در مورد واقعه پر اهمیت انتقال، هرکس به مطالب رسانه های خبری پس از ۱۹سپتامبر مراجعه کند انبوهی خبر و گزارش و بیانیه را خواهد دید که فصل مشترک آنها استقبال از رخدادی است که نه تنها پیروزی مجاهدین و مردم ایران، بلکه موفقیت و خوشحالی بزرگی برای همه دوستداران آزادی و مدافعان حقوق بشر و حقوق پناهندگان توصیف شده است. در مورد این فصل مشترک، به نقل جملاتی از بیانیه شخصیتهای برجسته سیاسی و حقوق بشری آلمان از جمله خانم زوسموت -که ده سال رئیس پارلمان فدرال این کشور بوده- اکتفا می کنم.
آنها در بیانیه یی با عنوان “همه ساکنان لیبرتی اکنون امن هستند و این موفقیتی بزرگ است »، نوشته اند:”انتقال اعضای اپوزیسیون ایران به اروپا با موفقیت بپایان رسید. – ما در کمال خوشحالی، آرامش و با رضایت خاطر از تکمیل انتقال کلیه اعضای سازمان مجاهدین خلق که در کمپ لیبرتی در بغداد باقی مانده بودند مطلع شدیم. بدین ترتیب یک نگرانی درازمدت به یک شادی بزرگ برای همه کسانی منجر شد که هرگز امید خود را از دست ندادند و به پایداری و موضعگیری و اقدامات کمک کننده ادامه دادند... در هیچ دوره ای رژیم تهران خواهان خروج اعضای مجاهدین خلق ایران از عراق نبوده است و بدین منظور نیز موانع زیادی ایجاد کرد. اما به رغم همه موانع، مجاهدین خلق تسلیم نشدند. نائل آمدن به ایجاد امنیت جدید برای اعضای مقاومت ایران، بمثابه یک شکست آشکار برای رژیم ایران است».
این بیانیه هم چنین تاکید می کند: «سهم محوری این موفقیت از آن خود اعضای سازمان مجاهدین خلق و انبوه حامیان آن است. آنها با وقف انرژی شخصی و امکانات مالی، رسیدن به این موفقیت را میسر ساختند. کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد اعلام کرد: ادامه موفقیت در اجرایی کردن راه حلها همچنین با پایبندی ساکنان به تعهد خود برای تأمین عمده هزینه های مربوطه، یاری شده است، به ویژه برای تأمین دراز مدت همه ساکنان جابه جا شده به خارج از عراق که به کمکهای دولتی هیچ دسترسی ندارند. تلاشهای ما و کمکهای سیاسی و انساندوستانه باید ادامه یاببند و ادامه خواهند یافت و مجاهدین نیز پرانگیزه تر و متقاعدتر از هر زمان دیگر هستند تا به هدف اصلی خود یعنی یک ایران آزاد و دمکراتیک دست پیدا کنند».
این جملات بیانی فشرده و محوری از رویکردهای مشترک انسانی است. اما در نقطه مقابل، رژیم ضد انسانی آخوندها و همه عوامل و ابوابجمعی آن و بخصوص دکان و دماغ عاطفه اقبال (ماماچه پلیدک-حیوان لیبرتی) به شدت سوخته است.
البته به نظر می رسد ما قدر کمپین وزارت اطلاعات تحت رهبری ماماچه پلیدک را نشناخته ایم. ایالات متحده آمریکا و کمیساریای عالی پناهندگان و دولتهای آلبانی و نروژ و آلمان و ایتالیا و دیگر کشورهای اروپایی که تلاشهای چندین و چند ساله مجاهدین وحامیانشان در سراسر جهان برای انتقال مجاهدین را نادیده می گرفتند و کاری هم به توصیه های کنگره آمریکا و پارلمان اروپا و پارلمانهای دیگر که در اثر تلاشهای شبانه روزی مقاومت به دولتهای خودشان برای انتقال مجاهدین از عراق فشار می آوردند، نداشتند، و گوششان به درخواستهای مکرر ۱۰-۱۲ ساله مجاهدین که خودشان همه هزینه های انتقال به خارج از عراق و هزینه استقرار و زندگی در محل جدید می پردازند بدهکار نبود، آنها فقط منتظر تشکیل کمپین وزارت اطلاعات بودند، که چرخهای انتقال را به راه بیاندازند. واقعا شانس آوردیم این کمپین تشکیل شد و الا زبانم لال الان همه مجاهدین در لیبرتی شهید شده بودند!!
وی که اسم مستعار کمپین (بخوانید بسیج که عین معنی فارسی آن است) را برای خودش انتخاب کرده، از طرف «همه خانواده ها و کسانی که خارج از هر گونه اختلاف عقیده به نجات جان انسانها فکر میکردند»، جیغ و دادهای زیر را ردیف کرده است:
«- مجاهدین به هیچوجه قصد انتقال ساکنان اشرف و لیبرتی را نداشته اند و مجبور به تن دادن به روند انتقال شده اند و اگر کمپین بهای کشته شدگان و مجروحین را با اطلاع رسانی و افشاگری لحظه مره برای آنها سنگین نمیکرد. همچنان به بازی شهادت در خاک امام حسین! ادامه میدادند. مگر نه اینکه میگفتند ما به امام حسین پناهنده شده ایم و نه هیچ کس دیگر و برای همین هم در همین خاک میمانیم و مثل او شهید می شویم!...
-مجاهدین آنزمان که میتوانستند خودشان انتقال را شعار اصلی قرار دهند و ابتکار عمل را با تکیه به خانواده ها و دیگر ایرانیانی که از موضع حقوق بشر به یاری آنها برخاسته بودند، در دست بگیرند، اینکار را انجام ندادند و نهایتا آمریکا با تاکتیک چماق و حلوا آنها را به قبول "دیپلماسی آمریکایی" وادار کرد تا در انتها از زبان جان کری وزیر خارجه آمریکا آنرا "پیروزی دیپلماسی آمریکا" بنامند. دیپلماسی آمریکایی نیز نه در جهت نجات جان ساکنان لیبرتی بلکه در بند و بست با رژیم ولایت فقیه و توافق برجام بود. هر بار که مجاهدین مقاومتی در مقابل خروج از عراق انجام دادند عوامل عراقی رژیم با چراغ سبز آمریکا، موشکی فرستادند تا به آنها نشان دهند که دست بالا را در این رابطه دارند. و بعد از هر موشک، مجاهدین به ناچار به انتقال تن دادند. همچنان که آنان در کمپ اشرف نیز نهایتا با کشتاری خونین وادار به ترک کامل کمپ شدند...
-اینبار اما با توجه به اینکه مجاهدین میدانستند که کشتاری دیگر شدیدا به ضد آنها تمام خواهد شد و روند فروپاشی درونی را دامن خواهد زد و همچنین پشتیبانی شیوخ عرب وابسته به آمریکا هم مجانی نبوده و نیست. یکباره در دو روز بیش از چهارصد نفر از اعضای باقیمانده در کمپ لیبرتی را بنا به دستور رسیده از اورسوراوآز با عجله سوار هواپیماهایی که آمریکا بصورت اختصاصی برای جا به جا کردن آنها آورده بود، میکنند تا عراق کشوری که با استراتژی جنگ آزادیبخش گره زده بودند، را بناچار ترک کنند....
-خانواده ها و موافقان انتقال در یک طرف قرار داشتند و رژیم، مجاهدین و آنها که با خون ساکنان لیبرتی بیزنس یا همان تجارت خود را در کشورهای غربی به پیش می برند و فریاد "حاضر حاضر" با غبغبی در گلو از فرسنگ ها فاصله با عراق را سر می دادند، در طرف دیگر قرار داشتند».
اینها فقط بخش کوچکی از جیغ و دادهای این موجود دکان سوخته است و باور کنید این جملات و عبارات را از خودم درنیاورده ام و عینا و تماما به نقل از عاطفه اقبال است. من فقط کلماتی چون «نجات جان انسانها» و اینکه مجاهدین خودشان مسئول کشتار خودشان هستند را ”بولد” کرده ام. چون از قبل از قیام سی خرداد ۶۰ و زمانی که فضاحت شکنجه در زندانهای خمینی بالا گرفته بود، دجال ضدبشر، مدعی بود «مجاهدین خودشان خودشان را شکنجه می کنند»!!
کلمه نجات انسانها را هم از سالهای اول دهه ۷۰ یادم هست که کد مخصوص مأموران وزارت اطلاعات برای ارشاد «هواداران نا آگاه» و جداکردن آنها «از رهبران ناصادق» بود.
همین کد «نجات انسانها» با اعلامیه ها و با امواج رادیو نجات، در بحبوحه بمبارانهای سفارشی رژیم در جنگ ۲۰۰۳ درعراق و حملات زمینی سپاه نیز بر سر مجاهدین می بارید.
به همین خاطر است که من به این خزعبلات می گویم: جیغ بنفش وزارت اطلاعات و سپاه تروریستی قدس از حلقوم حیوان لیبرتی!
مبدا و مقصد وزارتی کمپین عاطفه اقبال را من قبلا هم گفته و نوشته ام، ولی این بار این خود حیوان لیبرتی است که در ویرانه های دکان سوخته کمپین یا «بسیج» وزارت، تعادلش به کلی برهم خورده و چنان از این بسیج وزارتی کشف حجاب کرده که شاید توسط پاسدار نقدی و مربیان بسیجی به خاطر این بدحجابی توبیخ شود!
مساله فقط به تکرار کدهای وزارتی محدود نمیشود. حیوان لیبرتی – که همه ادعایش روی امنیت و نجات انسانها سواربود- مساله امنیت و نجات انسانها را به کلی از یاد برده و درحالیکه پاچه مجاهدین را «در آلبانی و دیگر کشورها» به دندان گرفته، از سوی دلواپسان وزارتی تحت عنوان خانواده می نویسد:
«در همین جا به مجاهدین دوباره میگویم: با خانواده های نگران بازی نکنید. امکان تماس مستقیم و بدون حضور دیگران را برای خانواده ها فراهم کنید. وگرنه دود این نگرانی ها در وحله نخست به چشم خود شما خواهد رفت» (وای ترسیدم!!!!).
همراه با این التیماتوم ابلهانه حیوان لیبرتی مدعی میشود که: «اگر در آلبانی نیز فرزندان ما در زندان هستند، اسم زندانبان را بگوئید تا ما بصورت مستقیم از زندانبانشان تقاضای ملاقات کنیم»!!
فوران لجن پراکنیهای وزارتی و متهم کردن مجاهدین به زندان سازی از اشرف و لیبرتی تا کشورهای اروپایی را در جیغ بنفش حیوان لیبرتی، ملاحظه می کنید؟!
این تهدیدهای مسخره یا بهتر است بگویم «پارس خوابیده» کمپین یا بسیج وزارت نشان در حالی است که حیوان لیبرتی کاملا واقف است که اینجا دیگر اروپا است و آلبانی هم عراق نیست و ماماچه پلیدک و دو سه تا امثال او هیچ غلطی نمیتوانند بکنند، اما چون خط و دستور وزارت است کار ماماچه باید ادامه داشته باشد. این خط همان خطی است که در محاکمه چندی پیش دو مزدور اطلاعات رژیم در دادگاه برلین افشا شد و در صورتجلسه دادگاه هم به ثبت رسید که تمامی تلاش اینان در راستای فروپاشاندن مجاهدین بوده است و تمامی دستوراتشان در این رابطه را از فردی به نام ”سجاد” در سفارت رژیم آخوندی در بغداد و گرداننده مقر وزارت اطلاعات و نیروی قدس در بغداد بنام هتل مهاجر دریافت می کرده اند.
بله، پارس خوابیده علیه مجاهدین در کشورهای اروپایی و آلبانی پرده برداری از کمپین کذایی و سوختن کامل دکان مربوطه را به خوبی نشان می دهد. یعنی نشان می دهد که درد اصلی، نه «نجات انسانها»، بلکه تشکیلات و مبارزه مجاهدین با فاشیسم آخوندی است، یعنی همان درد اصلی ولایت پدر خوانده داعش و درد اصلی وزارت جاسوسی و آدمکشی آخوندها.
اما سومین چشمه در جیغ بنفش کمپین کذایی با بخشنامه های شبه نظامیان بدتر از داعش سپاه تروریستی و قاتلان جنایت ۱۰شهریور۹۲ مو نمی زند. آنجا که ترفند رژیم برای قالب کردن جنازه مزدور راهنمای قاتلان به عنوان یکی از شهدای مجاهد را تکرار می کند و با همان عبارات آخوندی می نویسد: «۵۳ نفر از یارانشان به فجیع ترین وضع کشته شدند» و آنجا که ۷ گروگان ربوده شده از اشرف را انکار می کند و در منتهای رذالت به طور تلویحی مجاهدین را متهم می کند و می نویسد: «صد و هشت روز اعتصاب غذا را برای ربوده شدن هفت نفر از کمپ اشرف سازماندهی کردند که اگر فشارهای کمپین به پشتیبانی خانواده ها نبود صدها تن دیگر در این اعتصاب غذا به لیست شهدایشان اضافه میشدند. هفت نفری که مدتهای زیادی است که دیگر حتی اسمی از آنها به میان نمی آید و معلوم نیست که آیا اساسا ربوده شدن آنها صحت داشته است یا جزو شعبده بازی های پشت پرده برای سر کار گذاشتن نیروهای خودشان بوده است».
ملاحظه می کنید که دکان سوخته و جیغ بنفش را هرقدر ”هم بزنیم” گند سپاه تروریستی قدس و وزارت اطلاعات در آن بیشتر بالا می زند و دیگر کافیست.
به نظرم چیزی در مبدا و مقصد این دکان سوخته مبهم نیست و من می خواستم این نوشته را در همین جا تمام کنم ولی به نظرم ذکر سه نکته تکمیلی ضروری است.
۱-نکته اول این که جیغ بنفش حیوان لیبرتی پراز دروغهای شاخدار است که مطلقا نه ارزش پرداختن دارد و نه ارزش پاسخ دادن. تنها به برخی مقولات که به نحوی به خود من ربط پیدا می کند اشاره میکنم. چون در جایی آن هم در داخل گیومه درمورد من افاضه کرده است که «ده سال بود که دیگر نمیخواست در عراق بماند و تقاضای خروج از عراق داده بود، ولی عملی نمیشد».
این دروغ شاخدار و مطلقا مجعولی بیش نیست، چون به گواهی تمامی اسناد درون مجاهدین و به گواهی خود من که حی و حاضرم، من حتی یک بار و در هیچ کجا نه ده سال قبل، بلکه در هیچ سالی درخواست خروج و اعزام به هیچ کشور خارجی را نداده ام. حتی در سال ۱۳۷۲ که دو پسرم احسان و طاهر (دو سال و اندی قبلش) برای در امان ماندن از بمبارانهای جنگ کویت به نزد پدر و مادرم فرستاده شده بودند و توسط آنها نگهداری می شدند، عفت اقبال خواهر ماماچه پلیدک عاطفه اقبال، طی نامه یی تهدید کرده بود که علیه سازمان شکایت خواهد کرد، خواهر مسئولی که خدا حفظش کند مرا در منطقه صدا کرد و به من ابلاغ کرد برای جمع و جور کردن این ناهمشیره و گرفتن بچه ها باید به خارجه بروم. آن خواهر مسئول حی و حاضر و شاهد است که من ابتدا چندین راه حل برای حل مسأله در غیاب خودم ارائه دادم و از آمدن به خارجه بسیار اکراه داشتم. سالها بعد بود که در هنگام اعزام در دومین گروه از لیبرتی به آلبانی در میان بیماران با اولویت بالا هم نوشتم که اگر مشکل جسمی نبود مطلقا جابجایی را نمی پذیرفتم و پایم را بیرون نگذاشته و در میان خواهران و برادرانم در لیبرتی باقی می ماندم. ماماچه پلیدک ادعاهای مسخره دیگری هم در مورد آمدن من از آلبانی به فرانسه مطرح کرده که مطلقا دروغ است و همه می دانند که نه تنها هیچ نقشی در این رابطه نداشته بلکه از ابتدا تأکید مؤکد کرده بودم و کسی از بستگانم نبود که در جریان نباشد که ”دست نامحرم پلیدکان و همپالگی هایشان از پرونده من بیرون“.
۲-نکته دوم پرده برداری از ترکیب و ابعاد بسیج (کمپین) کذایی است. چون به مناسبت سوختن دکان کذایی، حیوان لیبرتی لیست اسامی اعضای آن را هم افشا کرده است که عبارتند از: خودش، خواهرش عفت و شوهر او: علی مقصودی، و سه نفر دیگر به نامهای مجید موسوی، احمد مقیمی، محمد جندقی سمنان... و ”مازیار ایزدپناه که مدتی با ما [با کمپین ماماچه پلیدک] بود و بعد به دلیل مشکلات فردی نتوانست باقی بماند!!“ البته شاعرک پلید فضولات خوار اسماعیل یغمایی هم زحمت درست کردن سایت ماماچه پلیدک را کشیده است... تمام. این چنین تق دکان کمپین کذایی در آمد و معلوم شد که کل نفرات کمپین در یک خودروی مینی سپتیک جا می شده اند. البته ماماچه ضمنا اعتراف کرده است که دکانش آنچنان کساد بوده که افرادی نیز کمپین او را به خاطر گرفتن تنها ”چند لایک“ ترک کرده اند!!!
در همین رابطه خوب است به یک نمونه از فعالیتهای اخیر این اکیپ وزارت نشان در تهران هم بپردازم. موضوع از این قرار است که از داخل کشور خبر می رسد فردی به نام ناهید مقصودی خواهر علی مقصودی، به خانواده های ساکنان سابق لیبرتی که به آلبانی منتقل شده اند مراجعه کرده و به آنها اخبار دست اول!!! انتقال آنان به آلبانی را می دهد!!!. ناهید که از طرف انجمن نجات مأموریت دارد، در مراجعات خود به خانواده ها از قول عفت اقبال (همسر علی مقصودی) از جمله می گوید که مثلا پسر شما یا دختر شما یا خواهر شما یا نوه شما قرار است به آلبانی برود و یا رفته و به دروغ اضافه می کند که کارهایش در حال درست شدن است و به زودی به آلمان یا سوئد یا فرانسه خواهند رفت. جالب اینجاست که در همه موارد خانواده ها از موضوع انتقال فرزندانشان به آلبانی مطلع بوده اند و با لگد و تیپا وی را بیرون انداخته اند.
آخرین خبر در این رابطه این است: ناهید مقصودی به برخی خانواده ها مراجعه کرده و خواستار این می شود که یکی از اعضای خانواده صدای خود را ضبط کرده و به او بدهد تا او از طریق گروهی که در خارجه فعال است کلیپ صوتی را به دست فرزندشان برساند. وقتی از ناهید سؤال می شود این گروه را کی اداره می کند؟، وی پاسخ می دهد عاطفه اقبال، اما طرف مقابل می گوید: آخر چطور باور کنیم که عاطفه اقبال که از صبح تا شب علیه مجاهدین می نویسد، کلیپ صوتی را به دست عزیز ما در آلبانی که به قول شما در درون مجاهدین است برساند!!! اسنادی در رابطه با کار کرد ناهید مقصودی در اختیار نگارنده هست که عنداللزوم قابل انتشار خواهد بود.
۳- اما سومین نکته را بیشتر از بابت نشان دادن میزان انحطاط پلیدکانی مثل عاطفه اقبال، ذکر می کنم. زیرا در یک رویکرد غیر انسانی و بهتراست بگویم ضد انسانی و ضد اخلاقی، مادر سالمندمان را که ۸۷ سال سن دارد وجه المعامله با اربابان مربوطه قرار داده و برای بالا بردن نرخ خودش به دروغ نوشته است این مادر همواره از کمپین او حمایت می کرده است. اما نگارنده اسنادی از خانواده دراختیار دارم که در آنها همگی تأکید دارند نه آنان و نه مادر اصولا روحشان از این ماجرا اطلاع نداشته و نامه یی هم که در سال ۲۰۰۹ با امضای ”خانواده اقبال“ در مورد انتقال من نوشتند، تنها و تنها توسط عاطفه نوشته شده است و هرگز و هرگز نظر هیچکدام از آنها به ویژه مادر نیست، ضمن این که مادر به علت وضعیت جسمی اصولا از رویدادهای خونبار اشرف به دور نگه داشته شده است. متعاقبا و بعد از رو شدن دستش، ماماچه پلیدک طی یک نامه مکتوب مسئولیت تمام و کمال نامه را به عهده گرفت و گفت ”آن را من نوشته ام“ و مشخص شد که نامه یی با امضای جعلی خانواده اقبال کار او بوده است. برای این که از اصل موضوع پرت نشوم، در نتیجه همان صحبتها قرارمان با اعضایی از خانواده که با آنها تماس داشتم این بود که مطلقا با مادر سر این موضوع و حواشی آن هیچگونه صحبتی نکنیم. و البته من این را تمام و کمال رعایت کردم ولی پلیدکان آدم فروش تا توانستند بدون توجه به سلامتی وی، در فرصتهایی که او را تنها می یافتند او را در این زمینه تحت شکنجه و آزار قرار می دادند. حال چگونه است مادر ۸۷ ساله یی که حتی چند سال است از درگذشت چندین تن از بستگانش در ایران، خبر ندارد و هر وقت هم کوچکترین خبری در اشرف و در این سه سال اخیر در لیبرتی می شد نه تنها سیمای آزادی که پلیدکان البته برایش ممنوع کرده بودند، بلکه کلیه تلویزیونهای فارسی زبان با عنوان اینکه خراب هستند به رویش بسته می شدند تا مبادا با شنیدن یک خبر ناگوار کوچکترین صدمه یی به سلامتی وی وارد بیاید، چگونه است که این مادر در جریان کمپین ماماچه پلیدک قرار دارد و همواره حیوان لیبرتی را مورد حمایت قرار می داده؟!!
راستی که این گونه شناعت و شقاوت غیرانسانی فقط به فقط از خمینی و بازماندگانش برمی آید: فاکت را بنگرید: یک پیرزن ۹۰ ساله را که دیگر خوب و بد را هم تشخیص نمی دهد سوار بر ویلچر از تهران تا بغداد می کشانند تا ببرندش جلوی لیبرتی و دست به تظاهرات بزند و عکسش را بگیرند و چاپ کنند و بگویند که این آمده پسرش را ببیند!! می بینید که سنخ هر دو یکی است و هیچ تفاوت ماهوی با هم ندارند. همین است دیگر، پشت کردن به مقاومت آخرش هم سنخ شدن با دشمن همین مقاومت و دشمن تمامی مردم ایران خواهد بود. فقط کافی است که از مادر من سؤال شود که آیا معنی کلمه ”کمپین“ را می داند یا خیر؟! این است دجالیت سنخ خمینی.
خود همین پلیدک در نامه های قبلی که بازهم اسنادش موجود است، تأکید می کند که مبادا چیزی به مادر خبر داده شود، مبادا با او تماسی گرفته شود، او را درون شیشه نگاه داشته اند و وضعیت بسیار حساسی به لحاظ جسمی دارد. حال کافی است همین جملات سراپا دروغ ماماچه پلیدک مبنی بر حمایت و پشتیبانی مادر از کمپین وزارت اطلاعات که عاطفه سردمدار آن بوده و الآن مراسم ترحیمش را برگزار می کند، برای مادر قرائت شود، خود ماماچه خوب می داند که مادر همان روز در بیمارستان بستری خواهد شد و معلوم نیست جان سالم به در ببرد. ترا به خدا انحطاط کامل انسانی و میزان پستی و دنائت را می بینید؟