در مطلب پیشین به "مظلومیت" مجاهدین و اجحافی که به آنان، درفازسیاسی تا مقطع ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ رفت، اشارهای کوتاه شد.
آن زمان مجاهدین با پذیرش و پرداخت بهای بسیار، تمام سعی و کوشش خود را در چارچوب فعالیتهای قانونی و مسالمتآمیز بهمنظور برگرداندن حاکمیت به مردم و نمایندگان واقعی آنان به خرج دادند و از هر روزنهای در این مسیر تا حد توان خود استفاده کردند.
آقای منتظری در صحبتهای خود به نکته بسیار ظریف و مهمی اشاره دارد و صحبت از "برخورد تند و غلط" با جوانان زندانی میکند و میگوید که "اگر با من همچنین برخورد میشد من هم مقاومت میکردم وبرسرموضع خود میایستادم" (نقل به مضمون).
بیان این جمله، هرچند که تمام حقیقت را بیان نمیکند، با این وجود ودرحقیقت بازتاب بسیار روشن از شرایطی بود که موجب گذار مجاهدین از "فاز سیاسی به فاز نظامی" شد.
نکتهای که در اینجا بایستی به آن اشاره کرد این است که اینگونه "برخوردهای تند و غلط" نه از زندانها بلکه سالها پیش از آن شروع و به آن رفتارمیشد.
ریشه و ابتدای برخوردهای تمامیتخواه، زورگویانه و دجالانه خمینی را بایستی در آن زمان که قلمها شکسته، روزنامهها بسته، زبانها بریده و بساط دارو درفش برپاشده بود، دید.
آن زمان که دختران و پسران جوان میلیشیا به دلیل فروش روزنامه مجاهد و پخش اعلامیه مورد هجوم و حمله چماق داران وچاقوبدستان حکومت غاصب قرار داشتند و به کیوسکهای روزنامهفروشی با پرتاب سنگ و شکستن شیشههای آنها به خاطر فروش روزنامه خسارت وارد میشد و یا آن زمان که چادر امداد مجاهدین در خیابان شیروخورشید تهران به آتش کشیده شد ودیگرحملات روزانه به هواداران مجاهدین درسراسرکشوربه بهانههای خودساخته.
به گواهی اسناد و شواهد، بسته شدن هرگونه راه برای فعالیت سیاسی بر مجاهدین ودرپی آن اتمامحجت تاریخی آنان مبنی بر بهپایان رسیدن صبروتحمل انقلابی آنها دربرابرحملات افسارگسیخته ایادی رژیم و به خاک و خون کشیده شدن راهپیمایی مسالمتآمیز ۳۰ خرداد سال ۶۰ توسط خمینی خونآشام، دقیقاً همان "برخوردهای تند و غلطی" بود که آقای منتظری بهنوعی به آن اشاره میکند، برخوردهایی که هدفش نابودی نسل پاکبازمجاهدین بوده که درگیری مسلحانه را پسازآن تاریخ به مجاهدین (برای دفاع از خود) تحمیل کرد.
میتوان مخالف سیاسی مجاهدین بود و آنها را بههیچروی قبول نداشت اما قلب واقعیت هرگز.
حمله وحشیانه به میلیشیای جوان و مصدوم کردن آنان با سنگ و چوب و چماق تنها به دلیل فروش روزنامه و یا پخش اعلامیه اگر "برخوردهای تند و غلط" نبود پس آن را چه میتوان نامید؟
آن قلمها و زبانهای زهرآگین و مسموم که طی تمامی این سالها مجاهدین را همصدا با تبلیغات رژیم بانی و مسبب شروع درگیریهای مسلحانه و شریک جرم رژیم دربسته شدن فضای باز سیاسی و سرکوب وحشیانه دانستند، حق دفاع مشروع از خود در جنگی نابرابر با دولتی سرکوبگر که حق حیات سیاسی و جانی را تماماً سلب کرده بود و مجازات عاملین شکنجه و اعدام را ترور و آنان را تروریست خواندند و به همین سبب آنها را شلاق کش کردند و چشم خود را عمداً و سهواً بر این واقعیات بستند وجای ظالم و مظلوم را عوض کردند و از ولیفقیه غالب و مغلوب گفتند و نوشتند، امروزبطورقطع و یقین جواب این یاوهها و مهملات خود را از پس این واقعیت خواهند گرفت که شروع "برخوردهای تند و غلط" رژیم خمینی دربرابرمجاهدین ازهمان روزهای نخستین برای حذف مقاومت و نیروی مبارزازصحنه دردستورکاربوده است که تا به امروزنیزبدون وقفه ادامه دارد.
موضعگیری دربرابرفایل صوتی آقای منتظری از زمان پخش آن تا به امروز از سوی طیفهای گوناگون ادامه داشته که در این میان سکوت "اصلاحطلبان حکومتی" دربرابراین جنایت ضد بشری بسیار قابلتوجه و تأمل میباشد.
سکوت وعدم موضعگیری این افراد یکباردیگر و بهدرستی حقانیت مواضع مقاومت دربرابرکلیت رژیم با تمام جناحها و دستهبندیهای درونی آن را نشان میدهد، حقانیت مواضع اصولی که برآمده از شناخت دقیق ماهیت رژیم وباوربه این حقیقت که رژیم به یک دلیل بسیار ساده، که همانا تضاد آشتیناپذیرش با حاکمیت مردم میباشد، فاقد ظرفیت هرگونه رفرم، گشایش، اصلاح و استحاله میباشد و شعارهای توخالی اصحاب اصلاحات ترفندی بیش برای تحکیم پایههای رژیم فرتوت آخوندی نبوده وامید بستن به آنها همانند امید بستن به امامزادهای است که کورمیکند اما از شفا دادن عاجزمیباشد.
مقاومت ایران طی این سالها همواره بر این نکته، که رژیم در کلیتش فاقد هرگونه مشروعیتی است و جنگ باندها و جناحهای درونی آن نیز صرفاً برسرکسب قدرت سیاسی برای چپاول هرچه بیشتر باندها و دستجات میباشد و نه رفرم برای مشارکت دادن واقعی مردم برسرتعیین سرنوشت خود، تأکید میکرد.
آقای مسعود رجوی رهبر مقاومت بهغایت از انجام هرگونه رفرمی، که لاجرم به تضادهای هرچه بیشتر بین جناحهای حکومتی دامن بزند و درنهایت به تضعیف جایگاه ولیفقیه رژیم بی انجامد، استقبال میکردند و با درایت خطاب به کسانی که به تغییر سیاست رژیم بیشازحد و خوش باورانه چشم دوخته بودند به این نکته اشاره میکردند که "افعی هرگز کبوترنمی زاید".
در اینجا شاید اشاره به مطلبی بیمورد نباشد.
بعد از انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری رژیم با شعارهای دهانپرکن "جامعه مدنی" و یا "مردمسالاری دینی" به هدف کنترل طغیان اجتماعی ونارضایتی های مردم که درنهایت به خزیدن اصلاحطلبان حکومتی به زیر عبای ولیفقیه ختم شد، دو ماه پس از دوم خرداد ۱۳۷۰ زمان انتخابات مجلس خبرگان بود.
به دلیل اینکه اکثر کاندیداهای موسوم به جناح اصلاحطلب رد صلاحیت شده بودند، خوانندهای در ستون "الو سلام" روزنامه سلام خواهان تحریم انتخابات مجلس خبرگان شده بود که با واکنش عباس عبدی گروگان گیرسابق و از نظریهپردازان اصلاحطلب ومدیرمسول آن روزنامه روبرو شد.
عبدی در جواب این خواننده با صراحت اعلام میکند که «هرچند ما با جناح دیگر در مواردی اختلافنظر داریم اما در یک نکته اتفاقنظر کامل داریم و آن "حفظ نظام" میباشد و هرگونه تحریمی را خلاف مصلحت نظام خوانده بود».
دقیقاً این هدف و سیاست حفظ نظام به هر قیمت بود که خمینی جلاد وسفاک ازهمان روزهای نخست دست هارترین، وحشیترین و خونخوارترین عواملش را برای تعدی و تجاوز به جان و مال مجاهدین باز گذاشت که پایان کار آن راه به شکنجه و اعدام برد.
کسانی همچون موسوی اردبیلی، موسویخوئینیها، موسوی تبریزی، علیاکبر محتشمی پور، سعید حجاریان، علی ربیعی، محسن میردامادی، محسن آرمین و دهها نفری که پس از فراغت و خستگی در کردن از آزار و اذیت، دستگیری، شکنجه و اعدام مجاهدین تماماً به کسوت اصلاحطلب درآمدند.
به همین دلیل است که سکوت اصلاحطلبان حکومتی را باید بیش ازهرچیزدر "نقش کلیدی" بسیاری از آنان در تمامی جنایات پیش از سال ۶۰ و پسازآن تا جنایت دهشتناک کشتار ۳۰۰۰۰ زندانی سیاسی در سال ۶۷ دید.
گذشته از تعداد اندک شماری که تنها خواهان عذرخواهی لفظی و نه دادخواهی و دادرسی تمام و کمال دربرابراین جنایت شدهاند، اصلاحطلبان خود بهترازهرکس به این امر واقفاند که گشوده شدن پرونده این جنایات بنیان و اساس رژیم را بر باد خواهد داد.
ازاینرو با سکوت خود "حقیقت جان را بهپای مصلحت نان" قربانی میکنند.
هر برگی از پرونده قطور این جنایات بسان آینهای است دربرابرآن اصلاحطلبانی که دستشان به خون جوانان وطن آغشته است تا در آن چهره کریه وخونخوارخود را از پس نقاب اصلاحطلبی بازشناسند.
در جنگ سیاسی- حقوقی، برای دادخواهی و دادرسی و در برابرمیزعدالت نشاندن عاملان و آمران ۳۸ سال جنایت، مقاومت بار دیگر پیروز خواهد بود. به این ایمان داشته باشیم.
زندهباد آزادی، پیروز باد مقاومت خونبار مردمی ایران