اول مرداد هنگامیکه خانوادهها برای ملاقات رفته بودند دیدند که بچهها ممنوع ملاقات هستند. مسئولین زندان هم به آنها جواب درستی نمیدادند. خانوادهها نگران بودند که چه اتفاقی افتاده است و چرا ملاقات قطعشده است؟ تا اینکه خانوادهها از طریق مأمورین شهرداری و زندانیان عادی متوجه میشوند که بچهها را از اطلاعات سپاه در خیابان کوه سنگی و همچنین اطلاعات دیگر سپاه در میدان ملکآباد یعنی ساواک قدیم بردهاند.
آن زمان حاکم شرع دادگاه رژیم در مشهد آخوند حسینی، آخوند یحیی زاده و آخوند حسین مظاهری بودند. دادستان مقتدائی برادر آخوند محمد مقتدائی معروف بود. بازپرس دادگاه ارجمندی و رئیس زندان جلالی و دادیار زندان آخوند حسین ولی پور بودند. اولین بار که موسوی اردبیلی به زندان مشهد آمد همه را در حیاط زندان مشهد جمع کردند و گفتند فکر نکنید که شمارا آزاد میکنیم نه همه شمارا اعدام خواهیم کرد.
در جریان قتلعام اولین گروه را که اعدام کردند حدود ۹۰ نفر بودند. بعد از اعدام آنها را به بهشت رضا برده تا در آنجا خاک کنند. وقتی کارمند بهشت رضا لیست اعدامها را نگاه میکند اسم محمدرضا و علی سعیدی را در لیست اعدامیها میبیند. پدر اینها کارمند شهرداری بوده، کارمند بهشت رضا زنگ میزند و جریان را به پدر علی میگوید. پدر وقتی خبر را که میشنود ناراحت شده و نمیتواند کار را ادامه داده و به خانه میرود. جریان را به همسرش میگوید. مادر بچهها شروع به گریه کردن کرده و همسایهها متوجه میشوند. خانواده جلال اسد پورکه همسایه آنها بوده به بهشت رضا رفته و لیست را نگاه میکند و اسم جلال را هم در لیست میبیند. برادر جلال ناراحت میشود به شیشه روی میز فشار میآورد و باعث شکستن شیشه میشود که مسئول بهشت رضا به کمیته طرق زنگزده و برادر و پدر جلال را دستگیر میکنند. وقتی سپاه متوجه میشود که خانوادهها از خبر اعدام بچههایشان اطلاع پیداکردهاند شبانه آنها را خاک میکنند. از آن شب به بعد اعدامها شروع میشود و خانوادهها متوجه میشوند که چرا بچههایشان ممنوع ملاقات شدهاند.
یکی از بچهها که بعد از قتلعامها از زندان آزادشده بود میگفت یکشب شهید محمد خلخالی را صدا میزنند و با چشمبند به بیرون از سلول میبرند. در حین رفتن سر محمد به جسمی میخورد. بازجو چشم محمد را باز میکند و میگوید دوستان مجاهدت را نگاه کن! وقتی محمد نگاه میکند میبیند که در پارکینگ موتوری اطلاعات تعداد زیادی از بچهها را دار زدهاند. بازجو میگوید که برو فکرهایت را بکن و چشمبندش را میزند و او را به سلول برمیگرداند. وقتی محمد برگشت خیلی بههمریخته بود و با هیچکس حرف نمیزد از او سؤال کردم چرا ناراحتی؟ چه شده؟ به تو چه گفتهاند؟ چه خبرداری؟ اما هیچ حرفی نزد. یکمرتبه بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن. علت را سؤال کردم گفت همه را اعدام کردند و جریان را برایم تعریف کرد و فردای آن روز خود او و چند نفر دیگر را صدا کردند و برای اعدام بردند.
یاد برخی از شهیدان قتلعام شده:
خیلی از بچهها زندانی آنها تمامشده بود و باید آزاد میشدند ولی آنها را آزاد نمیکردند. مثل علی سعیدی، حمید شهپرطوسی، حمید احمدی، محسن سیاح هراتی، مجتبی براتی، شهرام مرجوی، اسماعیل و ابراهیم خلیلی و تعداد زیاد دیگری که اسامی آنها را یادم نمیآید.
شهید صادق خزایی وقتی دستگیرش کردند دانشآموز بود. در دادگاه آخوند حاکم شرع به او ۱۵ سال زندان میدهد. آخوند جنایتکار به او میگوید اگر سلاح داشتی چکار میکردی؟ صادق میگوید اگر سلاح داشتم یک خشاب توی سینهات خالی میکردم. بعد از ۵ سال یکی از اقوام صادق که آخوند بود برایش سند میگذارد که به او مرخصی بدهند. او به مرخصی میرود ولی دیگر به زندان برنمیگردد. بعد از چند ماه در کرج توسط خودفروختگانی که قبلاً در زندان مشهد او را دیده و میشناختند در کرج شناسایی دستگیر میشود. او را به اوین منتقل میکنند. بهقدری شکنجهشده بود که هیچ جای بدنش سالم نبود. به مشهد منتقل میشود. دوباره سپاه او را شکنجه کرد. آنقدر او را زده بودند که پشت او گوشت آورده بود. صادق در قتلعام سال ۶۷ بعد از ۷ سال اعدام شد.
مجاهد شهید شهرام مرجوی یکی دیگر از شهیدان قتلعام بود. او بچه اردبیل بود ولی پدرش در تربتجام کارمند بود. او دانشآموز بود و در سال ۶۰ در تربتجام دستگیر میشود. به زندان مشهد منتقل میشود. شهرام ۵ سال حکم داشت. زندانیاش را تمام کرده بود ولی آزادش نمیکردند. یادم میآید سال ۶۳ مادرش بیمار و بیناییاش را ازدستداده بود. به او مرخصی نمیدادند که برود مادرش را ببیند. مادرش در بیمارستان فوت کرد. شهرام بارها به شکنجه گرانش گفته بود برای آزادی خلق باید بهای آن را داد حتی پدر و مادر را. هر وقت در هواخوری باهم قدم میزدیم برایم سرودهای انقلابی به زبان ترکی میخواند. همیشه میخندید ساعتها ورزش میکرد. با همه با خوشرویی برخورد میکرد. شهرام را ۲ سال اضافه بر حکمش در زندان نگه داشتند و در سال ۶۷ اعدامش کردند.
شهید احمد زلفی پسرداییام بود. او سال ۶۱، در فاز نظامی، به تهران منتقل شد. در تهران دستگیر و در اوین زیر سختترین شکنجهها قرار میگیرد. بعد از بازجوییهای فراوان و به علت اینکه نمیتوانند برایش پرونده درست کنند به او ۱۵ سال زندانی میدهند. مادر و پدرش هرماه از مشهد به تهران میرفتند تا شاید به آنها ملاقات بدهند بعد از ۲ سال او را به مشهد منتقل کردند. احمد در سال ۶۷ در قتلعام اعدام شد و به شهدای مجاهدین پیوست.
مجاهد شهید ابوالفضل صفوی بایگی به او در زندان بچهها دائی میگفتند کارمند آستان قدس بود. دائی سال ۶۰ دستگیر میشود و از روز اول به زیر شکنجه میرود آنقدر او را زده بودند که خون ادرار کرد خواهرش شهره صفوی دانشآموز بود که او سال ۶۰ دستگیر میکنند و بعد از شکنجه فراوان او را تیرباران میکنند. وقتیکه خانوادهاش میروند که شهره را تحویل بگیرند پشت او بهاندازه ۲۰ سانت شکاف پیداکرده بود. خواهر بزرگش را دستگیر میکنند و خانهاش را مصادره میکنند پسر خواهرش را دستگیر و زندانی میکنند مادرش از غم فرزندانش فوت میکند با تمام این مسائل باز دائی در زندان از روحیه بالا و سرزندهای برخوردار بود با همه با خوشرویی برخورد میکرد او ورزشکار بود قبل از انقلاب عضو تیم فوتبال مشهد بود ورزشکاران قدیمی خوب او را میشناسند اما دایی در زندان همانطور که گفتم از روحیه بالایی برخوردار بود و تیم فوتبال و والیبال و بسکتبال تشکیل میداد و بچهها را به ورزش تشویق میکرد و هیچوقت در برابر رژیم کوتاه نیامد دایی سال ۶۴ از زندان آزاد میشود وقتی از زندان آزاد میشود به مبارزهاش ادامه میدهد و از هیچچیزی کوتاهی نمیکند او دوباره در سال ۶۵ دستگیر میشود و دوباره شکنجهها شروع میشود و در آبان سال ۶۷ در قتلعامها به شهدای مجاهد خلق میپیوندد
اسامی برخی شهدای قتلعام شده در مشهد:
شهرام مرجوی ۲۴ ساله –اصغر کشمیری 25 ساله – مجتبی براتی ۲۲ ساله/محمدرضا سعیدی ساله ۲۳/علی سعیدی 19 ساله –محمد احمدی 20 ساله –حسین حیدری 21 ساله –جلال اسد پور 30 ساله –جعفر بهرمند 26 ساله – اصغر موقر از قوچان ۲۸ ساله –ابراهیم جلیلی ۳۲ ساله – اسماعیل خلیلی ۳۰ ساله از سبزوار - احمد زلفی ۲۷ ساله –محمد بیهمتا ۳۰ ساله –مصطفی خالقی ۴۰ ساله –محمد خلخالی ۲۵ ساله- رضا خواجه انوری ۲۸ ساله از یزد– حمید ریاضی ۳۳ ساله از درگز – یعقوب سلیمانی ۲۶ ساله از در کز –محسن سیاح هراتی ۲۱ ساله –محمد حمامی ۳۰ ساله از قوچان– رسول براری ۳۰ ساله–حمید شهپر طوسی ۲۱ ساله –حاجی میر مصطفایی ۵۰ ساله از زنجان –شمسی براری حدود ۵۰ ساله از زنجان –صادق قرایی – اصغر صاحب الزمان-علی احمدی –حسین معصومی–محمود خلقی- حمید احمدی –جلیل ضابطی