فرازهای پرشکوه تاریخ انسان، از مصائب عیسی پیامبر گرفته، آنجا که برای استمرار مسیر پر ابتلاء با رهروانش اتمام حجت کرده و می گوید: "بنابراین آنکس از شما که از تمام اموالش دست نشوید، نمی تواند رهرو من باشد؛ آنکس از شما که یارای تحمل صلیبش را ندارد، نمی تواند شاگرد من باشد." (لوکاس ۱۴ - ۳۳)؛ تا سه سال محاصره پر رنج و مشقت اجتماعی و اقتصادی پیامبر اسلام و یارانش در شعب ابی طالب در سال هفتم بعثت؛ و از درد و رنج مسیر انقلاب و محاصره ارنستو چه گوارا، انقلابی بزرگ در جنگلهای بولیوی گرفته تا آخرین مورد تاریخی آن یعنی محاصره مجاهدین خلق در اشرف و لیبرتی و مقاومت تا پای جان آنها، آن هم در شرایطی که بقول دکتر هزارخانی "شاگرد شوفر ”بشریت” داد می زند که به آخر خط رسیده ایم، به خاتمه دوران ایدئولوژیها، به پایان تاریخ...رسیده ایم"؛ همه دارای یک وجهه مشترک می باشند که در چند کلمه ساده خلاصه می گردد: "ایستادگی بر آرمان و اصول و نه به تسلیم"، همین چند کلام ساده که بدون تامل بر آنها، پیروزی بزرگ مجاهدین و مقاومت در انتقال گنجینه پرارزش مردم ایران از لیبرتی به اروپا و آلبانی، شاید بدرستی فهم نگردد.
یادآوری این حقیقت، بویژه برای نسل جوانی که در شرایط سرکوب مطلق در ایران امکان دسترسی بی طرفانه به اطلاعات مربوط به تحولات سیاسی اوایل انقلاب و دهه پر التهاب شصت را نداشته و دست کم نمی تواند بر آنچه که بر مجاهدین گذشته است اشراف کامل داشته باشد، از اهمیت بسیار برخوردار است که اگر مجاهدین "یک در هزار"، آنطور که دجال خون آشام خمینی می گفت، قرابتی با نظام ولایت فقیه می داشتند و از مواضع خود برای آزادی کوتاه می آمدند و حاضر به تن دادن به زندگی "خفیف خائنانه" در حاکمیت ولایت فقیه می شدند، اساسا تحمل این همه رنج و مشقت و حضور آنها پس از گذار از تند پیچ های حوادث در عراق و اشرف و لیبرتی و اکنون نیز حضور سرافرازانه شان در آلبانی موضوعیتی نمی داشت و طبعا سرنوشتشان به گونه ای دیگر رقم می خورد. بنابراین بی نیاز از هر گونه توضیح است که اساسا هجرت مجاهدین به جوار خاک میهن، تماما ناشی از برآیند مؤلفه های نبرد بی امانی بود که از طرف یکی از سفاکترین رژیم های سرکوبگر تاریخ میهنمان به آنها تحمیل گشت ولاغیر. بدون در نظر گرفتن این مهم، اساسا هر گونه تحلیلی در این رابطه، اگر مغرضانه نباشد، بی تردید ریشه در عدم درک درست و اصولی از روند قضایا دارد.
بنابراین ترک دیار و خاک و خانواده توسط مجاهدین صرفا بمنظور استمرارمبارزه برای آزادی، نتیجه منطقی و البته پرافتخار رویایی تمام عیار آنها با خمینی و ایدئولوژی متعفن او بود که شیپور آن در ٣٠ خرداد١٣٦٠ نواخته شد و البته بدون شکاف تا سرنگونی نظام سراپا فساد آخوندی ادامه خواهد داشت. در این نبرد شورانگیز با هیولای بنیادگرایی یقینا استفاده از هر نقطه از خاک "خدا" با حفظ اصول، کاملا مشروع بوده و آن چیزی که در اساس مشروعیت نداشته و نخواهد داشت، آلوده شدن به سازش با دشمنترین دشمن مردم ایران، یعنی نظام ضد انسانی حاکم بر ایران است.
بر کسی پوشیده نیست که سردمداران رژیم که فاقد هر گونه مشروعیت سیاسی می باشند، از سالها پیش بر تنفر عمومی مردم از تمامیت رژیم ولایت فقیه اشراف کامل داشته و برای حفظ موجودیت خود راهی جز سرکوب وحشیانه مردم نمی بینند. در این رابطه اما، شدیدترین کنترل و بی رحمانه ترین سرکوب را در مورد جریان و گروهی اعمال می کنند که در کادر یک تشکیلات منسجم با ساختار منضبط و تحت یک رهبری کاریسماتیک و سازش ناپذیر خواستار سرنگونی کلیت نظام ولایت فقیه باشد. توان خیره کننده تشکیلاتی و رهبری کننده سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت امریست که در نگاه دوست و دشمن غیر قابل انکار بوده و لذا رژیم ملایان، از ابتدای مبارزه انقلابی مسلحانه مجاهدین تا به امروز، علیرغم تبلیغات پوشالی مبنی بر نابودی هزارباره مجاهدین که خودشان نیز بیشتر از هر کسی به میان تهی بودن آن واقفند، ثبات و عدم ثبات موجودیت خود را تابعی از کیفیت حضور و یا عدم حضور مجاهدین در صحنه سیاسی دانسته و دکترین دستگاه امنیتی و سرکوب خود را مقدم بر هر چیز به متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین معطوف نموده است. این امر البته از نگاه معکوس، خود بهترین گواه بر درستی نقشه مسیری است که مجاهدان آزادی در پرتو رهبری بی همتایشان برگزیده اند.
بعد از تهاجم نظامی آمریکا و متحدانش به عراق در سال ۲۰۰۳ و روی کار آوردن عوامل و دست نشاندگان رژیم آخوندی در آن کشور، وزارت اطلاعات رژیم شرایط را از هر زمانی برای تمام کردن کار مجاهدین مناسبتر دیده و نابودی تشکیلات مجاهدین به مثابه ستون فقرات مقاومت را که همیشه جزء اصلی ترین الویتهای آنان بود، این بار در دو ریل موازی در دستور کار قرار داد:
الف- از طریق تشدید تهاجمات و ضربات نظامی توسط دست نشاندگان خود در سپاه قدس و بدر و دیگر مزدوران محلی در عراق
ب – با بکار گرفتن عوامل و خائنین خودفروخته به وزارت اطلاعات در پوش دلسوزی و نجات ساکنان اشرف جهت زمینه سازی وتوجیه تهاجمات و کشتارمجاهدین
به راه انداختن شوهای مختلف پادوهای بی مقدار وزارت اطلاعات تحت عنوان "کمپین انتقال" و یا "اعضای سابق مجاهدین" و یک موج تنفر برانگیز شیطان سازی از مجاهدین و بکارگیری تمامی ظرفیتهای دیپلماتیک رژیم آخوندی جزئی از همین تلاشهای پنهان و آشکار بخش نفاق وزارت بدنام اطلاعات بود.
حملات جنایتکارانه مزدوران رژیم در عراق در ٦ و ٧ مرداد ١٣٨٨, ١٩ فروردین ١٣٩٠ و قتل و عام وحشیانه مجاهدین در ١٠ شهریور ١٣٩٢ و چندین رشته عملیا ت موشکباری به لیبرتی که منجر به شهادت دهها نفر از رزمندگان مجاهد گردید، تنها بخشی از طرحهای جنایتکارانه رژیم در نابودی و متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین بود.
اما بر خلاف تبلیغات دروغین رژیم و دم دنبالچه های حقیر آن، مجاهدین از همان ابتدا به هیچ عنوان مخالف خروج ازعراق نبوده و از آن استقبال هم می کردند. این واقعیتی است که مسئولین مجاهدین در مناسبت های گوناگون بارها به آن پرداخته اند و خانم مریم رجوی در سخنرانی اخیر خود هم به این موضوع اشاره کرد: "در حالیکه ما نخستین روز به آمریکا گفتیم که اگر نمیخواهد در عراق بمانیم، همه را به هزینه خودمان به خارج از عراق منتقل کند. این چکیده و حرف اصلی ۱۵ساعت گفتگوی ۲روزه مژگان با ژنرال اودیرنو و ستاد او در روزهای ۱۹ و۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۲ بود که صورتجلسه مکتوب آن در دست طرفین است." (سخنرانی مریم رجوی ۲۰ شهریور ۱۳۹۵)
در این شرایط رژیم آخوندی با حمایت بی شرمانه سیاست مماشات مجاهدین را مدام در مقابل دو انتخاب قرار می داد: "یا تسلیم و یا نابودی و انهدام"؛ در سال ۲۰۰۳ رژیم آخوندی چنان از حمایت های بی دریغ سیاست مماشات برخوردار بود که جک استرا وزیر خارجه وقت انگلیس و کارچاق کن اصلی آخوندها در آن دوران، به خاتمی و خرازی چراغ سبز می داد که چشمش را در مقابل اعدام ۲۰ تن از ۶۵نفر از رهبران و مسئولان مجاهدین که قرار بود از اشرف اشغالشده به رژیم ایران استرداد شوند، ببندد!
در مقابل این تهاجم رژیم، مجاهدین با شعار بن بست شکن "اگر اشرف بایستد، جهانی را به ایستادگی برمی انگیزد" و به یمن همان سرمایه تشکیلاتی شان در خارج از عراق و فداکاری هوادارن "اشرف نشانشان" در یک کارزار بی وقفه بین المللی تحت هدایت و رهبری بی همتا و خستگی ناپذیر مریم رجوی به حمایت از فرزندان رشید ایران زمین برخاستند و با تسخیر وجدان و قلب شخصیت های نامداری چون لرد اسلین فقید و طاهر بومدرا و صدها شخصیت نامدار جهانی، سیاست مماشات را به چالش کشیدند و گام به گام تا آنجا پیش تاختند که "اشرف نشانان زرد پوش" ابتدا در مقابل دفاتر سازمان ملل و پارلمان اروپا و کاخ سفید و بعد هم بطور مستمر ضمن شرکت در جلسات استماع کنگره آمریکا به دادخواهی مجاهدین اشرف و لیبرتی برخاستند که شرح کامل آن برگهای زرین و غرورآفرین تاریخچه مقاومت ایران را تشکیل می دهد و در این مختصر نمی گنجد. و چنین بود که با "ایستادگی اشرف"، و البته با پرداخت سنگین ترین بها و جانها، یکبار دیگر پوز رژیم آخوندی و سیاست مماشات به خاک مالیده شد و بزرگترین سرمایه انقلاب دمکراتیک نوین ایران، که قرار بود طبق طرح های شوم استعماری باتلر – کوبلر در صحرای دور افتاده نقره سلیمان در نقاط مرزی عراق با عربستان متلاشی و تار و مار گردد، سالم به نقاط امن انتقال یافت.
شایان ذکر است که سیاست مماشات و سازمان بی یال و کوپال "ملل متحد" همواره بر انتقال فردی مجاهدین محصور در لیبرتی، آن هم مشروط بر دوری و لعن و نفرین کردن مجاهدین و البته سلام و صلوات برای آخوند های حاکم بر ایران پافشاری می کردند. از این رو انتقال پیروزمند و جمعی کلیه اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران به کشورهای اروپایی در کادر یک سازمان سیاسی، می تواند "دوفاکتو" به معنای برسمیت شناختن سازمان مجاهدین به عنوان آپوزیسیون مشروع رژیم آخوندی تلقی گردد. این یعنی تهاجم – تهاجم و همان چیزی است که در تلفیق با جنبش دادخواهی مردم ایران برای مجازات آمرین و عاملین قتل عام فرزندان دلیر مجاهد و مبارز مردم ایران، کابوس وحشت را بر سردمداران رژیم ولایت فقیه مستولی می کند.