وی مضافاً بر اینکه خطاب به هیأت مرگ تصریح کرده که: ''بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی از اول انقلاب تا حالا انجام شده بدست شماها انجام شده است ''، اذعان نموده که ''مردم ایران از ولایت فقیه چندششان میشود '' و سپس افزوده است: ''من میخواهم پنجاه سال دیگر اینطور قضاوت نکنند و بگویند آقا یک چهره خونریز سفاکی بود، من نمیخواهم در تاریخ اینطور قضاوت شود ''؛ اما در ورای همه اینها وی با به چالش کشیدن ''شرعی و فقهی '' خمینی ضد بشر می گوید: ''اینکه ما بیائیم بدون اینکه فعالیت تازه ای از طرف زندانیان باشد اینها را اعدام میکنیم معنیش اینست که دستگاه قضائی ما غلط کرده است ''.
قبل از پرداختن به نکات ''فقهی و شرعی '' مورد اشاره منتظری در این فایل صوتی و نیز کتاب خاطراتش ضروری است مقدمتاً بر چند موضوع تأکید نمود.
۱- صورت مسئله در قتل عام و نسل کشی سال ۶۷ کشتار زندانیان سیاسی محکوم شده ای است که در زندان مشغول گذراندن دوران محکومیت خود بوده و یا مدت محکومیت آنها بسر آمده و به اصطلاح ملی کشی میکردند، هر چند جلادان زندانیان سیاسی آزاد شده را نیز بعداً دستگیر و بدون آنکه در دوران آزادی خود کمترین فعالیتی علیه رژیم ضد بشری انجام داده باشند با همان شیوه زندانیان سیاسی دربند آنها را به جوخه اعدام سپردند. همه آنها به جرم پافشاری بر عقاید خود یعنی همان ''سر موضع بودن'' و بخاطر اینکه حاضر به تسلیم و نفی عقاید و آرمان خود و سمبلهای آن نشدند به جوخه اعدام سپرده شدند.
۲- منتظری از نظر ''فقهی '' صرف چند سر و گردن از تمامی آخوندهای حکومتی حتی از به اصطلاح مراجع فعلی قم بالاتر بود، از همین رو در نظام آخوندی قبل از موضع گیری علیه کشتار ۶۷ به القابی چون ''فقیه عالیقدر ''، ''قائم مقام رهبری ''، ''امید امام و امت ''، ''حاصل عمر امام '' (جنایتکار) ملقب گشته و به ولایتعهدی و جانشینی سفاک خون آشام انتخاب شده بود؛ بنابراین در بررسی مواضع او باید نکات ''فقهی ''، ''شرعی '' و تاریخی مورد اشاره او را به دقت مورد توجه قرار داد و با شیادی، مغالطه کردن، کلی بافی و شامورتی بازی آخوندی نمیشود از کنار حرفهای حوزوی او گذشت و آنرا رد نمود که ذیلاً به آنها خواهم پرداخت.
منتظری نسل کشی سال ۶۷ و اقدامات جنایتکارانه خمینی و کارگزارانش را از هر نظر زیر سئوال برده که در سطور گذشته به برخی از آنها اشاره کردم؛ اما یک وجه کمتر مطرح شده آن بررسی مسئله از منظر ضد شرع آخوندی ''فقه حوزوی '' و نیز تاریخ اسلام است. لازم به تأکید است که این نسل کشی سفاکانه در چارچوب فقه رایج حوزه ها به هیچ وجه قابل دفاع نیست از اینرو برخی از کارگزاران و نیز ارگانهای سرکوبگر رژیم پس از انتشار فایل صوتی سراسیمه از ضرورت ''تبیین فقهی '' این کشتارها سخن بمیان آوردند، فی المثل آخوند انصاری از اعضای آنزمان دفتر خمینی جلاد و عضو فعلی خبرگان آخوندی در جلسه ۷ شهریور خبرگان رژیم گفت: ''احساس میشود توطئه پیچیده ای در سطح بین المللی در شرف وقوع است که سازمان (مجاهدین) را سازمانی مشروع و مدنی معرفی کنند. باید از لحاظ ''فقهی '' و حقوقی در سطح بین المللی در مورد جنایات این گروه کارهای بیشتری انجام شود.
همچنین سپاه پاسداران در مطلبی با عنوان ''تبیین فقهی و شرعی اعدامهای مجاهدین در سال ۶۷'' نوشت که باید راهی جهت ورود روحانیون و طلاب در این مسئله پیدا کنیم که خمینی را جنایتکار تاریخ لقب داده اند (تا بتوانند) دفاع منطقی نمایند ''.
تمام تلاش کارگزاران رژیم بر اینست که به اشکال مختلف از جمله با ویراژ دادن و جاده خاکی رفتن، مغالطه نمودن و کلی بافی کشتار زندانیان اسیر و محکوم شده به زندان را هر طور شده تحت عنوان محاربه گنجانده و موجه جلوه دهند، تلاش مذبوحانه ای که هر فرد آگاه و سیاسی، هر نو آموز مدرسه حقوق و نیز هر طلبه مبتدی که مختصر آشنائی با فقه حوزوی داشته باشد را به خنده وا می دارد.
اما منتظری از زوایای مختلف این فتوای جنایتکارانه و نسل کشی سبعانه را از منظر فقه و شرع آخوندی به زیر سئوال می برد، به موارد زیر توجه کنید:
۱- در صفحه ۳۴۳ خاطراتش بکارگیری کلمه آخوند پسند ''منافق '' را نسبت به مجاهدین صحیح ندانسته و با استناد به روایتی از کتاب وسائل الشیعه می گوید: ''حضرت علی هیچیک از کسانی را که با او میجنگیده اند به شرک و نفاق متهم نمی کرد بلکه می فرمود اینان برادران ما هستند که بر ما طغیان کرده اند ''. حالا ما با اندک چیزی افراد را به انواع برچسبها متهم میکنیم.
سپس در صفحه ۵۲۱ خاطرات (و نیز در فایل صوتی خطاب به هیأت مرگ) می نویسد: ''مجرد اعتقاد (به آرمان مجاهدین) فرد را داخل عنوان محارب و باغی نمی کند و ارتداد سران فرضاً موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمیشود ''.
می بینید که وی حتی در مورد سران در کادر همان ضد شرع آخوندی نمیتواند حکم به ارتداد دهد و آنرا با کلمه فرضاً بیان میکند اما مهمتر از آن می گوید: صرف اعتقاد به راه و آرمان مجاهدین، (بدون اقدامی مسلحانه) فرد را داخل عنوان ''محارب و باغی '' نمی کند. ''محاربه و بغی '' به معنی طغیان و شورش ناظر به اقدام مسلحانه عملی است بنابراین زندانیانی که از سالها قبل محکوم به زندان و مشغول گذراندن حکم خود بوده و یا آنرا به پایان رسانده بودند به هیچ وجه این عناوین شامل حال آنها نمیشود.
باید تأکید نمود که در جملات نقل شده از صفحه ۵۲۱ خاطرات ۳ عنوان اصلی (محاربه، بغی و ارتداد) که دستاویز اصلی آخوندهای سفاک برای توجیه کشتار می باشند توسط منتظری به چالش کشیده شده و صراحتاً مردود اعلام می شوند. از این صریحتر در صحفه ۳۴۸ کتاب خاطراتش ضمن تأکید بر اینکه: ''هدف من دفاع از مجاهدین خلق نبود '' و با تصریح براینکه: ''هدف من محفوظ ماندن شخصیت امام (جنایتکار) و چهره ولایت فقیه بود '' مینویسد: ''مجرد هواداری از مجاهدین شرعاً مجوز اعدام نیست ''.
می بینید که وی اعدام هواداران مجاهدین را (بدون اقدام عملی مسلحانه) فاقد مجوز شرعی دانسته و آنرا محکوم می کند. حال به دجالیت توأم با وقاحت آخوندهای حکومتی نگاه کنید که هر یک با شیادی خاص خود و سفسطه و مغالطه در یک تلاش مذبوحانه سعی میکنند تا با صَد مَن سریشم عنوان ''بغی و محاربه '' را بر مجاهد محکوم به زندان شده چسبانده تا حکم سفاکانه خمینی را مشروع جلوه دهند.
فی المثل آخوند فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات و از دست اندرکاران قتلهای رنجیره ای مدعی است ''اهل بغی باید اعدام شوند ''. یکی نیست به این شیاد جنایتکار بگوید گیریم که در شرع ارتجاعی شما حکم باغی کشتن است اما با کدام چسب و وصله ای میخواهی عنوان باغی را به اسرای محکوم به زندان شده بچسبانی وانگهی منتظری صریحاً گفت: ''مجرد اعتقاد فرد را داخل عنوان محارب و باغی نمی کند ''.
فلاحیان از این هم گام را فراتر گذاشته و در یک تحریف ناشایسته گفته است منتظری فقط به خاطر قضاوت بد تاریخ با اعدام آنها (مجاهدین) مخالف بوده است ولی امام (جنایتکاران) به این قضاوتها توجه نداشتند؛ اما همچنان که دیدیم منتظری به روشنی گفته بود: ''مجرد هواداری از مجاهدین شرعاً مجوز اعدام نیست ''. وی با کمال وضوح ''شرعی '' بودن کشتار را به زیر سئوال برد. همچنین آخوند احمد خاتمی امام جمعه نمره موقت تهران و نیز محمد نبی حبیبی سر کرده باند سوپر ارتجاعی مؤتلفه در یک تلاش مذبوحانه سعی کردند نسل کشی سال ۶۷ را تحت عنوان ''بغی و محاربه '' و قتل مجاهدین اسیر را با عنوان ''محارب و باغی '' موجه و مشروع جلوه دهند تلاشی رذیلانه که فوقاً به نقل از منتظری بطلان آن روشن گردید؛ و مشخص شد که عنوان ''باغی و محارب '' بر مجاهدین اسیر و محکوم به زندان شده ای که مشغول گذراندن زندان خود می باشد صادق نیست؛ اما سر دژخیم قضائیه رژیم صادق لاریجانی در شیادی و دجالیت سقف زده و بجای پرداختن به این مسئله که با کدام ''مجوز شرع آخوندی '' اسرای محکوم به زندان شده را اعدام کردند می گوید: آنچه از احکام و دادگاه ها بر حسب موازین شرعی و قوانین انجام شده قابل خدشه نیست ''. بحث منتظری با اینها اینست که این کشتارها بر خلاف موازین شرع آخوندی و قوانین بوده است اما لاریجانی با ویراژ دادن و به جاده خاکی رفتن ''موازین شرعی و قانونی '' را مفروض و موجود به حساب آورده و نتیجه گرفته است که پس آن احکام ''قابل خدشه نیست ''.
به این شگرد حقه بازانه در منطق ارسطوئی می گویند ''مصادره به مطلوب '' یعنی مطلب مورد ادعائی که بایستی آنرا اثبات نمود مفروض انگاشته و آنرا بعنوان دلیل بر اثبات مسئله قالب کنند. لاریجانی هیچ توضیح نمی دهد که بر طبق کدام موازین ''شرعی و فقهی '' این کشتار انجام گرفته بلکه با مفروض قلمداد کردن آن و اینکه ''آنچه از احکام دادگاه ها بر حسب موازین شرعی و قوانین انجام شده '' نتیجه گرفته که پس ''قابل خدشه نیست ''. سپس با یک کلی گوئی دیگر اضافه می کند ''حکم گروههای محارب کاملاً آشکار است ''. این که در رژیم آخوندی حکم محارب اعدام است روشن است اما مجاهد محکوم به زندان شده را چگونه داخل عنوان محارب می کنید مگر او در زندان به اقدام مسلحانه مبادرت کرده است، این همان چیزی است که دژخیمان قادر به اثبات آن نیستند.
سرانجام آخوند محمد یزدی سر کرده سابق خبرگان در اوج استیصال برای توجیه آخوندی این نسل کشی در مصاحبه با روزنامه اطلاعات (۹ خرداد ۱۳۶۹) گفته بود: امام فرمودند حکم قضائی درباره ''منافقین '' (این است) که مجموع سازمان و تشکیلات محکوم شده و نه فرد فرد تا در تطبیق عنوان محارب و مفسد روی افراد تردید شود (تردید نشود).
این آخوند شیاد بخوبی می داند که عنوان محارب و باغی بر اسرای محکوم به زندان شده صادق نیست از اینرو در یک ترفند شیادانه آخوندی مدعی میشود که حکم امام جنایتکارش بر مجموع سازمان و تشکیلات می باشد و نه افراد؛ اما این کودن احمق دست کم به متن فتوای امام دجالش مراجعه نکرده آنجا که گفته است: ''کسانیکه در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند محارب و محکوم به اعدام می باشند ''. در متن فتوا صحبت از کسانی است که بر سر موضع ''نفاق '' پافشاری می کنند. صحبت از افراد است و نه تشکیلات این وصله ناجور به فتوای سفاک خون آشام نمی چسبد. مضافاً اگر حکم قضائی بر مجموع تشکیلات مجاهدین وارد شده (آنطور که این آخوند جلاد ادعا میکند) دیگر بر سر موضع بودن یا نبودن بی معناست.
وانگهی در کدام شیوه حقوقی و یا حتی در کدام شرع ارتجاعی و با دعای کدام آخوند مرتجعی تا کنون اجرای حدود و احکام قصاص بر روی نهادها، مؤسسات و یا تشکیلات بار شده است در کجای فقه شیعه و تاریخ تشیع حتی یک مورد را از این نوع میتوانید نشان دهید. چنین چیزی را تنها از توبره آخوندهای دین فروش برای توجیه سفاکیت خودشان میتوان بیرون کشید.
۲- منتظری هم در فایل صوتی و هم در کتاب خاطراتش محکوم به اعدام نمودن زندانیان به زندان محکوم شده را به چالش کشیده و می گوید این به معنی اینست که دستگاه قضائی ما غلط بوده است از جمله در فایل صوتی می گوید: ''این قاضی، اون قاضی تو این شهر تو اون شهر یکی رو محکوم کرده به ۵ سال به ۶ سال به ۱۰ سال و یا پانزده سال خوب حالا اینکه ما بیائیم بدون اینکه فعالیتی تازه کرده باشه بگیریم اعدامش کنیم یعنی همه دستگاه قضا ما غلط بوده است '' البته وی در این نوار می گوید که این کار بمثابه این است که ما شکر (واژه معادل شکر خوردن) خوردیم.
همچنین در صفحه ۵۲۱ کتاب خاطراتش می نویسد: ''اعدام آنان (مجاهدین) بدون فعالیت جدید زیر سئوال بردن همه قضات و قضاوتهای سابق است کسی را که به کمتر از حکم اعدام محکوم کرده اید به چه ملاک اعدام میکنید.
می بینید که وی حتی از منظر قوانین آخوندی نیز خمینی و کارگزارانش را به چالش کشیده و نسل کشی را محکوم میکند.
و نیز در صفحه ۳۴۵ خاطراتش می نویسد: ''در همان زمان (پس از عملیات فروغ جاویدان) بعضی تصمیم گرفتند که یکباره کلک مجاهدین را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند به همین دلیل نامه ای از امام گرفتند که افرادی… که از سابق در زندان هستند... اگر تشخیص دادند که سر موضع هستند اعدام شوند وی تأکید می کند که این نامه تاریخ ندارد و بعد می افزاید که شنیده شده که به خط احمد آقا (پسر خمینی) می باشد سپس می نویسد: کسی که مثلاً مدتی در زندان است و به پنج سال زندان محکوم شده و روحش هم از عملیات ''منافقین '' خبردار نبوده چطور ما او را اعدام می کنیم. مگر اینکه جرم تازه ای مرتکب شده باشد که بر اساس آن جرم او را محاکمه کنیم.
و سرانجام در نامه اش به خمینی (۹ مرداد ۶۷) می نویسد: افرادی که بوسیله دادگاه ها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده اند، اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه ای بی اعتنائی به همه موازین قضائی و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد.
۳- قصاص قبل از جنایت: منتظری در صفحه ۵۲۱ کتاب خاطراتش به این ترفند رذیلانه آخوندی اشاره می کند که اگر مجاهدین را آزاد می کردند آنها به سازمان ملحق می شدند وی این حربه را نیز از دست جلادان گرفته و در یادداشتهایش خطاب به هیأت مرگ می نویسد: ''مجرد اینکه اگر آنان را آزاد کنیم به منافقین ملحق میشوند موجب صدق عنوان محارب و باغی برآنان نمی شود. امیر المؤمنین (ع) نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنایت انجام نداد با اینکه خودش فرمود او قاتل من است ''.
می بینید که منتظری چگونه تمامی حربه های ضد شرع آخوندها برای موجه جلوه دادن نسل کشی سال ۶۷ را از آنها می گیرد.
۴- اعدام زنان مجاهد: وی در صفحه ۳۴۴ خاطراتش می نویسد: ''تمام تلاش من بر این بود که زنان و دختران را اعدام نکنند '' سپس به نقل گفتگوی خودش با سفاک خون آشام و طرح مبانی فقهی در مورد زنان محارب و مرتد پرداخته و اینکه از او میخواهد از اعدام زنان صرفنظر کند (این مسئله مربوط به قبل از نسل کشی سال ۶۷ بوده است).
و بعد در صفحه ۳۴۵ می نویسد: ''ما تلاش داشتیم که زنان و دختران غیر از آنان که مرتکب قتل شده اند اعدام نشوند ''.
وی پس از شروع قتل عام در نامه اش به خمینی در تاریخ ۹ مرداد ۶۷ (صفحه ۵۲۰ کتاب خاطراتش) می نویسد: ''اگر فرضاً بر دستور خودتان اصرار دارید اقلاً دستور دهید ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد و نه اکثریت و زنان هم استثنا شوند مخصوصاً زنان بچه دار ''؛ اما سرانجام جواب جلاد خون آشام را اینطور نقل می کند که گفت ''زنان هم باید اعدام شوند ''
۵- منتظری در کتاب خاطرات و نیز فایل صوتی خود به موارد دیگری هم از منظر فقه و شرع آخوندی اشاره می کند که جهت اختصار تنها به آنها اشاره می کنم.
- لزوم احتیاط در مسائلی که به خون و کشتار راه می برد.
- ذکر نمونه هائی از تاریخ اسلام از جمله برخورد پیامبر در جنگ مکه و بخشیدن قریش که آن همه علیه او توطئه کرده بودند و یا برخورد علی با خوارج که تنها پس از دست بردن آنها به سلاح آنهم پس از روشنگری مکفی و شقه کردن و جدا کردن دوسوم آنها بقیه را تار و مار کرد.
- اینکه در فقه حوزوی در شرایط عصبانیت نباید قضاوت کرد و حکم داد و پس از عملیات فروغ جاویدان به جان زندانیان افتادن خالی از کینه کشی و انتقامجوئی نیست؛ و سایر مواردی که از پرداختن به آن صرفنظر می کنم.
اما راستی در ورای توجیهات ضد اسلامی در کشتار ۶۷ علت اصلی نسل کشی چه بود.
هر چند نگارنده در مقالات گذشته به آن پرداخت اما در اینجا صرفاً با چند نقل قول از کارگزاران رژیم به آن اشاره خواهم کرد.
۱- علی خمینی نوه سفاک خون آشام: ''ماجرای سال ۶۷ حاصل مدیریت (بحران توسط) خمینی بود '' یعنی برای جلوگیری از سرنگونی خمینی دست به این کشتار زد.
۲- محمد نبی حبیبی سرکرده باند مؤتلفه از باند خامنه ای در رابطه با فتوای قتل عام مجاهدین گفت: اقدام (خمینی) علیه مجاهدین در سال ۶۷ امنیت نظام را تضمین کرد.
۳- روزنامه رسالت ضمن طرح شرایط منجر به زهر خوردن در پایان جنگ ضد میهنی و خطر سرنگونی نوشت:
''مجموع این شرایط و گزارشها پیش روی (خمینی) بود. عمق نگرانی از تهدیدات که امنیت (نظام) را هدف قرار داده بود (خمینی) چه باید می کرد؟ دست روی دست می گذاشت یا برای تأمین امنیت پیش از گسترش بحران آنرا مدیریت می کرد خمینی برای مهار بحران (که همان خطر سرنگونی بود) فتوا صادر کرد…''
۴- روشنتر از موارد فوق حرفهای آخوند جنتی درنماز جمعه ۱۹ شهریور ۹۵ بود که گفت: اگر بیشتر اینها را مجال میدادند اینها ریشه نظام را می کندند. امام فرمودند اینها باید ریشه کن شوند تا ریشه نظام برجا بماند.
آری رژیم برای فرار از سرنگونی دست به نسل کشی مجاهدین زد و تمامی مزخرفات گفته شده توجیهات آخوند ساخته برای مشروع جلوه دادن آن می باشد؛ اما دور نیست که مردم و مقاومت ایران ریش و ریشه آخوندها را از بیخ و بن بر کنده و آنها را به زباله دان تاریخ رهسپار کنند.
عارف شیرازی
۴ اکتبر ۲۰۱۶