الف: خمینی سفاک، از همان ابتدای ملا خورکردن آن جنبش تاریخی آزادیخواهی و نه ”انقلاب اسلامی“، قصد استقرار اتحاد جماهیر اسلامی داشت و این را به وضوح در قانون اساسی اش، به تاریخ بیش از شش هزارساله ایران تحمیل کرد. کافی است فقط ماده ۱۱ این قانون اساسی را بخوانید تا ببینید که خمینی، ”رهبر مسلمین جهان“، به صراحت دستور وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ”امت اسلام“ میدهد که باید بزودی با زعامت او، همانند زعامت و رهبری آدولف هیتلر که ”فوهرور“ یعنی رهبر نام داشت، تحقق یابد. آری این سفاک زمان، از همان ابتدا، شروع کرد به دستور حکومتی دادن به مردم عراق که تعداد بالای جمعیتش شیعه مذهب اند. طولی نکشید که با اشتباه محاسبه دولت وقت عراق و ایضا تشویق جمعی از ژنرالهای فراری و رهبران سیاسی فراری دیگر از ایران، آن دولت اولین حمله را شروع کرد و بخشی از مناطق مرزی ایران را اشغال نمود. آن رهبران فراری -بویژه یکی شان- که تازه از بغداد برگشته بود، همانروز حمله و آغاز جنگ، منادی تمام شدن کار رژیم شدند و در مقابل تلویزیونهای جهان، همان عصر آغاز جنگ دولت عراق و رژیم ایران، ظاهر گردیدند. نگارنده که آنروز پس از یکسال و نیم اشتغال در سفارت ایران جدید بعد از انقلاب بهمن، بعلت درگیری با وحوش حزب اللهی رژیم در سوئد، به در خواست خودم از سفارتمان در استکهلم به کشور مجاور منتقل و سفیر موقت در نروژ شده بودم- این خبرها را عصر ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ در کلیه تلویزیونهای اروپا رصد کرده و کلیپ اخبار شامگاهی تلویزیون کانال یک نروژ را ضبط و گزارش کردم. این روزها از بایگانی تلویزیون این کشور یک نسخه دیگر را درخواست کرده ام که در دادگاه تاریخ این دوره خونین ایران، قابل استناد باشد. باری این رهبر سیاسی که همانروز از بغداد برگشته بود و در فرودگاه پاریس مصاحبه میشد، این جمله را به زبان فرانسه قاطعانه اعلام کرد. ترجمه آن به همه زبانهای دیگر زیرتیتر زده شد: ”اگرغربی ها دیگر با خمینی لاس نزنند کاراو دیگرتمام است“.
اما مجاهد شما ای هموطنان! و دیگر فرزندان اصیل شما، از همان روزهای اشغال بخشی از ناحیه و شهرهای مرزی به جبهه های جنگ برای راندن نیروهای عراقی پیوستند که داستان آن تماما روشن و مستند است. طرفه تاریخ اینکه خمینی دستور میداد که از پشت سر آنها را با تیر بزنند تا پروژه نابودی آنها که احمد خمینی برنامه ریزی کرده بود را استارت بزند. دیدیم که این کار ادامه داشت و داشت تا سرفصل قتل عام و هولوکوست مردم ایران در سال ۶۷ و تکمیل بخش بزرگی از برنامه حذف و نابودی کامل مجاهدین که خمینی آنرا ” نابودی کامل دشمنان اسلام“ و هیتلر آنرا” Endlösung” یعنی راه حل نهایی برای نابودی نسل غیر ژرمانیک نامید.
دوم: این جنگ برخاسته در آن شرایط بعد از انقلاب و بس نا خواسته از طرف مردم رنجدیده ایران و عراق، بعد از حدود دوسال با خروج کامل نیروهای عراقی از بخشهای مرزی رو به اتمام میرفت. از منظر حقوقی نیز ایران دست بالا را داشت که تا ادعای غرامت کند و آنرا به کرسی بنشاند. دولت های منطقه هم کاملا به پایان آن دل بسته و حتی حاضر بودند در پرداخت غرامت شرکت کنند؛ اما خمینی که تازه از اعماق تیره تاریخ ارتجاع و عقب ماندگی و جهل و دیکتاتوری دینی تنوره کشیده بود، این جنگ را موهبت الهی نامیده و فریاد ”جنگ جنگ تا آخرین نفر و آخرین خانه برای رفع فتنه از عالم و فتح قدس از راه کربلا“ سر داد و بمدت پنج سال دیگر هزاران هزار جوانان ایران، حتی محصلین دبیرستانها را به روی مین و زیر تانکها بکشتن داد، مجروح و فلج و علیل کرد و میلیاردها دلار دیگر را خرج این جنگ کرد و صدها شهر و ده دیگر را به ویرانی کشاند. در حالیکه فرزندان نورچشم و آقا زاده های خودشان، از بچه ها و نوه های خود خمینی گرفته تا مجتبی و فرزندان دیگر خامنه ای خلیفه قاتل دوم و پسران رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد، تمامی اعضای خانواده آخوندهای حاکم و کسان آخوند حسن روحانی، همگی یا در خارج کشور تحصیل و تجارت میکردند و یا در داخل کشور، سوار بر بنز و جاگوار و پورشه و لمبورگینی، جلوی میلیونها خانواده داغدار ویراژ داده و در برجهای سر به آسمان کشیده مافوق لوکس شمال تهران و شهرهای دیگر، تمام وسایل و مکانیسم خانه شان، از خالی کردن سطل آشغال تا باغهای معلق و استخرهای طبقه سی و پنجم، الکتریکی و حتی خلا و مستراح هایشان دیجیتال و هوشمند! و اتوماتیک بود و هست.!
سوم: بعد از خروج کامل عراق از ناحیه مرزی، شورای ملی مقاومت و سازمان محوری آن مجاهدین خلق سرفراز ایران، بعد از چندین ماه تلاشهای مستمر برای فشار به خمینی برای قبول آتش بس و میانجی گری بین المللی، بین او و دولتی که مدتها بود خاک مرزی ایران را ترک کرده بود، تمام اقداماتش به سنگ خورد و به بن بست رسید. پس همچنان ملت عزیز ایران، هر روز با نوحه های کریه و زجر آور مداحان معروف خمینی: ”ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش!“، شاهد اعزام اجباری میلیونها دیگر سرباز وظیفه و ارتشیان و نوجوانان سرگردان و محصلین دبیرستانها، به مناطق مین و موشک و ساروخ بودند و میلیونها ایرانی نگونبخت، در زیر بمبارانها، به دهات و دره ها وکوهها پناه می بردند. متعاقب آن، این مقاومت سازمانیافته، با یک ابتکار تاریخی دیگر، ادامه عبث این جنگ را ضد میهنی نامید و فراخوان به صلح داد.
در قدم اول نایب نخست وزیر عراق در دی ماه 1361 (ژانویه 1983) به مقر مسئول شورای ملی مقاومت در پاریس رفت و از او، به عنوان نماینده مردم ایران، خواستار صلح شد. در همان زمان نیز ملک حسین، پادشاه اردن در دیداری، شخصا برای صلح از مسئول شورا کمک خواسته بود و بسیاری سران منطقه پیام توقف آن جنگ ایران و عراق سوز میدادند.
متعاقبا در مارس 1983 شورای ملی مقاومت طرح صلحی، براساس قوانین بین المللی و براساس قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، مبنی بر احترام به تمامیت ارضی دو طرف و خطوط مرزهای تعیین شده طبق آن قرار داد، رسما به امضا رسید... این طرح صلح همان موقع توسط شش هزار سیاستمدار مهم جهان، از نخست وزیر و دولتیان تا اعضای کنگره و پارلمانترهای جهان، کتبا و رسما حمایت و پشتیبانی شد. کتاب قطوری حاوی این چند هزار حمایت الان جلوی چشم نگارنده است که قابل استناد می باشد. از این نقطه به بعد ادامه این جنگ عبث ایران سوز توسط خمینی ضد میهن، تمامیت مشروعیت حقوقی، سیاسی، بین المللی، اخلاقی و انسانی خود را ازدست میداد.
چهارم؛ اما خمینی که - همانطور که جورج اورول در باره سرنوشت دیکتاتورها، در کتاب موسوم به ۱۹۸۴، نوشت - موجودیتش به جنگ گره خورده بود- برعکس، شتاب افزایش اعزامیان به جبهه ها را که ”حق علیه باطل“ نامید به اوج رساند...؛ و جوانان این مرز و بوم را هزار هزار روانه قربانگاه میکرد که دیگرهمگان آنرا بیاد دارند. بویژه آن سوار بوگندوی پاسدار را، سوار بر اسبی سفید که در صبح صادق و پگاه مناطق جنگی، یورتمه میراند و خود را امام زمان معرفی میکرد، یعنی همان ” صاحب زمان“ نوحه های جنگی منادیان خمینی.
پنجم: پس از این، مقاومت سر افراز شما، بناچار با توسل به اصل تاریخی ”چوکار از همه حیلتی درگذشت حلال است بردن به شمشیر دست“، برای قطع پروژه ایران بربادده خمینی، بهدف عبث تشکیل اولین قمر ”حکومت جهانی امت اسلام” مصرحه در قانون اساسی اش و در کتاب ”حکومت اسلامی“ اش-(بخوانید کتاب ”مین کامپ“ یعنی نبرد من هیتلر)- ارتش آزادیبخش ملی را در جوار خاک میهن تشکیل و در طول یک دوره پر مخاطره و با عملیات و پس زدن سپاهیان اس اس خمینی، سرانجام زهر آتش بس را به گلوی خمینی خون آشام ریخت- همانکاری که خمینی می بایست پنج سال پیش ازآن میکرد و اینهمه جوان ایرانی را به کشتن و نابودی نمیکشاند... دست به شمشیر و سلاح بردن در هرجاییکه ممکن و میسر و موثر باشد، کاری بود که همه متفقین و مقاومت های اروپا برای مبارزه با دشمن اصلی بشریت آنزمان یعنی آدولف هیتلر و متحدینش در ژاپن، ایتالیا و اسپانیا کردند. خمینی زهر آتش بس را خورد و اندکی بعد دق کرد و مرد و هیتلر زهر را با شلیک گلوله به کله خود و به سر بیچاره همسرش ”اوا براون“ و بی حق آزادانه انتخابش.
پس این شد یک پیروزی بزرگ تاریخی برای مقاومت سازمانیافته و ارتش آزادیبخش ملی اش؛ که مبارک باد! و یک تبریک تاریخی به ملت ایران و به همه ملتهای منطقه! چرا که معلوم نیست اگر خمینی در این جنگ پیروز میشد و بر عراق مسلط می شد، چه عواقب وحشتناکی برای همه ملتهای منطقه داشت و سلسله خبیثه بنی خمینی، مثل بنی امیه، سالها بر بسیاری کشورهای منطقه حکمروایی میکرد.
پیروزی دیگر شکست مجدد سپاهیان خامنه ی در عملیات مروارید بود و تار و مارکردنشان از منطقه که قصد داشتند آخوند عراقی، حکیم را بعنوان دومین ولی فقیه در اولین قمر اتحاد جماهیراسلامی،- یعنی عراق-، مستقر کنند. این نیز مبارک باد! این نیز شاهکار دیگری بود که این مقاومت سرفراز نگذاشت، اشتباه دولت عراق در اشغال کویت و اشتباه سیاست غرب و آمریکا در رویکرد با رژیم ایران بعد از اشغال کویت، شهد و عسل شده و از گلوی رژیم ایرانسوز پایین برود.
پیروزی دیگر. افشای تمام سایتهای مخفی اتمی رژیم از سال 1370 و بخصوص از سال 1381 و ریختن جام زهر دوم، این بار به حلقوم خلیفه دوم خامنه ای. اگر این رژیم عراق را گرفته و به بمب اتم هم دست پیدا میکرد، اکنون چهره منطقه چیز دیگری بود، بهمان سیاق که اگر هیتلر روسیه را میگرفت و بمب اتم را در دره روکین نروژ میساخت. پس ریختن جام زهر ”برجام“ گوارای وجود خلیفه دوم و بر ملت ایران مبارک باد!
و اکنون شکست کامل پروژه دو گزینه ای خامنه ای- یا تسلیم به گشتاپوی او و یا قتل عام دوم یعنی نابودی کامل مجاهدین در اشرف و لیبرتی؛ که این هفته به بار نشست و تمام توطئه های رنگارنگ خامنه ای و لابی ها و ترکه های زیر دهلش را به شکست کامل کشاند. این نیز مبارک باد!
این هم نه فقط به مجاهدین و شورای ملی مقاومت، بلکه به همان اندازه شکست رژیم در جنگ ضد میهنی، بر ملت ایران و ملتهای منطقه مبارک باد. چرا که بقای رژیم و استمرار جنایاتش علیه مردم ایران و ملتهای منطقه در گرو نابودی این مقاومت سرفراز است که به سخت ترین وجه در آن شکست خورد.
در جریان کارزار پیچیده سیاسی، حقوقی، امنیتی و لجستیکی انتقال ساکنان که در ابتدا موفقیت آن ناممکن بنظر میرسید، یک بار دیگر ظرفیتها و تواناییهای مجاهدین و مقاومت ایران را به جهانیان نشان داد و نشان داد که مقاومت ایران فاکتوری است که نمی توان آنرا نادیده گرفت. وزیر خارجه آمریکا روز 12 سپتامبر، سه روز پس از پایان این کارزار، از پایان موفقیت آمیز انتقال «اپوزیسیون ایران، مجاهدین خلق، از کمپ لیبرتی در عراق» صحبت کرد و گفت «یک دستاورد انساندوستانه بزرگی است و من مفتخر هستم که دولت آمریکا نقش حیاتی در محقق شدن این دستاورد داشته است». فراموش نکرده ایم که اینها همان کسانی هستندکه در سال 2003 مبادله مجاهدین و رهبران القاعده را زمزمه میکردند!! کوبلر نماینده سازمان ملل شان میگفت که رژیم ایران به همه آنها عفو میدهد تنها اگر دست از سازمانشان و مبارزه شان بردارند.!!
همچنانکه کمیساریای عالی سازمان ملل متحد که تا 2011 نفی عضویت در مجاهدین را شرط پناهندگی میدانست، در سالهای 2015 و 2016 مکررا اعلام کرد پیشرفت این جابجایی بدون همکاری این مقاومت امکان پذیر نبود و از جمله، در اطلاعیه 19 ژوییه 2016 خود، در بحبوحه انتقال بزرگ نوشت: «کمیساریای عالی پناهندگان از یک جریان جابجایی مستمر رو به افزایش به خارج از عراق در ماههای آینده حمایت میکند... این پیشرفت با همکاری ساکنان که با پروسه جابجایی علیرغم شرایط دشوار همراهی کرده اند میسر شده است، از جمله حمله 4 ژوئیه 2016 که خوشبختانه منجر به تلفات نشد» و افزود: «ادامه موفقیت در اجرایی کردن راه حلها همچنین با پایبندی ساکنان به تعهد خود برای تأمین عمده هزینه های مربوطه، یاری شده است، بویژه برای تأمین دراز مدت همه ساکنان جابجا شده به خارج از عراق که به کمکهای دولتی هیچ دسترسی ندارند».
شهادت اعدّا
یک ضرب المثل عربی میگوید ”الفضل ما شهد به اعدا“ یعنی نیکی و برتری چیزی است که دشمنان هم به آن اذعان میکنند.
چند شب پیش ”آیت الله بی بی سی“، یک فرد که دشمن قسم خورده مقاومت و مجاهدین است را به صحنه آورد تا به خیال خودش این پیروزی بزرگ را زیر علامت سوال ببرد. او کسی است که سازمان رزم آور چریکهای فدایی خلق ایران را به ناجوانمردانه ترین صورت شقه کرد و بخش بزرگی از آنرا- تحت نام اکثریت- به خدمت رژیم آخوندی برد و در لودادن و سرکوب و شکنجه مجاهدین و دیگر نیروهای اپوزیسیون شرکت کرد. معهذا! چون سمبه خیلی پرزور است، او در عین همه یاوه گویی ها، اذعان میکند که مجاهدین در این جابجایی بزرگ انسجام و یکپارچگی خود را حفظ کرده اند و میگوید «مجاهدین نظر به تلاش و مبارزه ای که در طول این سی سال کردند، یک پایگاه اجتماعی معین در درون جامعه دارند و این رو حفظ خواهند کرد و این اهرمی خواهد شد در آینده که اگرفضای سیاسی کشور ما باز بشه- مثل دوره سال هشتاد و هشت- اونها بتونند کنترل خیابان رو در دست بگیرند و جهت مبارزه رو بنوعی تقابل با نظام، با کلیت نظام بکشونند». در حقیقت او از اینکه مجاهدین توان سرنگونی نظام را حفظ کرده اند، ابراز تاسف و نگرانی میکند.
باری شخص بنده، آنقدر این مبارک باد ها را تکرار میکنم و خواهم کرد که بقول ما لرها ”چش حسید پیقه بلی“ شود، یعنی چشم حسودان مانند ترکیدن میوه بلوط بر آتش بپوکد!!
خطاب دوم به خامنه ای وشرکاء:
یا ایها الملعون فی الدنیا و آلاخره! دریک کلام، توکه میگفتی مجاهدین باید از عراق خارج شوند پس چرا هربار که مقاومت – مثلا در نزد کشور رومانی- اقدام به انعقاد قرار و مدار برای جابجایی عمده و اصولی میکرد- به اعتراف صریح سفیر ملعونت در آن کشورـ با تهدید و ارعاب، با ترغیب و تطمیع، برنامه را بهم میزدی و حتی به دولت آلمان و دیگران و به خود دولت آلبانی هشدار میدادی که اگر مجاهدین بیایند در کشور شما، کار تروریستی انجام میشود- یعنی نظام منحوست انجام میدهد و به حساب مجاهدین میگذارد!. طنز روزگار اینکه یک سایت فکسنی مدعی کمپین جهانی برای انتقال، همین اخطار را به دولت آلمان داده بود. این سایت فکسنی و چوب لای چرخ، اکنون که علیرغم همه این کارهای پیچیده سیاسی، حقوقی، روانی- تبلیغاتی، بهمت خود و تنها خود این مقاومت، اعضای مجاهدین خلق همه به اروپا منتقل شده اند، (بخشی از اسناد و تأیید و اقرار سازمان ملل را در بالا نوشتم)، دیدم که این سایت به خودش تبریک میگوید! اینرا میگویند کمپین انتقال و سقوط یک سایت باز به قعر بی پرنسیپی و به عمق جبهه جنگ روانی جانی ترین دشمن مردم و تاریخ ایران زمین یعنی ولایت فاشیسم مطلقه.
ایضا یا ولی و آیت الفاشیسم! اگر تو نگران عدم دیدار خانوانده ها با فرزندان و کسانشان در اشرف و لیبرتی بودی، چرا تنها ” خانوادهایی“ رابه عراق می بردی که ماه ها در بیرون حصار زندان اشرف و لیبرتی، شب ها و روزها، با بلندگوهای مافوق صدا به آنها بد و بیراه میگفتند و تهدید به حمله و سوزاندن کل کمپ و ضرب و جرح و اعدام میکردند، چرا لااقل نمیگذاشتند که این ”عزیزانشان“!! در شبانه روز دو سه ساعت در آرامش و بدون غرش بیست چهارساعته بلندگوهای اهدایی بخوابند؛ و چرا وقتی ده ها ده های آنها را عوامل رژیم یعنی سازماندهنده و گاید تور شما از ایران به عراق، با تیر و تبر و موشک و مسلسل میکشت، شما ”والدین“!، نه تنها اعتراضی به خامنه ای و به مالکی نکردید، بلکه حتی یک آخ پسرم! ای وای دخترم! ای هوار خواهرم! ای فغان برادرم، سر نمیدادید و تنها وولوم بلندگوها را بالا می بردید و غلظت توهین به آنها را!! راستی اگر شما ”والدین“ و ”اقوام“ نبودید چکار میکردید. اگر این ها ”والدین“ بودند دیگر گرگهای درنده چی بوده اند. بقول آن هموطن عزیز ارمنی، خطاب به همسایه حزب اللهی خمینی پرستش: ”بالام! اگه این امام تان است دیگر شمرتان چطور بوده!؟“؛ و ایضا، به راستی اگر در فکر ملاقات والدین از مبارزان امیرخیز و مادرید دوران بوده اید، پس چرا بسیاری از این پدران و مادران واقعی سفر کننده در خارج از پروژه ننگین خودتان را، در بازگشت به ایران دستگیر و زندانی و شکنجه و حتی تعدادی از آنان را اعدام کردید؟ ننگ تاریخ برشما و ترکه های زیردهل تان درخارج کشور باد! همین ترفند را ژنرال فرانکو، خمینی زمان در اسپانیا، در بیرون حصار پایگاه محاصره شده مقاومت ضد فاشیستی در ناحیه ای از شهرمادرید،- بخوانید اشرف اسپانیا- بکار می برد.
خطبه سوم: یا ایها لترکه های فی تحت دهل
اما آنچه در این میان جالب است اینکه مجاهدین و مقاومت ایران در این عملیات پیروزمند یکه و تنها بودند و آنها که مرتب در بوق میکردند که چرا اینها را از عراق خارج نکردیم، در تمام این سالها فقط کارشکنی میکردند. بالاخره این فرزندان رشید و پایدار این میهن بزرگ و متمدن، باید کی را ببیند که به شما بگویند مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان! و بقول هندی ها ”مهربانی کرو“ و برای ما نکمپین! فقط بخفین!!
باری، بیش از پانزده سال طول کشید که بهمت خودمان و تنها خودمان و هموطنان پشیتبانمان، موفق شدیم که آنها را از لیست تروریستی اروپا و آمریکا خارج کنیم؛ که هفت خوان رستم بود. نیشخند به جمالشان اینکه، در همه این سالها، همین آقایان، به آمریکا و اروپا هشدار میدادند و طومار پر میکردند و مخفیانه نامه می نوشتند که زنهار زنهار! مبادا این ها را از لیست تروریستی خارج کنید؛ و الا، نه تنها اتحادیه اروپا و آمریکا و کانادا و استرالیا، کشور آلبانی هم نمی توانست یک نفر از آنها را که در لیست تروریستی تقلبی مماشات گران غرب بودند، پذیرا باشد. گویا کلمه شرم از کتاب لغت این قبیل ترکه زیر دهل ها و لابی نشانان و علافان از حقد و حسد سوخته گان، مدتها است که پرکشیده است. بهمه مقدسات قسم که اینها اکنون دلخورند که چرا همه مجاهدین را در عراق قتل عام نکردند و یا لااقل چرا تشکیلات و سازمانشان را متلاشی نکردند، چون به این ترتیب آنها دو امتیاز داشتند یکی اینکه از شر مجاهدین خلاص شده بودند و یکی هم اینکه می توانستند بگویند نگفتیم حق با ما بود و اینها کشته شدند. پس آفرین به من کیچن نشین و سوسیال خور کنشگر. من، در پاره نوشته های قبلی خود دوسه باری گواهی خانم ریگمور، مسئول بین المللی صلیب سرخ و امور پناهندگی کشور سوئد را نوشتم که مرتب از من می پرسید فلانی چرا این یارو مرتب به ساکنان ”تیف“ آخرت به شر، پیام میدهد که بیایید به سوید تا من برایتان علیه سازمان و مقاومت مصاحبه درست کنم و کارتان را درست کنم! آیا این درست یک ترکه سخیف در زیر دهل بزرگ دستگاه عریض و طویل رژیم نبود که همین را میخواست و همین را منادی بود. حتی از زبان کوبلر که یا بیا و ببر و یا در عراق بمان و بمیر. اگر این پیوستن به جبهه جنگ روانی- سیاسی تنها دشمن مردم ایران نیست پس اینها نه میدانند دشمن کیست و نه مردم ایران چیست.
اما خوان بعدی:
بعد از خروج از لیست های آلبرایت- جک استرا نشان، تازه مصیبت شروع شد. سازمان ملل و کمیساریای پناهندگی میگفتند که چون این افراد دارای مشی مسلحانه بوده اند و با یونیفورم نظامی و سلاح کلاسیک متعارف جنگیده اند، مشمول تعریف پناهجو و ”افراد تحت نگرانی“ «the persons of concern» نمیشوند و نمی توان پروسه، ابتدا ثبت درخواست پناهندگی و بعد مصاحبه ها را در باره آنها انجام داد؛ و بعد میگفتند که ساکنان اشرف باید عضویت خودشان را در مجاهدین نفی کنند تا بتوانند پناهندگی بگیرند. مجاهدین باید، (همانند پاسخ سؤال کمیسیون مرگ خمینی) در یک کلام میگفتند که دیگر تواب شده و با مجاهدین نیستند و سازمان و آرمان وتشکیلات خود را رها میکنند و به بارگاه خلیفه دوم در ایران ویا کیچن های غرب پناه می برند. کوبلر معرف حضور، نماینده سازمان ملل درعراق، میگفت که همگی عفو خواهند گرفت و به ایران خامنه ای خوش آمدند!!. در اینجا هم مدتی با یک جدال عصبی روانی و مقاومت و سر موضع ایستادن، این بار در مقابل کمیسیون مرگ آرمان و شرف انسانی، فرزندان مقاومت مردم ایران، مانند سال ۶۷ تا پای مرگ ایستادند و به چنین قول های پناهندگی تف کردند. تا سرانجام در اثر کارزار گسترده خود و مقاومت در سطح بین المللی، کمیسر عالی پناهندگان در سال 2011 اعلام کرد که پناهندگی تعارضی با عضویت در مجاهدین ندارد. باری، همانند حماسه قتل عام سال ۶۷، اکثریت قریب به اتفاق با مقاومت ایستاده و پایدار مانده و معامله نکرده، این یکی کمیسیون مربوطه را نیز به شکست خفت بار تاریخی و ننگ و خیانت به آرمان های والای بشری کشاندند.
خوان سخت دیگر داستان لیست انترپل بود و اینکه رژیم مرتبا لیستهای بزرگ و قابل تغییر و تکمیل و تکثیر، برای دستگیری آنان و سایر اعضای مقاومت در عراق و خارج کشور و برای استرداد ”مجرم“ میداد. بسیاری ازما هم در این لیست بودیم. علیرغم اروپا و غرب، دولت مالکی قرارداد استرداد را با خامنه ای پذیرفته و مرتب مترصد اجرای آن بود. دستگاه پلیس بین المللی و دیپلماسی سخیف آخوندی هم دنبال بازداشت و استرداد ما در کشورهای غربی و در کل جهان بود. حتی کسی در اشرف و لیبرتی که در اوج یک بیماری مهلک، برای معالجه اورژانس به خارج اردوگاه میرفت، مطمئن نبود که در لیست مجرمین قابل استراداد به رژیم قرار دارد یا نه چون این لیست که توسط وزارت دادگستری پورمحمدی و دیگر اعضای کمیسیون قدیمی مرگ- که همگی هنوز سرکارهستند- تنظیم یافته بود، بغایت سیال و قابل انعطاف! بود و مرتب به روز میشد...
و آخرین خوان: تا ما تمام این کارزارها و خوانها را- که به اختصار نوشتم ولی هرکدام یک داستان هزارتو است- تمام کنیم، بناگهان میلیونها نفر پناهنده به غرب و شرق عالم ریختند و امکان دادن پناهندگی توسط کشورها نه تنها هزار چندان مشکل تر شد، بلکه عملا متوقف و مرزهای شنگن و جهان غرب بسته شد. همه کشورهای غربی فریاد بر آوردند که هیچگونه قدرتی برای پذیرایی و جذب پناهندگان – که اکنون طبق آمار سازمان ملل متحد سر به شصت میلیون زده است- ندارند؛ اما مقاومت ما از پا ننشست. قبلا بخشی از آنها را به کشورهای غربی آورد و مدام پیگیر انتقال بقیه در اسرع وقت و زمان بود و دری در سیستم جهانی نبود که پاشنه اش کنده نشده باشد. در همین اواخر، وقتی در یکی از هزار سفر، بهمراه ویدال کوادراس- که معاون پرزیدنت پارلمان اروپا بود-، به سازمان ملل رفته بودم- نفر مسئول باز اسکانهای سازمان ملل در سراسرجهان- با شوخی و جدی- بما گفت که: این پروندها ها را نگاه کنید! تنها بخشی از میلیونها آواره و پناهجو است، شما با این سه هزار نفرتان، تمام دفاتر سازمان ملل و ارگانهای بین المللی را شب و روز اشغال و در گیر کرده اید! ما فرصت سرخاراندن برای رسیدگی به بقیه را نداریم، از زمین و زمان نامه و پیام و تقاضای ملاقات میرسد و اکنون شما آقای وایس پرزیدنت پارلمان اروپا! شما هم کارهای این ۲۷ کشور (حالا ۲۸) اروپا را ول کرده اید و این همه راه را آمده اید که باز این کیس را دنبال کنید!؟...
و سرانجام امروز، تنها با این پایداریها و تلاش گسترده -که بخش کوتاهی از صد خوان آنرا نوشتم-، می بینید که این فرزندان پایدار و مقاوم، سر فراز از تمام این توطئه های داخلی و منطقه ای و بین المللی چون سیاوش از آتش گذشتند، البته قیمت این ایستادگی تاریخی و آرمانی را که باعث سربلندی مردم و مقاومت ایران است را با تقدیم 141 شهید پرداختند. آری مطبخ نشینان کوربخت میخواستند یا بقیه مجاهدین هم شهید شوند و یا ببرند و به نزد رژیم بر گردند، اما کور خوانده بودند. امروز مجاهدین صدبار قدرتمندتر و حاضر به یراق تر برای قیام به ماموریت نهایی خود، یعنی سرنگونی تمام عیار رژیم آخوندی، آماده میشوند.
من چند شب پیش در یک برنامه مفصل در یک رادیو هموطنان در سوئد - یعنی رادیو چکاوک- به این نکته ها پرداختم و باز و راحت، پاسخ سوالات و ایراداتی که مطرح شده بود را به تفصیل دادم که میتوان آنرا شنید؛ اما برای رفع خستگی بیایید یک کمی اینجا بخندیم و تفریح کنیم: وقتی ما اعضای رسمی و شناخته شده مقاومت پاسخ ایرادات بی اساس علافان معاند مطبخ نشین را میدهیم، میگویند خود مسعود رجوی باید پاسخ دهد و این حرف او نیست!! اما وقتی یک ایرانی دلسوز که قلبش از همه این فحش ها و توهین ها و جنگ روانی آنان آتش میگیرد و متعاقبا چیزی بار و نثارشان میکند، ”گلماشته“ ها میگوید این حرف خودش نیست و حرف مسعود رجوی است: این داستان مستند و واقعی ”پاسبان نبود تیمسار بی“ نامکرر است. قسم به عصر که این داستان گلماشته کهنه نشدنی است!! و حالا حالاها سر، درمقابل ختم تاریخ مصرف، فرود نمی آورد!!
آری که براستی باید گفت در این کارزار بزرگ 14 ساله:
کی می بره ملت باشی، کی می بازه آخوندباشی، کی میسوزه علاف باشی (کمکی های روان-جنگی رژیم).
در پایان بعنوان عضوی از خیل بزرگ فعالان دراین کارزار بیست ساله، از زمان لیست آمریکا تا کنون-به پیشگاه ملت ایران و بهمه مقدسات در تاریخ میهن مان ایران و بهمه ارزشهای بشری سوگند میخورم که در این پروسه خونین و صد خوان رستم دستان، از روز نخست تا امروز و در همه بازاسکانهای قبلی، بویژه در ترتیب دادن این انتقال بزرگ به کشور آلبانی، این مقاومت به تنهایی، خود، همه درها و راه ها را گشود (بایدگفت که درها و راه هایی را با دست توانای خود ساخت) و در پروسه نهایی، با تحمیل خواسته خود، سازمان ملل و آمریکا را به همراهی-کشان کشان!-، کشاند..
هیهات و صد هیهات اما که همانند همه کارهای خطیر و حساس دیگر در تمام این دورانهای سرنوشت ساز و در این نبرد تمام عیار با اهریمن تاریخ معاصر ایران و گشتاپوی عمامه به سرش، بدیهی است که نمی توانیم که همه این جزییات و پیچیدگی ها و راه ها و تاکتیک ها و با سوزن کوه کندن ها و کانالهای قهرمان را اعلام و معرفی کنیم.
باشد تا روزی که گزارش جزء به جزء و داستان این سینه شرحه شرحه از فراق و خنجر خوردنها را، به عرض ملت بزرگ کشورمان، به تفصیل، برسانیم و بر مزار مصدق کبیر و دکتر حسین فاطمی، این گزارش ”تنیده ز دل، بافته ز جان“ و حله ی ”بریشم ترکیب او سخن“ و ”نگارگر نقش او، زبان“ حال و داستان این عصر از تاریخ میهنمان را به خاک پاک آن راهبرانمان تقدیم کنیم. در اولین روز بازگشت برویم بر مزار مصدق کبیر رهبر و پیشوای تاریخی مان و دکتر حسین فاطمی، والاترین دیپلمات تاریخ کشورمان، برلیان دیپلماسی میهنمان و در ترنم مویه از دست دادن آنها، (ازجمله دکتر فاطمی که سی و هفت ساله شهید شد) و نم نمان اشک و سوسو زنان لبخند، به خاک پاک آن راهبر کبیر همه نسل های ایران زمین و آن دیگر، سمبل، پرچمدار و آموزگار تاریخی همه دیپلماتهای میهندوست و ایرانخواه همه نسل های گذشته و حال و آینده میهن، بوسه زنیم.
پرویز خزایی هفته دوم سپتامبر ۲۰۱۶- اسکاندیناوی