرگ تمنّا ندارد...
همّتی ای خلق، گر ایران پرستید
از چه در این مرحله ایمن نشستید؟
منتظر روزی ازین بدترستید؟
صبر ازین بیش دگر جا ندارد...»
این شعر بخشی از تصنیفی است در دستگاه ابوعطا،که عارف قزوینی،شاعر و ترانهسرای برجسته ایران،آن را به هنگام بازگشت محمدعلی شاهقاجار به ایران و مقابله نیروهای دولتی با او در شهریور1289شمسی، سرود و در آن مردم را به مبارزه با قوای استبداد و پشتیبان خارجی آن ـروسیه تزاریـ فراخواند.
محمدعلی شاه، پنجماه و چند روز پس از پیروزی جنبش مشروطه، در 28دیماه1285 شمسی، به تخت سلطنت نشست و از آن پس تا روز 25تیرماه1288 شمسی، که تهران به دست آزادیخواهان فتح شد، لحظهیی از تلاش برای سرکوبی طرفداران مشروطه باز نایستاد. او پس از فتح تهران به سفارت روس در زرگنده پناهنده شد و از آن روز تا 18شهریور،که از تهران روانه بندر انزلی شد و از آنجا با کشتی به روسیه رفت، در همان سفارتخانه ماند.
پس از سقوط او، کمیسیون فوقالعادهیی متشکل از «انبوهی از ملایان و درباریان و آزادیخواهان و بازرگانان»،پسرش ـاحمدـ را که هنوز به سن قانونی نرسیده بود، به سلطنت نشاند و عضدالملک، رئیس خاندان قاجار، را به عنوان نایبالسطلنه او تعیین کرد. عضدالملک در اوایل شهریور 1289 شمسی درگذشت و به جای او ناصرالملک نایبالسلطنه احمد شاه شد.
در یک سالی که محمدعلی شاه در روسیه و اروپا بود،اختلاف و دو تیرگی در بین آزادیخواهان و گردانندگان حکومت جدید روز به روز بیشتر شده و به هنگام بازگشت او به ایران به اوج رسیده بود. تا این تاریخ سیدعبدالله بهبهانی، یکی از رهبران مشروطه تهران،به دست دسته «انقلابی»، که سیدحسن تقیزاده از اعضای مؤثر آن بود، در شب 24تیر1289 ترور شد و حدود 20روز بعد ازآن، در روز 14مرداد، سالروز صدور فرمان مشروطه، ستارخان و یاران مجاهدش در پارک اتابک تهران توسط نیروهای نظامی دولت وقت (دولت مستوفیالممالک) خلعسلاح شدند. 60تن از مجاهدان در این جریان کشته یا زخمی شدند و ستارخان نیز زخمی شد. در این تهاجم خونین، سردار اسعد بختیاری صحنهگردان اصلی بود و یپرمخان (رئیس نظمیه وقت) و پالکونیک (رئیسقوای قزاق) و قوامالسلطنه (وزیر جنگ دولت مستوفیالممالک) او را همراهی میکردند.
محمدعلی شاه با استفاده از این اختلافات،مخفیانه به گمشتپه (گمیشان فعلی، از بخشهای شهرستان گنبدقابوس) وارد شد و برای رویارویی با نیروهای دولتی به بسیج ترکمنها پرداخت و از آنها نیرویی پدید آورد. برادرش، سالارالدوله، نیز در سنندج نیرویی گرد آورد و عَلَم طغیان برافراشت و آهنگ جنگ با قوای نظامی دولت کرد و ارشدالدوله، یکی از فرماندهان او، نیز سپاهی گرد آورد و از راه شاهرود آهنگ تهران کرد.
روز دوازدهم شهریورماه، ارشدالدوله تا امامزاده جعفر (8فرسنگی تهران) پیش تاخت. فردای آن روز نیروهای دولتی به فرماندهی یپرمخان، با قوای ارشدالدوله در نزدیکی امامزاده جعفر درگیر شدند.در همان ساعتهای اول درگیری، نیروهای ارشدالدوله با دادن بیش از 60کشته و 400زخمی تارو مار شدند و قوای دولتی به پیروزی رسیدند. ارشدالدوله نیز زخمی و دستگیر و اندکی بعد اعدام شد. تا روز 19شهریور، نیروهای محمدعلی شاه نیز در مقابله با نیروهای دولتی به زانو درآمدند و خود او از میدان گریخت و سراسر مازندران به دست نیروهای دولتی افتاد. محمدعلی شاه در بارفروش (بابل) به کنسولگری روسیه پناهنده شد و از مرگ جان بهدر برد. از آن تاریخ تا پایان عمرش مخفیانه در ایران زیست یا در روسیه به سربرد و دیگر به فکر رویارویی دوباره با نیروهای دولتی نیفتاد و سرانجام نیز در آوارگی مرد.